عزم کمسابقهی نیروی حماس در درگیری با اسراییل، باعث شد که گمانهزنیهایی درباره نقش ایران در این تحولات زده شود. اما سرعت فیصلهیافتن نزاع و داغتر شدن فضای انتخاباتی در ایران، باعث شد که این موضوع خیلی سریع از دستور کار تحلیلگران خارج شود. با این حال، شاید بتوان در دستور کار انتخابات، یعنی همانجایی که گفتارها به دنبال روشن ساختن پیشنهادات خود برای سیاست داخلی جمهوری اسلامی هستند، به نقش فلسطین اشاره کرد.
همزمان با آغاز بحثهای انتخاباتی، پیش از آنکه حضور نامزدها جدی شود و پیش از تصمیم بیسابقهی شورای نگهبان، درگیریای در فلسطین اشغالی رخ داد که رکورد عدم پیروزی اسراییل در جنگ را کماکان تداوم بخشید. در این میان عزم کمسابقهی نیروی حماس در درگیری با اسراییل و فعالشدن فلسطینیها در کرانه باختری، باعث شد که گمانهزنیهایی درباره نقش ایران در این تحولات زده شود. اما سرعت فیصلهیافتن نزاع و همچنین داغتر شدن فضای انتخاباتی در ایران، باعث شد که این موضوع خیلی سریع از دستور کار تحلیلگران خارج شود. با این حال، شاید بتوان درون دستور کار انتخابات، یعنی دقیقا همانجایی که گفتارها به دنبال روشنساختن پیشنهادات خود برای سیاست داخلی جمهوری اسلامی هستند، به نقش فلسطین اشاره کرد.
در تاریخ جمهوری اسلامی، سیاست خارجی گاهی به سادگی در آزادسازی موانع و برگرداندن پولهای سرگردان خلاصه شده و گاهی تبدیل به ابزاری برای بذل و بخشش و ایثار به کشورهای دیگر. در واقع آنجا که نام منفعت میآمده است، گویی سلحشوری غیرمجاز است و آنجا که باید به کمک مظلوم شتافت، صحبت از منافع، بیشرافتی است.
شاید امروز این گزاره مورد اتفاق همه باشد که تفکیک قاطعی میان سیاست خارجی و سیاست داخلی در جمهوری اسلامی وجود ندارد. اما کسی نمیپرسد که چگونه این اتفاق افتاده است؟ این سوال کاملا مرتبط با همان انتظاری است که ما از بودن خود میکشیم. آن چیزی که هست، همواره خود را در موجودیت کلیاش نمایان میکند. یعنی یک کشور زمانی هست که بتواند چهرهی کلیاش را به بیرون خود منعکس کند. این یعنی تاثیر و تاثرات درون و بیرون برای چنین کشوری، مقوم ذات اوست و به او اجازه میدهد که ضعیف و نهایتا نابود نشود. جمهوری اسلامی اما در طول عمر خود، تجربه طولانیای در این باره از سر گذرانده است. این تالیف، چیزی نیست که به سادگی محقق شود. شاهد مثال آن، این است که در تاریخ جمهوری اسلامی، سیاست خارجی گاهی به سادگی در آزادسازی موانع و برگرداندن پولهای سرگردان خلاصه شده و گاهی تبدیل به ابزاری برای بذل و بخشش و ایثار به کشورهای دیگر. در واقع آنجا که نام منفعت میآمده است، گویی سلحشوری غیرمجاز است و آنجا که باید به کمک مظلوم شتافت، صحبت از منافع، بیشرافتی است.
به همین ترتیب بود که جمهوری اسلامی در خارج از مرزهایش، توانست شبکهای از نیروهای نظامی را سازماندهی کند که نقطه نیروی مشترکشان آرمان فلسطین بود. و همزمان نظمی سیاسی در داخل مرزهایش سازماندهی کرد تا بتواند حیات خود را تداوم ببخشد. این علیالظاهر همان تفکیکی بوده است که باعث شده بود محمدجواد ظریف خود را حافظ منافع اقتصادی ایران در خارج از کشور (همچون امتداد سیاست داخلی) و شهید قاسم سلیمانی را حافظ آرمان ایران در خارج از کشور (همچون امری منقطع از سیاست داخلی) قلمداد کند.
اما دو اتفاق، گویای آن است که دو طرف این کشمکش، دو نیروی متضاد از یک موجودیت کلی تحت عنوان ملت ایران هستند. اتفاق اول، صحنه تشییع پیکر شهید سلیمانی و محبوبیت کمنظیر او قبل و بعد از شهادتش و اتفاق دوم، بحران بیسابقهی اقتصادی و ضعف در تامین پول لازم برای اداره و رشد کشور است. هر دو این اتفاقات، آنقدر واقعی، قاطع و عاجل هستند که گویی هر راهبردی جز تلاش برای تالیف آنها در یک نقطه، چیزی جز تحریک عواطف مردم به بار نخواهد داشت. اما جمهوری اسلامی در معرض چه تصویری از آینده است تا بتواند در آن، همچنان «با شرافت»، «باقی» بماند؟
در جغرافیای سیاسی جهان، به طور طبیعی میتوان در زنجیره قدرت 2 الی 3 کشور قرار گرفت و زندگی انگلوار و شکنندهای داشت. کیست که نداند هر بحرانِ منجر به تضعیف یکی از این کشورهای قدرتمند، میتواند کشورهای داخل در زنجیره آنها را به کلی به نابودی بکشاند. ما این را نه در سیمای کشورهای حاشیه خلیج فارس، مثل کویت و عربستان سعودی، بلکه حتی میتوانیم در سیمای کشورهایی مثل ترکیه و کره جنوبی ببینیم. در چنین شرایطی، تن دادن به هر ساز و کار بینالمللی متعارف، به معنای قرارگیری در زنجیره قدرت این کشورهاست. التفات به این گزاره، در ابتدای انقلاب اسلامی ایران، ما را تبدیل به بازیگری شورشی کرد. ما عنصری نامتمدن بودیم که باید همچون کره شمالی کنترل شویم. این چهره، ایران را تبدیل به ذاتی مستقل و ناآرام کرد که طرحی برای زندگی ندارد. از ناحیه همین اشتباه نیز بود که ایران خود را به ناگاه در موقعیتی دید که باید آدم بودن خود را به دنیا ثابت کند.
از اواخر همان دوران بود که همزمان با رسیدگی دولتها به وضع اقتصاد داخلی، نیروی قدس، جهت آرمانی سیاست خارجی ایران را به عهده گرفت و قدس تبدیل به آن هدف نهاییای شد که هر مجاهد مسلمان در عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان و... میتوانست در آن، با ایران همداستان شود. در این میان، نیروی قدس بعد از حدود سه دهه فعالیت پرفشار و موفقیتآمیز به لحاظ نظامی، به تجربه دریافت که آنچه میتواند شبکه نظامی مطلوب جمهوری اسلامی را توسعه دهد، ایجاد هویت ملی در مردم همان کشورهاست. چیزی که باعث شده بود نیروهای مردمی بعد از تشکیل دیرپایشان در لبنان، در عراق و سوریه نیز تشکیل شوند. به این ترتیب، نیروی قدس، به جای حضور پررنگ نظامی همچون حضور مشهور لشکر 27 محمد رسول الله در اوایل انقلاب، مجاهدانی را ساخته بود که با اراده و تصمیم خود، متحد ایران شده بودند. این اولین بارقه از یک طرح جدید بود. ما در یک وضعیت نظامی، توانسته بودیم بهرهوری را بالا ببریم و «بهصرفهتر» بجنگیم.
در این میان، سیاست داخلی ما همواره در تنگنای اقتصادی خود، اشاره به ساز و کارهایی داشته که به واسطه تحرکات آرمانی ما، برای ما مسدود شدهاند. سازوکارهایی که بر مبنای نوعی آرمان ظاهری (صلح جهانی) و نوعی موازنه واقعی قدرت میان 5 کشور قدرتمند، توانسته است مراودات میان کشورها را سامان ببخشد. اما نباید فراموش کرد که تمام مشروعیت این سازوکارها به میزان صرفهی اقتصادی و سیاسی آنهاست. و درست به همین دلیل است که هر جا این احساس تقویت شود که سازوکارهای دیرپا،منافع را آنطور که باید، تامین نمیکنند به طور جزئی یا حتی به کلی، مورد سرپیچی قرار میگیرند. حال آیا ما سازوکارهای بهصرفهی دیگری برای تداوم حیات خودمان متصور هستیم؟.
امروز که کمابیش تمامی کشورهای عضو آن ائتلاف نظامی، دچار بحرانهای بیسابقهی اقتصادی و قرارگیری در معرض پرتگاههای سیاسی هستند، بیش از هر زمان دیگری، سرریز تجربه نظامی سپاه قدس در یک صحنه اقتصادی، ضروری به نظر میرسد.
ما در معرض این تصمیم هستیم که آیا عزم آن را داریم که ائتلاف نیروهای مولد را آنچنان که در فرم سازمانهای نظامی میان کشورهای منطقه دنبال کردیم، به زمین اقتصاد نیز بکشانیم. آیا ارادهای وجود دارد که بتواند برادری برآمده از آرمان قدس را تبدیل به نیروی اقبال به زندگی کند نه انصراف از آن؟ به نظر میرسد آرمان قدس از ابتدا، نه همچون مقصدی برای تجمیع و مصرف نیروی مجاهدان، بلکه به عنوان مبدایی برای احیای ملتها، شکل گرفته بود. امروز که کمابیش تمامی کشورهای عضو آن ائتلاف نظامی، دچار بحرانهای بیسابقهی اقتصادی و قرارگیری در معرض پرتگاههای سیاسی هستند، بیش از هر زمان دیگری، سرریز تجربه نظامی سپاه قدس در یک صحنه اقتصادی، ضروری به نظر میرسد. تنها با ائتلاف نیروهای مولد اقتصادی و شکلگیری شبکهی بازیگران غیردولتی و منطقهای، میتوان از سازوکارهای بهصرفهای سخن گفت که حیات اقتصادی ما را همچون کیان مرزیمان، تضمین خواهد کرد. تنها در چنان وضعیتی میتوان از وجود سیاست یکپارچهی ملت ایران یا هر ملت دیگری سخن گفت. سیاستی که تحرکات خارجیاش نه به قصد آزادسازی پولهای سرگردان، بلکه به قصد بسترسازی برای خلق اعتبار واقعی از کار است.
انتخابات ایران، به زودی به سرانجام خود نزدیک میشود. اما چنبره نگاههای کارشناسی، تمرکز نگاه ما را از ایجاد نوعی اراده ملی، به سوی فرمولهای علمی میبرد که همواره برای عدم توفیقشان، بهانههای کاملا علمی موجود است. آیا میتوان به این امید داشت که رئیس جمهور آینده، متوجه درهمتنیدگی تداوم حیات روزمره مردم با طرح اقتصاد سیاسی منطقه مقاومت باشد؟ طرحی که به نظر میرسد تنها فرصت ما برای حمل ادعای «جمهوری اسلامی ایران» است.
.