با آزادسازی بوکمال به وسیلۀ شهید سلیمانی، فرصت دوبارهای برای احیای راه ابریشم و رونق تجارت میان مردمان این منطقه فراهم شده است. آیا ایرانیان خواهند توانست میراث راهبردی قاسم سلیمانی و یارانش را به ثمر برسانند و فرصت تاریخی بازسازی ژئوپولیتیک بهغارترفتۀ غرب آسیا را از گزند سلسلهجنبانان تجارت کانال سوئز در امان بدارند؟
این گفتار طرح اولیهای برای صورتبندی دستور کار ژئواستراتژی دهه آینده ایران را ارائه میدهد. گزارۀ اصلی گفتار این است که روایت آیندۀ راه ابریشم در هَروَلۀ میان بوکمال و چالدران در حال تکوین است. این گفتار را با کلام سعدی در گلستان آغاز میکنیم که گوشهای از ظرفیتهای ژئوپولیتیک ایران را در قرون میانه آشکار میکند:
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار.
شبی در جزیرهٔ کیش مرا به حجره خویش در آورد.
همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که: فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قبالهٔ فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین.
گاه گفتی: خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است.
باز گفتی: نه! که دریای مغرب مشوش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است، اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.
گفتم: آن کدام سفر است؟
گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسهٔ چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینهٔ حلبی به یمن و برد یمانی به پارس، و زآن پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم.
گلستان سعدی در سال ۶۵۶ ه.ش نگاشته شده است. در سال ۶۷۸ یکی از قبایل ترکمن مسلمان به رهبری فردی به نام عثمان از مناطق شمال شرقی ایران به آنقره در آسیای صغیر کوچ میکند، حکومت عثمانی را پی میریزد و پس از آن به مدت ۱۵۰ سال، قلمرو خود را گسترش میدهد. نقطۀ اوج حکومت عثمانی، فتح قسطنطنیه یا همان کنستانتین توسط سلطان محمد فاتح در سال ۸۳۲ است که به دوران زندگی هزارسالۀ امپراطوری روم شرقی یا بیزانس خاتمه میدهد و قسطنطنیه را به اسلامبول بدل میکند. او همچنین مصر، عراق، شام و حجاز را تصرف میکند؛ تا بالکان پیش میرود و خود را خلیفۀ مسلمانان می خواند. با قدرتگرفتن حکومت عثمانی، حکومتهای ایرانی هم از تعرض مصون نماندهاند. در میان جنگهای خونینی که میان ایرانیان و این همسایه نوخاسته رخ داده، جنگ خونبار و خسارتبار و شکست شاه اسماعیل صفوی در منطقه چالدران در سال ۸۹۳ ه.ش شهرت تاریخی دارد. اما مهمتر از خسارت جنگها، خسارت مسدودشدن شریانهای تجاری ایران به عنوان چهارراه تاریخی راه ابریشم بوده است که تا دوران معاصر هم کم و بیش ادامه پیدا کرده است.
البته با حفر کانال سوئز در ۱۸۶۹ میلادی دور جدیدی از بیرونافتادگی ایران از راه ابریشم آغاز شد که این بار بانیانش نه عثمانیها بلکه دولت بریتانیای کبیر و متحدان اروپاییاش بودند. آنها با فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و قرارداد سایکس پیکو در ۱۹۱۶، آخرین میخها را به تابوت تجارت تاریخی ایران به عنوان قلب راه ابریشم کوبیدند.
اما با آزادسازی منطقه بوکمال به وسیلۀ سردار شهید قاسم سلیمانی و یاران و سربازان رشیدش، فرصت دوبارهای برای احیای راه ابریشم و رونق تجارت میان مردمان این منطقه از مدیترانه تا شبه قاره هند و خاوردور و آسیای مرکزی فراهم شده است. آیا ایرانیان خواهند توانست میراث راهبردی قاسم سلیمانی و یارانش را به ثمر برسانند و فرصت تاریخی بازسازی ژئوپولیتیک بهغارترفتۀ غرب آسیا را از گزند سلسلهجنبانان تجارت کانال سوئز در امان بدارند؟
پرسش بعدی این که آیا نوعثمانی ها، خواهند توانست انتقام شکست حلب و رقه را در مسدودکردن مسیر تجاری شمالی ایران از کریدور ارمنستان بگیرند و چالدران نرم دیگری را این بار با شراکت بانیان تجارت کانال سوئز و همراهی گاز فروشان دریای سیاه و نورداستریم بر ایرانیان تحمیل کنند؟
این بار ژئوپولیتیک غرب آسیا در هروله میان بوکمال و چالدران در حال تکوین است. براعت استهلال این نوشتار با کلام سعدی بود و التهاب پایانی آن را به سخن مولانا میسپاریم که نیمی از راه ابریشم را در کودکی پیمود و از بلخ تا روم سفر کرد و در قونیه ماندگار شد، از بيم حرامیان مغول و البته پیش از تاسیس سلسله عثمانی...
این سو کشان، سوی خوشان، آن سو کشان، با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
ادامه دارد...