ایران در گذشته دو کارکرد مهم در ژئوپولیتیک منطقه داشت. کارکرد اول، ایفای نقش خاکریز نیابتی غرب در برابر اردوگاه شرق بود که امروز منتفی به انتفاء موضوع است. کارکرد دوم نیز مراقبت از استمرار جریان حامل های انرژی از خلیج فارس به سمت کانال سوئز و دریای مدیترانه بود که با تحولات شگرفی که در سال های اخير در اقتصاد انرژی رخ داد، اهمیت خود را از دست داده است. بنابراین مهمترین مضمون تحولی دهه آینده کشور، بازتعریف کارکردهای ج.ا.ا در ژئوپولیتیک جديد منطقه است. پیشران اصلی این کارکرد ها، هم جوشی و هم افزایی میان تجارت و امنیت در منطقه است. به گونه ای که هم بازارهای منطقه ای به روی صنایع ایران گشوده شود و هم بازیگران منطقهای از این گشودهشدن بازار منتفع شوند.
اشاره: در سرمقالههای پیشین سایت، عنوان شد که برنامههای یک دولت، میبایست مبتنی بر درک سیاسی آن از روابط داخلی و خارجی کشورش باشد. در غیر اینصورت، این برنامهها جز مشتی محاسبات بیهوده، عبارات بدیهی و نهایتا احکامی تحققناپذیر، چیز دیگری نخواهند بود. دکتر حمیدرضا فرتوکزاده، دانشیار گروه مدیریت دانشگاه صنعتی مالک اشتر، یادداشتی برای سایت علم و سیاست تالیف کردهاند که این جهتگیری را در یک برنامه سیاست منطقهای، دنبال میکند.
یک
طرح مساله
عدهای معتقدند که دستور کار اصلی نجات اقتصاد کشور مذاکره با کشورهای پنج به اضافه یک برای لغو تحریمهاست. عدهای دیگر هم راهحل اصلی را در دورزدن تحریمها و ایجاد شکاف در دیوار تحریم میدانند. گروه سومی هم هستند که معتقدند اقتصاد ایران همهی لوازم موفقیت را در درون خود دارد و راه نجات کشور را،اتکای به درون و حداکثرسازی خودکفایی و خوداتکایی میدانند. هر یک از سه جریان یادشده، سهمی از حقیقت و حقانيت دارند. هیچ کدام از این سه رویکرد را نباید کنار گذاشت و آنچه که اهمیت دارد، وزندهی درست به هریک از این رویکردهاست.
اما این همه ماجرا نیست. یعنی مجموعه سه رویکرد یادشده و وزندهی صحيح به آنها را نمیتوان مضمون اصلی تحولی و نجاتبخش اقتصاد ایران تلقی کرد. چرا که هر سه رویکرد یادشده مبتنی بر مفروضاتی دربارهی موقعیت ژئوپولیتیک ایران هستند که با واقعیتهای رخداده در گذشته و روندهای نوظهور رو به آینده ناسازگار است. در قرنی که پشت سر گذاشتیم، ایران دو کارکرد مهم در ژئوپولیتیک منطقه داشت که امروز هر دوی آنها، تقریبا منقضی شده و تاریخ مصرفشان سپری شده است. کارکرد اول ایران، ایفای نقش خاکریز نیابتی غرب در برابر اردوگاه شرق و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق بود که امروز منتفی به انتفاء موضوع است و کارکرد دوم هم مراقبت از استمرار جریان حامل های انرژی از خلیج فارس به سمت کانال سوئز و دریای مدیترانه بود که با تحولات شگرفی که در سالهای اخير در اقتصاد انرژی رخ داد، اهمیت خود را از دست داده است.
دو
رهیافت
بنابراین مهمترین مضمون تحولی دهه آینده کشور، بازتعریف کارکردهای ج.ا.ا در ژئوپولیتیک جديد منطقه و جبران خلاء حاصله از اضمحلال دو کارکرد یادشده است. پیشران اصلی این کارکردها، همجوشی و همافزایی میان تجارت و امنیت در منطقه است.
شاه کلید این تحول ژئواستراتژیک، جریانیافتن زندگی در مسیر تجاری بوکمال از طریق تجارت مویرگی است. این راهی است که سرباز شهید ملت ایران و سربازانش برای آبادی و صلح پایدار در این منطقه گشودهاند.
بهگونهای که هم بازارهای منطقهای به روی صنایع ایران گشوده شود و هم بازیگران منطقهای از این گشودهشدن بازار منتفع شوند. در این صورت است که هم صنایع و پیمانکاران به مزیت ناشی از تجمیع تقاضا و بازارسازی میرسند و هم هزاران بازیگر خرد و متوسط کشورهای همسایه با ما منافع مشترک پیدا ميکنند. در این صورت است که اقتصاد ایران ماهیتا «تحریم ناپذیر» خواهد شد. در این صورت است که جایگاه تاریخی ایران در جاده ابریشم در قلب اوراسیا احیا شده و مسیر تجارت زمینی از چین و شبهقاره هند به سمت مدیترانه از ایران عبور خواهد کرد.
شاه کلید این تحول ژئواستراتژیک ، جریانیافتن زندگی در مسیر تجاری بوکمال از طریق تجارت مویرگی است. این راهی است که سرباز شهید ملت ایران و سربازانش برای آبادی و صلح پایدار در این منطقه گشودهاند.
سه
ویژگی های تجارت مویرگی
اینک پرسش بنیادینی که پیش روی ما قرار دارد این است که چگونه میتوان انگيزههای لازم برای جریانیافتن زندگی در مسیر تجاری بوکمال را ایجاد کرد. به بیان دیگر کدام تجارت است که میتواند قفل تاریخی این مسیر ازیادرفته را بگشاید و فرصتهای به تاراج رفتهی تجاری مردمان این سرزمین را به آنان برگرداند. در پاسخ به این پرسش ویژگیهای زیر را میتوان بهعنوان ویژگیهای تجارت مویرگی مسیر بوکمال برشمرد:
۱. تجارتی که استمرار داشته باشد. یعنی هم از طرف عرضه و تولید و هم از طرف تقاضا و بازار مصرف دارای مزیت باشد.
۲. کالای مورد تجارت دارای ارزش متوسط باشد. طوری که ارزش راهزنی و عملیات خرابکارانه را نداشته باشد.
۳. بخش اعظم منافع حاصله از تجارت به شبکه حمل و نقل محلی برسد.
۴. حمل زمینی آن به صرفه باشد.
۵. حتیالمقدور تجارت دوسویه باشد. یعنی کامیونی که کالایی را از ایران به عراق و سوریه می برد. در مسیر بازگشت، هم کالایی را از سوریه و عراق به ایران برگرداند. بدین ترتیب هم تراکنشهای مالی تسهیل میشود و هم هزینهی حمل کاهش مییابد و شبکه مویرگی حمل و نقل در اعماق سرزمینهای عراق و شام به جریان میافتد و عوامل ذینفع محلی با آن همسو خواهند شد.
و سخن پایانی این که همه ظرفیت های دیپلماسی اقتصادی باید برای تحقق دستور کار ژئواستراتژی دهه آینده بسیج شود.
به راه این امید پیچ در پیچ
مرا لطف تو می باید دگر هیچ
.