نقطۀ کوتاهمدت و موقتی است که میتواند ذات سیاست را نشان دهد. اهداف بلندمدت به علت پایداری و استحکام و اطلاقی که دارند نمیتوانند سیاسی باشند. هدف کوتاهمدت اما بحرانی دارد و آن این است که به دلیل تغییر و عدم پایداری، شما را در صحنه نابود میکند. مسئلۀ مهم این است که چگونه میتوان هدف سیاسی داشت و در صحنه واجد شخصیت بود؟
اشاره: متن پیش رو خلاصهای است از جلسه گفتوگوی داخلی که در تاریخ 1 اسفند 98 ، میان برخی از اعضای موسسۀ علم و سیاست اشراق برگزار شده است. موضوع اصلی این جلسات وضع و اهمیت مجلس در تصمیمات سیاست در ایران است. گرچه نهایتا، گفتوگو چیزی درباره سیاست به طور عام و سیاست در ایران به طور خاص است و به وضع اساسی آیندۀ جمهوری اسلامی و امکاناتی باز میگردد که از رسمیت انتظار دارد.
اباصالح تقیزاده طبری: در سیاست باید هدف سیاسی معین داشت. هدف سیاسی معین، جلوی استعلاء در سیاست را میگیرد. کسی که هدف متعینی در سیاست ندارد از صحنه استعلا پیدا میکند و بنابراین نمیتواند سیاسی باشد. هدف سیاسی معین شما را به جریان متلون و دگرگون و سیال سیاست که ذات سیاست است میرساند اما بحرانی دارد و آن این است که به دلیل تغییر و عدم پایداری، شما را در صحنه نابود میکند. آن هدف سیاسی معین که خودش متأثر از فضای متغیر سیاسی است و هر لحظه ممکن است زائل و منقضی شود شما را هم منقضی میکند. آن اتفاقی که در صحنۀ سیاست میافتد این است که شما اهداف سیاسی بلندمدت برای خود میگذارید برای اینکه در صحنۀ متغیر سیاست هضم نشوید. اما حتی با این هدفگذاری مشکل شما حل نمیشود چراکه هدف سیاسی اصالتاً هدف کوتاهمدت است. دقیقاً همین نقطۀ کوتاهمدت و موقتی است که میتواند ذات سیاست را نشان دهد. اگر شما اهداف بلندمدتی را هم بگذارید باید آن اهداف بیایند و خود را در اهداف کوتاهمدت نشان دهند، چرا که در غیبت اهداف کوتاهمدت، شما از صحنه خارج میشوید و نمیتوانید در صحنه بایستید. اهداف بلندمدت به علت پایداری و استحکام و اطلاقی که دارند نمیتوانند سیاسی باشند. مسئلۀ مهم این است که چگونه میتوان هدف سیاسی داشت و در صحنه واجد شخصیت بود؟
سید علی کشفی: به نظر من مسئلۀ مهم در انتخابات مجلس بحث بر سر رأی به لیست یا رأی به افراد است. بهطور کلی متخصصینی که وارد مجلس میشوند چیزی که میبینند سهم کمیسیون است، در سهم کمیسیون خیلی از نمایندهها واقعاً نمیتوانند نظر صائبی بدهند، یعنی بحث تخصصی پیش میآید. مثلاً راجع به اینکه تلویزیون اینترنتی به صداوسیما داده بشود یا نشود، این قانون سالها در مجلس خاک خورده، چنین بحثی را نمیشود با هر فردی کرد. این یک طرف ماجراست که میگوییم مجلس باید بدنۀ کارشناسی داشته باشد، باید تصمیمات معقول بگیرد، هزینۀ سیاستها را بسنجد و... در واقع یعنی بهجای اینکه به سیاستمداران رأی بدهیم به سیاستگذاران یعنی کارشناسان رأی بدهیم؛ اما یک امر دیگری در مجلس هست که آن امر خلاف این است، آن امر تصمیماتی است که آن تصمیمات در لابیها به نتیجه میرسند، یعنی یک نفر میگوید باید به برجام رأی بدهیم و بقیه هم دنبال آن حرف میروند. لذا با این منطق باید لیستی رأی داد تا بازیخرابکن در این میان حضور نداشته باشد. میخواهم بگویم که دوگانۀ سیاستمدار و سیاستگذار به ما کمک میکند تا چطور راجع به این قضیه صحبت کنیم. یک تحلیلهایی وجود دارد در مورد اینکه جمهوری اسلامی قصد انجام کار مهم و بزرگی داشت و منتظر بود که انتخابات مجلس انجام شود و مجلس یکدست شود و سیاست تهاجمی خودش را پیش بگیرد. میخواهم بگویم یک خطوط کلی در ادارۀ کشور هست که وابسته است به اینکه چقدر مجلس یکدست است یا اینکه چقدر صداهای پراکنده که هرکدام نظراتی برای خودشان دارند در مجلس حضور دارند.
محمدمهدی میرزایی پور: ما انگار با صحنهای مواجهیم که از یکسو افراد متخصص یا کارشناس در آن قرار دارند و از یکسو یکعده سیاستمدار حرفهای. سیاستمدار حرفهای به این معنا که سیاست یک تخصص است و به مردم ارتباط مستقیمی پیدا نمیکند. کارشناسان هم تکلیفشان اینگونه است که ممکن است در یک لیست باهم قرار بگیرند اما هیچوقت نمیتوانند باهم متحد باشند؛ چون سویۀ سیاسی ندارند نمیتوانند باهم ائتلاف کنند. سیاستمدار حرفهای همیشه از کارشناس استقبال میکند چون قرار نیست در نقطۀ سیاسی بحثی با آن کارشناس انجام دهد، یعنی به کارشناس همیشه بهعنوان یک ابزار نگاه میکند. موضع کارشناس بهعنوان کارشناس یکجور احالهکردن موضع سیاسی به سیاستمدار حرفهای است. کسی که عنوان کارشناس را برای خود انتخاب میکند مسئولیت سیاست را پیشاپیش به سیاستمدار حرفهای واگذار کرده است.
وقتی کسی گفتاری را وسط میگذارد افراد، حتی کارشناسها، مجبور میشوند علیه یا له آن موضع بگیرند. مهمترین چیزی که بهعنوان گفتار مطرح است خود گفتار یا گفتوگو است، نه محتوای آن. باید در یک گفتوشنود واقعی، سیاست اتفاق بیافتد نه در لابی، نه در کمیسیون؛ مجلس یک صحنی دارد، این صحن قرار است رخدادی باشد که قانونی از آن بیرون بیاید. اینجا قانون میشود نقطهای که دوباره میتوان در آن متحد شد. باید این نقطه را برای این فرد خودآگاه کرد و به او یادآور شد که این نقطۀ مهمی است که روی آن دست گذاشتی. ما بهوسیلۀ همین اهداف نزدیک میتوانیم اهداف بلندمدت را دنبال کنیم.
امیر راقب: یک گفتاری هست که من بسیار از آن هراسانم که آن گفتارِ «ایران قوی» است. گفتار «مقاومت» گفتاری است که میتواند جمعیتی را جمع کند، چون تا شما میگویید مقاومت، بحث این است که مقاومت در برابر چه کسی؟ مقاومت فعل است، من کاری با شعار گفتار ایران قوی ندارم بلکه مسئلۀ من پختوپزی است که با این گفتار میشود. قوی صامت است، سؤال این است که چه کسی قوی شود و با چه منفعت و جغرافیایی؟ قوی همۀ این پرسشها را به عقب میاندازد. فهرست و لیست شاخصههایی دارد، در فهرست، افراد منافعی را دنبال میکنند. اصلاً حزب یعنی تشکلیابی منافع. اما این انتخابات یک نکتهای داشت؛ تنها عده در لیست ائتلاف مهم است. این ایده که اگر میخواهی در لیست باشی باید معلوم شود که چه کسی را نمایندگی میکنی، نماینده کدام صنف و بلوک هستی دیگر اهمیت ندارد. جمع شویم که قوی شویم. این جهتگیری میخواهد اصل نمایندگی در سیاست را مضمحل کند و صحنۀ سیاست را همین جهتگیری تبدیل میکند به هیاهو. هیاهو یعنی من نمیتوانم صداها را از یکدیگر تشخیص دهم. من نگرانم که گفتار ایران قوی بشود نیرو و انرژی این جهتگیری، چون باعث میشود که دیگر مقاومت را هم نشنوید.
احزاب در ایران از پارلمان درآمدند. در مجلس اول و دوم مشروطه نمایندۀ اصناف آنجا بودند، احزاب هم همان مفصلبندی را در خودشان داشتند. حزب منافعی است که حول یک هدف سیاسی تشکل پیدا میکند. منظورم فقط طبقه نیست، طبقه مهمترین اسم آن است. ولی ما الآن میدانیم در سیاست معاصر طبقات فقط نیستند، بلوکهای قدرت مهمتر از طبقاتاند. شاید برخلاف انتظار این جنبش عدالتخواه باشد که اینبار بتواند صحنۀ سیاسی را نگه دارد. در عین اینکه میدانیم هنوز گفتار عقیمش را حفظ کرده است.
محمدمهدی میرزاییپور: این لیستها به ما میگویند که ما در سیاست، بحران نمایندگی داریم، یعنی افرادی که حاضر هستند، چیزی را نمایندگی نمیکنند و نقطۀ ارجاعی را برای سیاستشان ندارند، مردمی پشت خودشان ندارند که احساس کنند کلامی که میگویند حرف آنهاست. اینجا پیشنهاد کلاسیکی است، که بنده از حرفهای آقای راقب صورتبندی میکنم اما نمایندگی، یک داستانی دارد که باید بیشتر به آن توجه کرد. نمایندگی یعنی اینکه من بهعنوان رأیدهنده با آنکسی که نماینده میشود قرار است آیندهای داشته باشم. الآن مثلاً نظام جمهوری اسلامی نمایندۀ مردم ایران است، اما اینجا مسئله این است که همیشه کسی نماینده میشود که بتواند سرنوشت خودش را با سرنوشت رأیدهندههایش گره بزند. یعنی باید احساس کنند که یک گرهخوردگیای وجود دارد؛ الآن مردم با جمهوری اسلامیاند چون به هر ترتیب میدانند که سرنوشت جمهوری اسلامی سرنوشت خودشان است، این داستان اصلی است.
امیر راقب: آنجایی که شما صحبت از مردم میکنید انگار از کسانی سخن میگویید که در صحنه نیستند یا آنها را به صحنه راه نمیدهند. مردم اگر شاکله نداشته باشند معنی ندارند. شما باید بتوانید مردم را نشان بدهید، خب کجا نشانشان میدهی؟ بافت اجتماعی باید بافت نمایندگی باشد.
محمدمهدی میرزایی پور: من هنوز دو گام را برنداشتهام. آیا واقعاً نمیشود کامیونداران را یا مردم مستضعف را نمایندگی کرد؟ به نظر من میشود اما این شدن در لحظهای رخ میدهد که فرد اتفاقاً حداکثر تعهدش را به جمهوری اسلامی بهعنوان خصیصه بارزش شناسایی کند. جنبشهای عدالتخواه استراتژیای که انتخاب کردهاند این است که ما اساساً با جمهوری اسلامی فاصله داریم (نه اینکه مخالفیم). در آن لحظه جنبش هرگونه نمایندگی از مردم را از دست میدهد، نحوهای که حضور پیدا میکند حتی بین کامیوندارها، نحوۀ بیگانهای است. برخلاف این تصور که میگویند ما باید در مردم باشیم اما در واقع کاملاً از مردم بیگانهاند. عدالتخواهان هیچگاه نمیخواهند کنشهای جمهوری اسلامی را به عهده بگیرند. گفتارشان این است: من حاضر نیستم به کسی نزدیک بشوم، با کسی ائتلاف کنم، دوستی معنی ندارد. این اضمحلال سیاست است. عدالتخواهان از سیاست خستهاند و در واقع یک سیاست آماتور در مقابل خود دارند.
امیر راقب: البته آماتوربودن هم میتواند یک موضع باشد، جنبش عدالتخواه ایدۀ آماتور دارد. یعنی آماتوربودن ضعف آنها نیست، خصیصۀ آنهاست. ما الآن داریم از این صحبت میکنیم که در این صحنه چه امکانی برای ما هست برای گفتگو با بیرون. اگر من میگویم عدالتخواهها بهعنوان یک امکان حضور دارند، اصلاً منظورم این نیست که ما میتوانیم با آنها یک کنش سیاسی سامان بدهیم، بلکه منظورم امکان گفتوگوست. گفتوگویی که شما بتوانید آن را به سمتی، جهت بدهید. این امکان در دوستان عدالتخواه هست. آن امکان این است که آنها فهمیدند که جمهوری اسلامی یک کلیت است که یک بحران دارد و آن بحران، مردمی هستند که در پایین سیاست هستند و شاکله ندارند. این پایین را هیچکس نمایندگی نمیکند، کسی هم مسئلۀ نمایندگیکردن ندارد، کسی اصلاً مسئلۀ این را ندارد که این پایین را باید سامان داد. بچههای عدالتخواه نسخهای که برای این نمایندگی دارند، نسخه مغلوطی است ولی مسئلهاش را دارند.
سید جواد زمانیان: نوع طرحی که در عدالتخواهی از مردم وجود دارد ضدمردمیترین نوع ممکن است. مسئلۀ مردم جایی نقطۀ مهمی میشود که شما میتوانی دعوتی داشته باشی که یک آحادی در یک کلّیت تألیف شود. طرحی که مردم نمیتوانند در آن هزینه دهند، طرح بسیار فاسدی از مردم است که این طرح در جنبش عدالتخواهی در یک وجه اتفاقاً کارشناسی پیگیری میشود. حتی مهمترین مسئله این نیست، بلکه مهمترین مسئله این است که آنها روی یک نقطه ایستادهاند که آن نقطه، نقطۀ گفتار انتقادی است، در نقطهای که شما تصمیم میگیری روی گفتار انتقادی بایستی و بگویی من صاحب گفتار انتقادی در جمهوری اسلامی هستم، این نقطهای است که سیاست را از بین میبرد، این چیزی است که شما نمیتوانی با آن کاری کنی چون اینجا یک تصمیم وجود دارد، تصمیم برای سیاسینبودن.
نکتۀ دوم من این است که اتفاق مهمی دیگری دارد میافتد که معنیدار است و آن پیش از انتخابات است. شما میبینید که دعوت کردند از جوانان انقلابی، اما پس از آن ما شاهد امتناعی برای پذیرش کاندیداتوری بودیم. گویا درکی دارد در ساختار سیاسی کشور شکل میگیرد که در آن، صحنههای عمومی ما صحنههای بیاهمیتاند. میبینید یک سری نهاد موازی در ساختار سیاسی کشور شکل میگیرد مثل مجمع تشخیص و ساختارهای ذیل آن که در پشت درهای بسته تکلیف سیاست را مشخص میکنند تا جایی که پارلمان کلاً میتواند سرکاری باشد. نقاط رسمی و عمومی مهم نیستند و بهجایش نهادهای مهمتری وجود دارند مانند سازمان تبلیغات که سمت پارلمان هم نمیآیند. سازمان تبلیغات با بودجۀ هنگفتش وقتی میتواند سیاستگذاری کند برای چه بیاید به سمت پارلمان؟ یا گفتاری در مجمع تشخیص که میگوید وقتی اینجا میتوانم پارلمان را دور بزنم، چرا باید خودم را در معرض آن نقطۀ عمومی قرار بدهم؟ یعنی شاید حتی بیشتر از اینکه مسئله، مسئلۀ عدالتخواهان باشد یا لیستها، خود پارلمان الآن در یک وضعیت بحرانی قرار دارد. از این جهت پتانسیل بسیار زیادی برای حزباللهیهایی که کار علمی میکنند وجود دارد که تبدیل شوند به اشرافیت سیاسی؛ اشرافیت سیاسی به این معنا که سیاست را دور بزنند و از نقطه عمومیاش خارج کنند.
اباصالح تقی زاده طبری: آقای زمانیان به نکتۀ مهمی اشاره میکند که نباید از آن غفلت کنیم. اگر بخواهیم رادیکال صحبت کنیم باید بگوییم که سیاست فقط اهداف کوتاهمدت دارد. هرکس از اهداف بلندمدت در سیاست صحبت میکند محتملاً دروغگو و فریبکار است. فقط هدف کوتاهمدت اصیل است. تنها این انگلیسیها بودند که از هدف بلندمدت صحبت کردند و البته صحنۀ سیاست را نجس و نیروی آینده را نابود کردند. یعنی همان طور که انگلستان صحنۀ سیاست را به محاق برده ما هم میتوانیم با طرح اهداف بلندمدت این کار را انجام دهیم. سیاست فقط اهداف کوتاهمدت دارد و چون فقط اهداف کوتاهمدت دارد شما میتوانید آیندهای را رقم بزنید؛ آیندهای که معلوم نیست چیست. باید همین امروز را به قویترین شکل ممکن مطرح کنی. اما چیزی این وسط هست، تو چگونه میتوانی به امر متغیرِ نزدیک اشاره کنی؟ آیا امر موقت درگیرشدن با امور بیارزش است؟ آیا میشود با ایستادن در همین امر موقت خود را همچون بازیگر پایدار در صحنۀ سیاست نگه داشت؟ من تصور میکنم این نحوی دید به صحنه است. آقای زمانیان دارد میگوید وقتی شما به جزئیات توجه میکنید چرا متوجه خود صحنه نیستید، امر موقتی، خودِ صحنه است، یعنی چرا متوجه نیستید اینها میخواهند بروند در چیزی به نام مجلس. چرا خود مجلس را بهعنوان هدف کوتاهمدت طرح نکنیم؟ هدف کوتاهمدت باردار از آینده است و تنها آنکه چنین دیدی داشته باشد سیاستمدار است. امروز باید انتخابات مجلس را در صحنهای که مجلس در آن قرار دارد دید. صحنهای که کشور گرفتار بیدولتی است اما در جنگ و نبردی تمامعیار حاضر است و مردمی دارد که جایی در این میانه ندارند. مجلس تا به امروز نهادی بیمسئولیت در جمهوری اسلامی بوده است اما شاید امروز بخت تازهای یافته باشد. الآن جمهوری اسلامی در لبۀ یک سری تصمیمات است و من فکر میکنم که شهادت حاج قاسم نقطۀ تعیینکنندهای برای استقبال از آنها بوده. جمهوری اسلامی نمیتواند یک سری تصمیمات را نگیرد، مثلاً دربارۀ اقتصادش باید یک تصمیمی بگیرد، مثلاً قطع بودجه از نفت، مسئلۀ تحریم و...
سید علی متولی: این شبیه کار مصدق است. در آنجا یک تصمیمی باید گرفته میشد. آیا این تصمیم را به هر قیمتی میتوان گرفت؟ چون وقتی همه را خفه میکنید بهسرعت به ضد خودش تبدیل میشود. شما چه گفتاری میتوانید با آن ائتلاف ایجاد کنی و از چه سری، تا بتوانید در آن نحوۀ تصمیم مشارکت کنید و اجازه ندهید تا تصمیم به آن شکل اتفاق بیافتد. میخواهم بگویم که این پیشنهاد حمایت از فلان شخص و بهمان فرد، بهعنوان کسی که میتوان با او حرف زد یعنی اینکه من اجازه ندهم آن لیست همچون مصدق بیاید و دوباره یک تصمیم ملی بگیرد.
تنظیمکننده: حسین پیمانی