سیاست پر و سیاست خالی، با تمام تفاوتی که دارند در نهایت به هم میرسند. هر دو کار سیاسی را در امتناع قرار میدهند. امتناع سیاست برای آنها از جهت مقابلهای است که با صحنه دارند؛ هر دو صحنهی سیاست را بی اعتبار میکنند.
اشاره: انتخابات ریاست جمهوری ایران، مملو از گفتارهای کارشناسی شده است. در این میان، عدهای تصور میکنند میتوانند با لفاظی و نمایش در برابر گفتارهای کارشناسی پیروز شوند. اما گفتوگوها، حکایت از نوعی انسداد میکند. این بازی، پیروزی ندارد چرا که گفتار کارشناسانه (سیاست پر) و گفتار بیتعهد (سیاست خالی) در سیاسینبودن، مشترکند. متن زیر گزیدهای از یادداشت دکتر اباصالح تقیزاده طبری در پیششماره فصلنامه علم و سیاست بابل است که سعی دارد میانهای که در آن سیاستمدار ایستاده است را از گفتارهای مذکور، متمایز کند.
احتمالا هیچ کس همچون کسی که گمان میکند قواعدی وجود دارد که سیاست را میسازد و پر میکند، نیست که سیاست را نفهمد. بحث از قواعد در سیاست همواره در تاریخ مطالعات و مناظرات دربارهی قدرت، مناقشهبرانگیز بوده است؛ چه برای آنها که تلاش میکنند سیاست را با اصولی سر به راه کنند و چه برای آنها که گمان میکنند، سیاست خالی است و بی پدرومادر. بگذارید اتهام آغازین را کامل کنیم و بگوییم، آنها که سیاست را خالی از معنا و جهت می پندارند هم ازجملهی بدترین کسان در فهم سیاستاند. سیاستمدار پیوسته در عمل سیاسی خود، این دو مواجهه با سیاست را بی اعتبار میکند. او در صحنهی عمل فهمیده است که سیاست چیزی فراتر از این مناقشات بی فایده است.
سیاستمدار همواره قواعدی برای عمل دارد و برایش چیزها مهم میشوند و از اهمیت میافتند؛ اما مهم آن است که این قواعد که نسبتی با هویت سیاستمدار دارد، پیوسته در صحنه حاضر میشوند و در آن به پیش میروند. اینجا هویت، قاعده و هنجار با زندگی در صحنه، کار میکنند و تأثیر میگذارند. هویت دیگر، نه آن چیز توپر و دربستهای است که از پیش روشن است. هویت صورتی است از من که پیوسته با اتفاقات صحنه، اتفاق میافتد. این نه به آن معناست که هویت را، آن گونه که در گفتار روزمرهی علمی پر شده است، امری سیال تلقی کنیم و از آن وارفتگی و ضعف هویت در عمل فهمیده شود. هویت همان جوهر است که با صحنه ظاهر میشود و حضورش همان بودنش است.
صحنه همواره گرم از تازگی است و این گرما، مردان گستاخی را میطلبد که برای واقعیت، در واقعیت تصمیم بگیرند. همواره باید جهتی در کار باشد تا صحنه ای در برابر قرار گیرد. این جهت، همان است که سیاستمدار را در جایی، با امکانهایی مینشاند و به او اجازه میدهد تا در صحنه بازی کند. سیاست بر این اساس نمیتواند خالی باشد. سیاست خالی، اگر بتوانیم این گونه بگوییم، امکان برپایی صحنه را می بندد و مسئولیت سیاستمدار را منتفی میکند. از طرف دیگر، سیاستمدار همواره با جهتی در صحنه حاضر می شود، اما این جهت همان هویت در بسته و توپری که سیاست را پر میکند، نیست. سیاست پر و سیاست خالی، با تمام تفاوتی که دارند در نهایت به هم میرسند. هر دو کار سیاسی را در امتناع قرار میدهند. امتناع سیاست برای آنها از جهت مقابلهای است که با صحنه دارند؛ هر دو صحنهی سیاست را بی اعتبار میکنند.