اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





ماجرای نیمروز؛ سینمای مسطح



۱۹ تیر ۱۳۹۶   2658  0  0 گروه نقد و نظریه سینما
ماجرای نیم‌روز در جشنواره فجر 95، پس از کشمکش‌هایی، فراوان مورد تقدیر قرار گرفت. این تقدیر چه بسا شایسته‌ی این فیلم در قیاس با سایر آثار این جشنواره باشد، اما در نگاهی کلی‌تر باید دید ماجرای نیم‌روز و محمدحسین مهدویان نوید چه سینمایی به ما می‌دهند، آیا آن‌ها می‌توانند خاطره‌ی ماندگاری برای فیلمسازان و مخاطبان فیلم بسازند؟ به نظر نمی‌رسد.

ماجرای نیمروز سومین تجربه محمد حسین مهدویان به عنوان داکیودراما و ادامه راهی است که از «آخرین روزهای زمستان» آغاز کرده بود. فیلم مهدویان بیش از آنکه مستحق آن باشد مورد تقدیر قرار گرفته است. همچون همیشه خیل ستایش‌گران و فریب‌خوردگان بی‌آنکه درک روشنی از مقصود خود داشته باشند دست به ستایش بی‌مهابای یک فیلم زده‌اند. و باز همچون همیشه «فیلم» و نقد در میان واکنش‌های مطلقا سیاسی گم شده است.

ماجرای نیمروز، فیلمی مسطح است. مهدویان مثل دو تجربه قبل، از دکوپاژ به معنای مرسوم و سینمایی دوری می‌کند و با قرار دادن دوربین در یک طرف صحنه، نماهایی تخت ارائه می‌دهد. در اغلب پلان‌ها دوربین صحنه را فقط رصد(!) می‌کند. انگار می‌ترسد، یا جرئتش را ندارد به درونِ روابط برود. این رفتار دوربین، یعنی انصراف از دکوپاژ و تبعا میزانسن، البته در برخی موارد به آسانی خود را نفی می‌کند. کارگردان هرجا دلش خواسته صحنه‌ها را دکوپاژ می‌کند و هرجا هم که می خواهد دوربین را در نقطه دید تماشاگر تئاتر قرار می‌دهد. با منطقی که نمی‌دانیم چیست. با اتخاذ این استراتژی ما در فیلم چه می‌بینیم؟ دوربین، آدم‌ها و رویداد‌ها را از ورای اشیاء، در حال سرک کشیدن روایت می‌کند. چرا باید همه چیز را به علاوه یک فورگراندِ فلو (غیر واضح) ببینیم؟ فورگراندی که از آنجا که دیده نمی‌شود، نه به کار شخصیت پردازی می‌آید نه به کار فضا‌سازی. این اشیاء برای چه در گوشه تصاویر دیده می‌شوند؟ چرا گاهی چهره‌ها را ماسکه می‌کنند؟ آیا فقط به بهانه‌های زیباشناختی؟!

دوربین مهدویان و حالا می توان گفت خودش پس از سه فیلم، از خلق فضای سینمایی ناتوانند. فضای سینمایی از طریق نقش آفرینی موثر کارگردان و پروسۀ دکوپاژ به دست می‌آید. دکوپاژ سازندۀ اتمسفر سینمایی است. در واقع دوربین با موضعی که در صحنه اتخاذ می‌کند، یعنی با انتخاب اینکه ما آدم‌ها را از چه نمایی، در چه فاصله‌ای و با چه زاویه‌ای ببینیم،  برایمان آدم‌ها و فضا را شکل می‌دهد. دوربین با اتخاذ و انتخاب این فاصله و بُعد از شخصیت هاست که موقعیت را سینمایی می‌کند و آدم ها را با فراز و فرود شخصی و اختصاصی‌شان از تیپ هایی کنار هم به شخصیت تبدیل می کند. امری که فیلم مهدویان فاقد آن است. نگاهی به آدم‌های فیلم بیاندازید. کمال (با بازی هادی حجازی فر) را ببینید که گویا نماینده آدم‌های تندروی اول انقلاب است. مطلقا بُعدی ندارد. راه می رود، شعار می‌دهد و تخمه می‌شکند و هیچ لحظه‌ای از او سراغ نداریم که ابعاد شخصیتی‌اش را آشکار کند. در تمام طول فیلم دوست داریم او و دیگران را در یک قاب سینمایی درست ببینیم. که هرگز کار به آنجا نمی‌کشد. باقی شخصیت‌های فیلم همگی سطحی و روایت‌گر انفعالند. با آنکه ظاهراً به آن‌ها نزدیکیم و شاهد آن‌هاییم، از همه به شدت دوریم.

اما استراتژیِ دکوپاژ نداشتن از سوی فیلمساز تنها یک نکته فنی و تکنیکی نیست که با رعایت آن چیزهایی در فیلم تغییر می‌کرد! این رویه در حقیقت کل راه سینمایی که مهدویان تا این لحظه پیموده را آشکار می‌سازد. او در این فیلم و دو اثر قبلی از فضا سازی معنی‌دار سینمایی دست کشیده است. او از درام دوری می‌کند و نمی‌خواهد به قصه گفتن تن دهد. این همه بازی و شعبده که از «آخرین روزها...» تا این فیلم رو کرده همه در توجیه و پوشاندن فقدانِ روایت و درام است. جالب آنکه همین رویه از سوی برخی تعبیر به ساختار و بیان تازه در روایت سینمایی شده است! فیلمساز با اینکه در این اثر کمی پیشتر آمده و به شکل عادی‌تری سعی می‌کند داستانش را بگوید هنوز به شدت از سینما دور است و دست و دلش برای ساختن یک فیلم داستانیِ عادی که بی ‌ادا و اطوار قصه‌اش را بگوید می‌لرزد. مهدویان نمی‌تواند برای ما سینمایی تازه بیاورد، بلکه از قضا از سینما دوری می‌کند. سینما برای ما جز از طریق خودش به دست نمی‌آید. تا زمانی که  از هر بارقه‌ای به بهانه‌های سیاسی ذوق زده می‌شویم و هر استعدادی را در نطفه خفه می‌کنیم، امیدی نیز به این راه نخواهیم داشت.

محمد حسین مهدویان ماجرای نیمروز دکوپاژ
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سرمقاله
اسرائیل و کابوس استقلال منطقه
آیا اردن، می‌تواند گام بعدی محور مقاومت برای تشکیل سازمان‌های ملی مستقل در منطقه باشد؟
محمدحسین تسخیری   
ایران تلاش برای شکل‌گیری سازمان‌های ملیِ باشخصیت را علی‌رغم تمام دشواری‌ها و ریسک‌هایش به عنوان راه نجات تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. هر جبهۀ جدیدی که گشوده می‌شود، هر هسته جدیدی از مقاومت که در کشوری جدید، سربرمی‌آورد، تنها و تنها در این لحظه، یعنی لحظه‌ای که تبدیل به یک تشکیلات سازمان‌یافته و مسئولیت‌پذیر می‌شود، می‌تواند نویدبخش تولد یک ملت باشد و آن را نمایندگی کند.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)