ولی ملت آمریکا یک موجودیت است که برای خود رئیسجمهور و نماینده مجلس انتخاب میکند که صاحب نیروی دریایی، سرزمین ملی و قرضههایی است که جنگ به راه میاندازد و صلح اختیار میکند، در مقابل ملتهای دیگر منافع خاص خود را دارد و نسبت به اعضای خود حقوق و تعهداتی را قبول کرده است، تنها یک اختراع لفظی نیست، یک موجود لغوی نیست؛ او دارای تمامی خصوصیات یک وجود واقعی و یک مخلوق حقیقی است. او دارای بدنه و متعلقات خاص خود میباشد، دارای هوشمندی است و تصمیمات و نظریات خود را از طریق قانون به اعضای خود اعلام مینماید. او با دشمنانش، نه با زبان فرد، بلکه با لوله توپ مذاکره میکند.
محمدرضا قربانی. انسان بهعنوان یک فرد تا آنجا که مسائلش صرفاً مسائل خودش باشد، میتواند از اقتصاد فردی بگوید. اگر همین انسان که اقتصاد همچون خصلت وجودی اوست سازندۀ واحدی به نام «ملت» شود، اقتصاد دیگر نه فردی بلکه بهنحو ذاتاً متفاوتی سروشکلی «ملی» پیدا میکند. لیست معتقد است که ملت یک «اختراع لفظی» نیست بلکه همچون «موجودی حقیقی» مسائل و تصمیماتی دارد که در موقعیتهای گوناگونی در تضاد با منافع افراد است. ملت بهمثابۀ یک شخصیت نمیتواند اجازه دهد امورات افراد به خودشان واگذار شوند. این «دخالت و ارشاد قدرت ملی و دولتی» است که میتواند و باید آحاد ملت را برای احقاق منافع خود مجتمع کرده و آنان را برای یک «زندگی سیاسی»، زندگیای سراسر مسئولانه نسبت به ملت خویش، آماده کند. لیست در این نامه سعی دارد تفاوت این دو اقتصاد (فردی و ملی) را توضیح دهد. این مجموعه نامهها در سال 1372 توسط ناصر معتمدی به فارسی ترجمه و توسط شرکت سهامی انتشار عرضه شده است.
*عکس: افتتاح خط راه آهن بین کلن و بن در دوران تاسیس اتحادیه گمرکی میان ایالتهای آلمانی. نقاشی به سال 1844 توسط Nicolaus Christian Hohe، که در بایگانی شهر Brühl نگهداری میشود.
آقای عزیز
یک فرد تنها برای تهیۀ احتیاجات خود و فامیل خود تلاش مینماید. او بهندرت ممکن است کاری برای دیگران (حتی نوه و نتیجه) و رفاه عمومی انجام دهد. دید او و امکانات او محدود است و بهندرت از دایرۀ کسبوکار شخصی او فراتر میرود. روحیۀ صنعتگری او تابعی است از شرایط اجتماعی که او در آن زندگی میکند. یک ملت از طرف دیگر در جهت احتیاجات عمومی اکثر افراد کشور گام برمیدارد؛ همان چیزی که برای امروز و برای نسلهای آینده ضرورت دارد و معمولاً فراهمآوردن آن از طریق افراد مقدور نیست. نهتنها برای دوران صلح بلکه در شرایط جنگی، توجهات ملی نهتنها به کل سرزمین مادری بلکه به تمامی جهان گستردگی دارد.
یک فرد برای رسیدن به علایق مورد نظر خود، ممکن است علایق اجتماعی خود را مورد تهدید قرار دهد. در مقابل یک ملت برای فراهمآوردن رفاه و تعالی اجتماع خود، حتی ممکن است قسمتی از علایق افراد را کنترل نماید. به هر حال رفاه عمومی لازم است به فعالیتهای افراد نظارت و کنترل داشته باشد، همانطور که افراد قسمتی از قدرت خود را از قدرت اجتماعی و فکری جامعه کسب مینمایند. افراد بدون مقررات عمومی، حالت توحش دارند. اصول تنهاگذاری یکیک افراد در میان سرخپوستان، روشی بسیار رایج است. اینجا نیز حقیقت (راه درست) در میان دو طرف افراطی قرار دارد. این سیاستی نامتناسب خواهد بود اگر قرار شود تمامی تلاشها و فعالیتهای عمومی از طریق مقامات اجتماعی هدایت شود، مخصوصاً وقتی از طریق انگیزههای خصوصی و فردی نتیجهای بهتر قابل دسترس است. و نیز به همان اندازه بد است اگر قرار شود - در صورتی که از طریق امکانات اجتماعی به نتایج بهتری میتوان رسید - کارها به خود واگذار شود.
به اطراف نظر اندازید؛ همه جا شاهد کنترل، ارشاد و تقویت فعالیت افراد برای تأمین منافع عمومی خواهید بود. شعار پیش پا افتاده Laissez faire et Laissez passer که از طریق یک بازرگان اختراع شده، با دید بیطرفانه، میباید تنها شامل وضع بازرگانان باشد.
این اصل تنها زمانی میتواند حقیقت داشته باشد که منافع افراد اجتماع در مقابل هم قرار نداشته باشد، ولی این صورت واقعی مسئله نیست. یک کشور ممکن است افراد ثروتمند بسیاری داشته باشد، ولی در عین حال کشوری فقیر و درمانده باشد، زیرا تقسیم عادلانه ثروت در آن جایی ندارد. بردهداری ممکن است یک مصیبت عمومی در یک کشور باشد، معذلک عدهای ممکن است بهرۀ فراوانی در تجارت برده و بردهداری نصیب خود کنند. فقدان بنیادهای آزادمنشانه در یک جامعه ممکن است صدمات فوقالعادهای برای توسعۀ قدرت تولیدی یک جامعه به حساب آید، معذلک گروهها و طبقاتی ممکن است منافع خود را در وجود این چنین شرایط نامتناسبی جستجو کنند. یک ملت ممکن است بهخاطر فقدان صنایع تولیدی متحمل مشکلاتی باشد، در عین حال عدهای ممکن است کار پررونقی در فروش محصولات وارداتی داشته باشند. گسترش راهآهن و کانالهای کشتیرانی ممکن است در عین خدمات شایسته به یک ملت، باعث ناراحتی واگنداران بشود. هر اختراعی، در عین برکتی که برای جامعه دارد، اثراتی منفی برای کسانی خواهد داشت.
یک «فولتن» ممكن است تمامی ثروت خود را صرف ادامه یک آزمایش و تحقیق نماید. در عین حال ممکن است نتیجه این آزمایشات و تحقیقات، قدرت تولیدی فوقالعادهای نصیب جامعه نماید. یک فرد ممکن است به ثروت فوقالعاده از طریق صرفهجویی و خست دست یابد ولی اگر قرار شود تمامی جامعه از او پیروی نمایند، دیگر مصرف چندانی در کار نخواهد بود و لذا تولید و صنعت پشتیبان نخواهد داشت. اگر افراد ایالات جنوبی تلاش نمایند با کشت وسیعتر پنبه، پنبه ارزانتری به انگلستان عرضه نمایند، درآمد کمتری از این طريق نصیب ما خواهد شد و این ملت درآمد کمتری از این بخش از فعالیت نصیب خود خواهد نمود. افرادی ممکن است از طریق مانورهای ریسک دار بانکها به سود فراوانی برسند ولی جامعه از این طریق زیان خواهد دید.
بدون دخالت و ارشاد قدرت ملی و دولتی، تأمین وجود نخواهد داشت. اعتبار سکهها، واحد اوزان و اندازهها متزلزل خواهد گردید. برای بازرگانی در ورای دریاها با پشتیبانی ناوگان دریانوردی امیدی نخواهد ماند. برای تلاش کنسولگریها و وزارتخانههای مربوطه برای حفاظت از منافع شهروندان در بنادر دیگر کشورها، جایی باقی نیست. سند مالکیت برای املاک، ثبت اختراعات، حفظ حقوق ناشرین و مؤلفین، کانالکشی و توسعۀ شبکۀ راهها و راهآهنهای ملی وجود نخواهد داشت. صنایعی که کاملاً به خود واگذار شده، سرنوشتی جز تنزل به قهقرا ندارد. ملتی که کارها را به حال خود رها کند در واقع قصد خودکشی دارد. طرفداران تئوری قدیمی، این حقایق را بهخوبی احساس میکنند، ولی -جالب است بگوییم- خودشان را مقید به قبول این عواقب ندانسته، آن را بهکلی منکر میشوند. آقای کوپر بهخوبی احساس میکند که قبول خصوصیات حقیقی یک ملت (آنچنان که من توصیف کردم) و بازتاب تقسیم بشریت بهصورت ملتهایی جداگانه با منافعی جداگانه (آنچنان که من در نامۀ قبلی بازشناسی کردم) تمامی اصول قدیمی را به زبالهدان سپرده اما این حقایق را بهکلی نادیده گرفته و در کتاب پولیتیکال اکونومی خود میگوید: بنابراین موجودی معنوی که طبق دستور زبان، ملت خطاب میشود، به لباس و پوششی درآمده که در واقع وجود ندارد و تنها در داخل تخیلات افرادی که یک کلمه را بهشکل یک شیء (یک موجودیت) درمیآورند و تنها یک اختراع لفظی را بهصورت یک واقعیت هوشمندانه تبدیل میکنند، میتوان یافت. این بسیار مهم است که ما نسبت به این اشتباه کاملاً هوشیار باشیم تا از محدودیتها توصیفها و زیادهرویهای این چنینی در اختراعات لفظی پرهیز کنیم، همانطور که از علائم و کلمات در علوم جبر و مقابله برای توصیف دلایل خود به جای ارقام و اعداد پیچیدهای که واقعیت دارند، استفاده میکنیم.
من هرچه بیشتر نسبت به استعداد شگرف و قدرت علمی و دانایی پرزیدنت کوپر آشنایی پیدا میکنم به همان اندازه تعجب میکنم که او چگونه ممکن است بر روی پایهای این چنین سست، نظام اقتصادی خود را بنیان گذارد. بنیانی که او قصد دارد از آن طریق، تمامی ملت را نسبت به منافع خود هوشیار نموده و جوانان را برای یک زندگی سیاسی آماده نماید؛ همان نظامی است که این ملت را به نابودی و خودکشی میکشاند. تنها طی چند کلمه میتوان اشتباه بزرگی که کوپر را در دام این گفتار انداخت آشکار نمود؛ اشتباهی که شوق حفظ تئوری سابق، دید او را تار نموده بود. آقای کوپر یک اصطلاح زبان دستوری را با یک موجودیت اخلاقی-معنوی (Moral) مخلوط کرد. [کوپر میگوید] آنچه را یک شهروند ملی به آن شخصیت معنوی میگوید (جامعهای نظم یافته، شامل جمع کثیری از مردمان با برخورداری از حقوق و تعهدات و نیز علایق و سنتهای مشترک) یک اصطلاح دستوری تنها یک نام است که به منظور پرهیز از محدودیتها، توجیهات و... به یک شیء و یا یک شخص در یک زبان مشترک اطلاق میشود. نام هیئت وکلا، سربازان، خرده مالکین و گروه تظاهرکنندگان از جمله چنین لغاتی به شمار میروند. افرادی که به این نامها نسبت داده میشوند نه حقوق اجتماعی و نه تعهدات اجتماعی دارند؛ آنها قادر به اجرای قوانین از طریق دادگاهها نیستند؛ و نیز نمیتوانند به جرمی متهم شوند.
ولی ملت آمریکا -آنچنان که از بسیاری از کیفرخواستهای آقای کوپر میتوان برداشت کرد- یک موجودیت است که برای خود رئیسجمهور و نماینده مجلس انتخاب میکند که صاحب نیروی دریایی، سرزمین ملی و قرضههایی است که جنگ به راه میاندازد و صلح اختیار میکند، در مقابل ملتهای دیگر منافع خاص خود را دارد و نسبت به اعضای خود حقوق و تعهداتی را قبول کرده است، تنها یک اختراع لفظی نیست، یک موجود لغوی نیست؛ او دارای تمامی خصوصیات یک وجود واقعی و یک مخلوق حقیقی است. او دارای بدنه و متعلقات خاص خود میباشد، دارای هوشمندی است و تصمیمات و نظریات خود را از طریق قانون به اعضای خود اعلام مینماید. او با دشمنانش، نه با زبان فرد، بلکه با لوله توپ مذاکره میکند. با این بنیاد غلط، تمامی نظام آقای کوپر فرو خواهد ریخت. همه انعکاسات و تشابهات هوشمندانه او، همه اتهامات سنجیده ولی بی جهت او، و همۀ دلایل و استدلالات او را عقل سلیم رد میکند، زیرا همه آنها از اصول غلطی نشئت گرفتهاند. این یک درس قابل توجه برای ماست که ببینیم شخصیتی با این همه استعداد فوقالعاده، یک نظام اقتصاد سیاسی را تنظیم مینماید که بهعنوان یک حقوقدان و یا یک فیلسوف و یک سیاستمدار دانا، باید آن را قابل اعتراض بداند. آقای کوپر بهعنوان یک دادستان چه میتوانست بگوید، اگر مشاور (وکیل) مدافع متهمین، ادعانامه او را رد میکرد و اصرار میداشت که ملت آمریکا طبق نظر شما فقط کلمهای دستوری و نامی ساختگی است (واقعی نیست) که از طریق افراد به صورت موجودی هوشمند جلوه نموده و بنابراین نمیتواند از طریق این ادعانامه برای تأمین خسارت مورد تعقیب قرار گیرد؟
با احترام ف. لیست . ردینگ. ۶ جولای ۱۸۲۷