سیاست در چنین کارزاری با یک گزارۀ اساسی طرح میشود: «تغییر اساسی، نیازمند شرایط بحرانی است». همهٔ آن شجرههای فاسدی که میوههایشان به شکل ضعف و حقارت ما در مواجهه با مسائل عاجلمان بروز کرده است، تنها در شرایط چنین بروز و ظهور بحرانیای، میتوانسته «از-جا-کندنی» جلوه کند. ما سالهاست از آن درختها میوه میخوریم و حقیقت آن است که این تغذیه، نظم حیات ما را پرورده و شکل داده است.
یکم. گمان عامه در ایران این است که کشور تحت فشارهایی که در دو دههٔ اخیر تحمل کرده تا آستانهٔ ویرانی پیش رفته است. ایضا قضاوت عموم مردم و سیاستمداران این است که فرصت ملت و دولت برای خروج از چرخهٔ ویرانی و فروپاشی بسیار ضیق شده است. بعد زمان برای ما ایرانیان تا آنجا تنگ شده که دوست و دشمن ایران در انتظار وقوع یک سرنوشتاند. سرنوشتی که همهٔ فشارها و تعلیقها و تنشهای این دو دهه را ترجمه و معنا کند و به نقطهای برساند که بارور از پیروزی یا شکست باشد.
تورم بالا، محدودیت شدید در امکان تجارت خارجی، ناامنی در بازار داخلی، رکود، سستی در نظامات و روابط اجتماعی و در کنار این همه، حضور خردکنندۀ کرونا، فهرست کاملی از معضلات امروز کشور و دولت نوپای سیزدهم نیست.
با این همه مشکل عاجل چه باید کرد؟ دولت سیزدهم بسی کوشیده است امید به اصلاح را زنده کند اما هنوز امید مردمان و حتی خبرگان اقتصاد و سیاست و اجتماع کورسو میزند. این وضع دشوار در برابر تصمیمات راهبردی کشور قد علم کرده است و آن را به چالش میکشاند. تا آنجا که زمزمههایی علیه تفکر راهبردی ملت و حاکمیت ایران فراگیر شده است. این دیگر قول مشهوری در میان مردم و جناحی از اهل سیاست است که باید همۀ صحنههای راهبردی و سیاستهای بزرگ را با منافع کوتاهمدتی که نداشتنشان ما را تا ویرانی و فروپاشی پیش برده است، معامله کرد و از این مسیری که رودخانۀ کشور را به سوی باتلاق میبرد دست کشید. در مقابل گفتاری که دست بالا را در حاکمیت دارد، حاضر نیست دست از آیندۀ کشور بردارد و تمام آن سرمایهگذاریهای مادی و معنوی و تمام آن خونهایی که برای این آینده داده شده است را واگذار کند. اما در برابر فروپاشی یا ویرانی مملکت چه پاسخی خواهد داشت؟
دوم. آن روز که خشکی رودخانه و بیآبی، جان مردم خوزستان را به لبشان رساند و به مساله اول امنیتی کشور تبدیل شد، واکنش سیاسی و سیاستی بسیار ساده بود. دریچههای سد را باز کردند و آب جاری شد. مردم آرام شدند اما چه کسی مسئولیت فردای این رودخانه را به عهده گرفته است؟ چه کسی مسئولیت همۀ معضلات اعم از کمبود برق، شور شدن آب دریاچه پشت سد و رودخانه و بحران کشاورزی خوزستان در آیندۀ نزدیک را به عهده گرفته است؟ ما سهم فردای کشور را برای برطرف کردن معضلات عاجل هزینه کردیم. به محض آنکه یک کالای اساسی در کشور نایاب میشود، قاطعترین راهحل، واردات و پرداخت یارانه مخصوص آن کالا تلقی میشود، بیآنکه کسی از میانرفتن بازار و تولید را بر عهده بگیرد. ما عادت داریم فردای خود را هزینهٔ مسائل عاجل امروزمان کنیم. گفتاری که این عادت را تجویز میکند، امید و طرحی برای ساختن امور ندارد و دستش به سیاستگذاری ملک نمیرسد.
هواخواهان راهبردهای کلان جمهوری اسلامی هم بهرغم آنکه از ادعای سیاست پر هستند، سیاست را از محتوا خالی کرده است. در تراژدی آنتیگنه، شاه کرئن در دفاع از ناموس شهر، آنتیگنه را به خاطر همدلی با برادرش (که به شهر خیانت کرده است) تحت سختترین تنبیهها قرار میدهد. اما آنتیگنه به سادگی در جریان طبیعیترین عواطف انسانی، بیتوجه به کلیت شهر و مسائل آن، به جسد برادرش رحم ورزیده است. این تعارض میان زندگی و شهر، کرئن را در وضع سختی قرار داده است. مردم حق را به آنتیگنه دادهاند. فرزند کرئن که نامزد آنتیگنه هم هست، خطاب به پدرش چنین میگوید: «همه بر این دختر جوانی که شریفترین زنانش میدانند، مویه میکنند. میگویند آیا پاداش پرافتخارترین کارها، ننگینترین مرگهاست؟ او نگذاشت برادر کشتهاش بیگور بماند و جسدش طعمهٔ پرندگان و سگان گردد. سزای او مرگ است یا تاج زرین؟ این است نجوای آنان. حق با کیست؟» و سپس میافزاید: «اگر میخواهی به تنهایی حکومت کنی، پس برو به بیابان». سیاست در لحظهای که مسئولیت اکنون را از دست میدهد و آن را به فردا وا میگذارد، دیگر بیمعنا میشود و مسئولیت را به ضد خودش بدل میکند. فرصت سیاست امروز است. فرصت و محدودیت آن، عنصر مقوم سیاست است.
پس هر دو گفتار سیاسی صحنهٔ امروز ایران از سیاست دور افتادهاند. آیا حل مشکلات عاجل امروز ایران، از اندیشهٔ راهبردی این ملت، مددی خواهد گرفت؟
سوم. سیاست در چنین کارزاری با یک گزارۀ اساسی طرح میشود: «تغییر اساسی، نیازمند شرایط بحرانی است». همهٔ آن شجرههای فاسدی که میوههایشان به شکل ضعف و حقارت ما در مواجهه با مسائل عاجلمان بروز کرده است، تنها در شرایط چنین بروز و ظهور بحرانیای، میتوانسته «از-جا-کندنی» جلوه کند. ما سالهاست از آن درختها میوه میخوریم و حقیقت آن است که این تغذیه، نظم حیات ما را پرورده و شکل داده است. فلذا طاقت برکندن آن درختها را نداریم. زیرا به آن زندگیها و میوهها خو کردهایم. در شرایط عادی هیچ نیرویی در ایجاد تغییر حقیقی توانا نیست. در وضع عادی از آنجا که خطر بیخ گوش نیست، هر مشکلی را میتوان با راهحلهای دمدستی، حتی با علم به این که این راهحلها خود مشکلزا هستند، حل کرد. وضع عادی، وضعی نیست که انسان در خود توانایی اتخاذ تصمیمات سخت و توانایی پذیرش این تصمیمات را بیابد. به همین دلیل در وضع عادی، نه تنها حاکمیت بلکه مردم نیز خواهان تصمیمات اساسی نیستند. تاریخ سیاست نیز گواه است که سیاستمداران و ملتها، تنها زمانی تن به تغییرات اساسی و تصمیمات سخت دادهاند که خود را مخیر میان اتخاذ تصمیمات سخت یا فروپاشی دیدهاند. رو کردن به آینده و استقبال جمعی از خطرات آن، تنها در چنین وضعی برای یک ملت ممکن میشود.
در چنین وضع نابهنگامی باید بسیاری پرسشها دربارۀ خودمان بپرسیم و خود را در ترازوی اندیشههای بنیادین بگذاریم و دست به تغییر بزنیم. تنها در چنین وضعی میتوانیم حقیقتا به آینده بیندیشیم و راهبردهایمان میتوانند حاوی محتوا و ممکن باشند. وقتی دست به اصلاح قدرتمند و حقیقی مسائل امروزمان ببریم، از نو راهبردهایمان را روایت خواهیم کرد و مثلا خواهیم دانست که حضور ما در منطقه نمیتواند محدود به سازماندهی نظامی و مقاومت سیاسی یا الهامبخشی فرهنگی باشد. خواهیم دانست که هر کس می خواهد از ملتهای منطقه دفاع کند، باید طرحی برای آبادانی شهرها داشته باشد. طرحی برای مردم و طرحی برای زندگی.
از آن سو به نیروی موجه طلب تغییر بنیادین، میتوان تصمیمات بزرگ گرفت و با وضع عادی امور درافتاد و از قفس وضع موجود که مسائل امروز را به شکل مسائلی لاینحل درآورده، خلاص شد. به این ترتیب دولت سیزدهم که بسیاری آن را آخرین فرصت جمهوری اسلامی و حتی آخرین فرصت ملت ایران میشمرند، نه باید اسیر مسائل عاجل باشد و نه راهبردهای کور. فقط یک راه پیش پای این دولت هست و آن راه، تصمیمات بزرگ برای حل مسائل امروز است.