این عملیات، نهتنها توانست سرنوشت طرحهای سیاسی پیش از رخدادنش را بهکلی به تعویق بیندازد، بلکه هر طرح سیاسیای را -چه از سوی محور مقاومت چه از سوی دشمنانش- در سایۀ ایستادن و راهبری این نزاع به سوی سرنوشتهای متفاوت، تعریف کرد. تصور اینکه اسرائیل میتواند تا بدینحد ضربهپذیر باشد، تصوری بود که تنها پس از وقوع عملیات برای همه تبدیل به یقین شد. این دستاورد عظیمی بود که امروز استعداد جدیدی در تصمیمگیریها و اقدامات نیروهای محور مقاومت ایجاد خواهد کرد. به بیان دیگر، عملیات حماس، تمام میراث مبارزه 75 ساله علیه اشغالگری اسرائیل را در مقطعی زنده کرد که تصور میشد پروندۀ تخاصم با اسرائیل در حال بستهشدن است.
اشاره: عملیات طوفانالاقصی، شکل بیسابقهای از تهاجم نیروهای مقاومت فلسطین را به نمایش گذاشت و پیامدهای تحقیرآمیز و غافلگیرکننده آن برای اسرائیل نیز بیسابقه بود. در چنین شرایطی، تماشای دقیقتر استعدادها و امکانهایی که این عملیات پیشروی بازیگران نزاع گذاشته است، اهمیتی عاجل و ضروری دارد. خاصه اینکه هر اراده و برنامهای تنها در حدودی که این رخداد و این جنگ تعریف کرده است، امکان پیگیری سرنوشت خود را مییابد. متنی که پیش رو دارید، حاصل گفتوگوهایی در این زمینه در دو نشست با حضور اعضای موسسه علم و سیاست اشراق و همچنین آقایان محمدحسن نیلی (دبیر شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی) و علیرضا بلیغ (عضو هیئتعلمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی) است که در روزهای یکشنبه 16 مهرماه و چهارشنبه 19 مهرماه 1402 برگزار شده است.
سیدعلی متولی امامی: در بین واقعیتهای بیسابقهای که عملیات طوفانالاقصی رقم زد، غافلگیرشدن نیروهای اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل، بسیار قابل تأمل بود. در واقع گستره و تنوع تاکتیکهای طراحیشده توسط حماس نشان از این داشت که ما با یک مبارزۀ غیرمنتظره روبهرو هستیم. غافلگیری نیروهای اسرائیل هم از شئون این غیرمنتظرگی بود. یعنی شدت عمل حماس تا آن حد نسبت به تماس با دستاورد تعیینکننده در صحنه نبرد مشتاق بود که نمیتوانست برای اسرائیل پیشبینیپذیر باشد. با این حال به نظر میرسد واکنشهای بعدی اسرائیل به این غافلگیری هم حاکی از نوعی اشتیاق متقابل این رژیم برای تعیینتکلیفکردن نهایی صحنۀ نزاع با فلسطین باشد. گویی اسرائیل هم خود را در موقعیتی تازه میدید که میتواند به سمت شدتعملی سرنوشتساز حرکت کند.
نکته عجیبی که درباره این اشتیاق متقابل طرفین نزاع به تعیین تکلیف وجود دارد این است که تمامی اطراف ماجرا یعنی حامیان هر دو سمت این نزاع، با خط روایتهایی متفاوت، علاقه دارند که این نزاع بالاصاله نزاع فلسطین و اسرائیل باقی بماند. بنابراین صرفنظر از اینکه در بدو امر نیروهای مقاومت غیرفلسطینی و همچنین خود جمهوری اسلامی نقشی در طراحی و اجرای عملیات بازی نکردند، در ادامه نیز حتی با وجود احتمال ورود جزئی یا گسترده به عرصۀ حمایت از فلسطین، یک مراقبت سیاسی وجود دارد تا طرف حساب سیاسی اسرائیل، یک واحد سیاسی مستقل به نام ملت فلسطین باقی بماند. این برای محور مقاومت که همواره روی استقلال کشورهای منطقه تاکید داشته و ائتلاف نیروهای مقاومت را مبتنی بر همین استقلال رأی ملتهای منطقه (و نه نوعی پیروی ناشی از وابستگیهای سیاسی و اقتصادی) دنبال کرده است، معنای سیاسی قدرتمندی دارد. با این حال همین استراتژی یعنی نگهداشتن حدود سیاسی نزاع، با خط روایت حامیان اسرائیل علیالخصوص آمریکا مناسبت دارد. چرا که آنها هم تصور میکنند در بیرون نگهداشتن حامیان فلسطین از صحنه تصمیمگیری، تنها با یک واحد سیاسی مشخص یعنی فلسطینیان، طرف حساب هستند.
همۀ اینها توضیح این است که چطور رخداد عملیات طوفانالاقصی، از آن جهت که به دنبال حداکثرکردن تعیینتکلیف است، مرز و گسترۀ استراتژیهای بازیگران را تعریف کرده است و از طرفی توضیح این است که چگونه سرنوشت این استراتژیها نهایتا در نقاط کانونی مشخصی میتواند رقم بخورد. یعنی تنها اسرائیل و فلسطین در استقلال رأیی که نسبت به حامیان خود داشته و در این جنگ به اوج خود رسیده است، میتوانند نهایتا تعیین کننده این باشند که کدام خط روایت سیاسی پیروز این کارزار خواهد بود؟
اباصالح تقیزاده طبری: رخداد عملیات طوفانالاقصی، امکاناتی را در اختیار محور مقاومت قرار داد که نهتنها پیشتر برای طیف وسیع اعضای این محور، قابل تصور نبود، بلکه چهبسا در لحظه طراحی و در نیات طراحان نیز تا بدین حد روشن و قابل پیشبینی نبوده باشد. تا پیش از انجام این عملیات، صحنۀ روابط در منطقه همگی تحتالشعاع مغناطیس همگراییای بود که قرار بود تمامی نزاعهای قدیمی را صرفنظر از ریشهها و ماهیاتشان، یکبار برای همیشه مختومه اعلام کند. و این همگرایی تا آنجا موفق بود که کشورهای عربی و در راس آنها عربستان سعودی نسبت به بزرگترین دستاورد آن، یعنی پروژه عادیسازی با اسرائیل، کاملا امیدوار و مطمئن شده بودند. کمتر از یک ماه پیش بنسلمان در مصاحبه با یک شبکه غربی، با آرامش خاطری کامل، نسبت به تکمیل پروژه همگرایی کشورهای منطقه از طریق تحقق عادیسازی با اسرائیل ابراز امیدواری کرد. تحققی که تنها وابسته به شروطی قابل مذاکره بود و هیچ مانع سیاسی اصولی در برابر خود نمیدید. آنهم در شرایطی که گویی جنایات پراکنده علیه فلسطینیان و اهانت به مقدسات، تبدیل به نوعی ویژگی عادی و روزمره درباره رژیم اسرائیل تلقی میشد که دیگر نمیتوانست آن را متمایز از باقی حکومتهای منطقه جلوه دهد. عملیات طوفانالاقصی در چنین صحنهای، یعنی صحنهای که بهنظر میرسد کار دیگر تمام شده است، رخ داد.
بنابراین نباید از نظر دور داشت که چگونه این عملیات، نهتنها توانست سرنوشت طرحهای سیاسی پیش از رخدادنش را بهکلی به تعویق بیندازد، بلکه هر طرح سیاسیای را - چه از سوی محور مقاومت چه از سوی دشمنانش – در سایۀ ایستادن و راهبری این نزاع به سوی سرنوشتهای متفاوت، تعریف کرد. این عملیات تصورات نیروهای محور مقاومت در تمام کشورهای منطقه را اگر نگوییم تغییر دستکم ارتقا داد. یعنی تصور اینکه اسرائیل میتواند تا بدینحد ضربهپذیر باشد، تصوری بود که تنها پس از وقوع عملیات برای همه تبدیل به یقین شد. این دستاورد عظیمی بود که امروز استعداد جدیدی در تصمیمگیریها و اقدامات نیروهای محور مقاومت ایجاد خواهد کرد. به بیان دیگر، عملیات حماس، تمام میراث مبارزه 75 ساله علیه اشغالگری اسرائیل را در مقطعی زنده کرد که تصور میشد پروندۀ تخاصم با اسرائیل در حال بستهشدن است. بنابراین باید توجه داشت که نفس این عملیات کوبنده، صرفنظر از اهداف طراحان آن، یا حتی صرفنظر از اقبال و ادبار دوستان و دشمنان به آن اهداف یا حتی اهداف دیگر، یادکرد کل تاریخ مبارزه بود. فرض کنید در شهری که سابقۀ طولانی و وسیعی در بزهکاری و خلاف دارد، درست در مقطعی که بساط تمام آن نزاعهای خیابانی و آن باندهای خلافکاری جمع شده است، یک غریبه به شهر بیاید و هفتتیرکشی کند. تاثیر عمیقی که عمل این غریبه در زندهشدن کل نیروی سابق شهر ایجاد میکند احتمالا بسیار فوق تصور آن غریبه است. تصویری که در حال فراموششدن بود دوباره زنده میشود هم در ذهن مردمی که تصور میکردند امروز دیگر همه چیز آرام شده است، هم در ذهن تمام آن خلافکارانی که هفتتیرهایشان را غلاف کرده بودند.
این احیای خاطره مبارزه، با عملیات طوفانالاقصی، نهتنها در سطح نیروهای محور مقاومت، بلکه در سطوح مختلف حاکمیتی و مردمی کشورهای منطقه رخ داده است. امروز هم ساکنان اراضی اشغالی هم تمامی ملتهای عرب و غیرعرب منطقه، با خودشان زمزمه میکنند که چهبسا به زودی دیگر شاهد وجود رژیمی به نام اسرائیل نباشیم و این همان انرژی غیرمنتظرهای است که عملیات آزاد کرده و همان آسیب غیرقابل ترمیمی است که به موجودیت واقعی اسرائیل وارد شده است.
محمدحسن نیلی: آنچیزی که در بدو امر حماس را به اتخاذ چنین تصمیمی واداشته است، همین ازبینبردن چشمانداز عادیسازی است. به نظر میرسد تمام استعدادی که در این جنگ ظهور کرده است مرهون این تصمیم بهموقع سیاسی حماس است که یک سیگنال قدرتمند به اعراب علیه یک بازی فراگیر تولید کرد. تمام نیروی عادیسازی در طول یکی دو دهه اخیر مرهون تصوری بود که خشتبهخشت و آرامآرام نهتنها در میان حاکمان بلکه در سطح فراگیری از ملتهای عرب و غیر عرب شکل گرفته بود. آن تصور، عبارت بود از اینکه اسرائیل موجودیتی است که نهتنها تحت فشار نظامی بلکه تحت هیچفشار سیاسی و اقتصادیای، به سمت فروپاشی حرکت نمیکند. تصور اینکه اسرائیل دیگر در منطقه ریشه دوانده است و دیگر آن رویای شیرین دهههای ابتدایی، تبدیل به آرزویی آخرالزمانی شده است، یک تصور عمیق و تثبیتشده در میان کشورهای منطقه بود. در چنین وضعی، یک شکست مفتضحانه و تحقیرآمیز از حیث نظامی-امنیتی، در واقع حمله به عمیقترین و هستهایترین نقاط آن باور بود. آن باور سالهای زیادی بود که نسبت به آسیبناپذیری نظامی اسرائیل یقین کامل داشت و حتی عملیاتهای پیش از طوفانالاقصی از آن حیث که نهایتا ماهیت دفاعی داشتند، نمیتوانستند به این هستۀ باور، نفوذ موثری داشته باشند. عملیات طوفانالاقصی این هسته را شکافت و بنابراین هر شکل دیگری از پیامدهای ناگوار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای اسرائیل، به طریق اولی قابل تصور شد. امروز بیش از هر زمان دیگری، شکافهای اجتماعی و دو دستگیهای سیاسی-اقتصادی درون اسرائیل -که به لحاظ سابقه اصلا نوظهور نیستند- به چشم مردم منطقه میآید و باز هم تاکید میکنم که همۀ این برکات، در لحظه برهمزدن یک وضعیت بهظاهر تمامشده توسط یک نیروی مستقل فلسطینی رخ داد.
سیدعلی کشفی: به طور خاص حماس در شکلگیری نوعی وحدت سیاسی در میان فلسطینیان نقش ایفا کرده است. حماس به لحاظ اجتماعی سیاسی به مرور در موقعیتی قرار گرفت که میتوانست موجبات تولد واقعی ملتی به نام فلسطین را فراهم کند. صحنههایی که در این عملیات از مجاهدان فلسطینی شاهد هستیم، گواه این است که لحظه تولد ملت فلسطین رخ داده است. درخشندگی این سطح از مقاومت و ایستادگی گویای عزمی است که از یک ملت در حال تولد سراغ داریم. این ملت دیگر بهسادگی یک ملت طبیعی نیست که صرفا به دلیل سابقه تاریخی، صاحب حقوقی باشد. این ملت در زمان حال و بهواسطه نوعی وحدت سیاسی و استقامت جمعی برای روی پای خود ایستادن است که به چشم آمده و صاحب حق حاکمیت بر سرزمینش است.
لذا به لحاظ انسانی، این مقاومت دیگر مقاومت جمع کوچکی از فرماندهان بزرگ گروه حماس نیست. بلکه حتی اگر تمام فرماندهان حماس ترور شوند، این لحظه تولد دیگر رخ داده است. امری که اصلا عادی نیست. دههها و بلکه سدهها باید بگذرد تا یک اجتماع طبیعی از مردم در یک جغرافیا، اینچنین همبستگی و مقاومت ملی را بهدست بیاورند. اگر جمهوری اسلامی کاری برای فلسطین کرده باشد، بهواقع تمهید همین لحظه تولد ملت است کما اینکه در قضیه داعش هم، عمل جمهوری اسلامی کمک اساسی کرد تا ملت عراق از نو متولد شود. بنابراین این یک یادآوری اساسی برای ماست که الگوی عمل جمهوری اسلامی در لحظه تولد ملت چیست خاصه اینکه ما در داخل ایران با نوعی غفلت عمیق از این الگو مواجهیم و در نگهداشت ملت عظیمی که در انقلاب اسلامی متولد شد، دچار ضعف شدهایم.
از حیث نظامی، به نظر میرسد راهبرد حماس پیشروی صرفا عمقی در طول اراضی تحت اشغال است تا بتواند به منطقه کرانه باختری برسد. این راهبرد قطعا بهمنظور ایجاد یک راه ارتباطی دائمی میان غزه و کرانه باختری، طراحی نشده است. بلکه این راهبرد قرار است اسرائیل را به دو منطقه مجزا تبدیل کند. این راه ارتباطی میان غزه و کرانه باختری، آنقدر باید ناامن شود که ارتباط دو سمت اسرائیل بهکلی با هم قطع شود. بنابراین قابل انتظار خواهد بود که در چنین راهبردی، ما شاهد خیزش کرانه باختری باشیم. نکته مهم دیگر درباره عملیات طوفانالاقصی ماهیت نظامی کاملا متمرکزش نسبت به کل عملیاتهای گروههای مقاومت فلسطینی است. در این عملیات تهاجمی، بهوضوح ما با یک راهبرد ضداشغالگری در مناطق تحت تسلط رژیم اسرائیل روبهرو هستیم. یعنی این عملیات برخلاف سایر عملیاتهای پیشین، با قصد ناامنکردن مناطق مسکونی اسرائیلیها انجام شده تا این مناطق کاملا از جمعیت تخلیه شود. اینکه چنین هدف و راهبردی نه توسط یک دولت مقتدر صاحب سرزمین وسیع و نیروی انسانی کافی (نظیر جنگ ارتشهای مجهز اعراب با اسرائیل) بلکه توسط یک گروه مردمی از درون منطقه کوچک و محاصرهشده تعریف میشود باز هم گواهی است از انرژی متراکمی که وحدت سیاسی فلسطین تولید کرده است.
سبحان جدیدساز: تاکید جمهوری اسلامی و شخص آیتالله خامنهای روی اینکه تصمیم، طراحی و اجرای عملیات کاملا توسط فلسطینیها انجام شده از این جهت است که اعلام این استقلال رأی و عمل نزد فلسطینیها، برای جمهوری اسلامی موضوعیت دارد. یعنی از آنجا که طرح سیاسی جمهوری اسلامی، احیای دوباره استقلال ملتهاست، لذا تحقق این استقلال همچون دستاوردی است که باید رسما آن را به زبان آورد. بنابراین این اعلام، یک اعلام صادقانه است بدون هیچ ملاحظۀ حقوقی دربارۀ اینکه دشمنان، ایران را در جنگ مسئول بدانند یا ندانند. جمهوری اسلامی کاملا صادقانه و رسمی از تولد ملت فلسطین که خود را در استقلال رأی و استقامت در عمل آنها نشان میدهد استقبال کرده است.
محمدرضا هدایتی: به نظر میرسد این موضعگیریها حتی فراتر از این اعلام استقلال باشد. در واقع مواضع همه بازیگران پیرامونی نزاع، از جمهوری اسلامی گرفته تا ایالات متحده، اتحادیه اروپا، ترکیه و... بهنوعی تمایزگذاریهایی است که به قصد جایابی مداوم و زمانمند در صحنه است. یعنی این موضعگیریها، نوعی دیالوگ است تا بازخورد طرف مقابل دریافت شود. بنابراین موضعگیری مذکور در بیان آیتالله خامنهای، نه فقط استقبال از استقلال ملت فلسطین بلکه بخشی از شکل کنش ایران در صحنۀ این نبرد است.
علیرضا شفاه: پایانبندی این نزاع مسئلۀ بسیار مهمی است. در واقع با وجود اینکه همه بازیگران در محدوده امکاناتی عمل میکنند که اصل رخداد جنگ در اختیار آنها قرار داده است، اما وجود خط روایتهای متفاوت از سوی بازیگران، میتواند نهایتا سرنوشتهای متفاوتی را رقم بزند. این مسئله نهتنها خود را در دوگانه دوستان و دشمنان فلسطین نشان میدهد بلکه منجر به تفاوت سرنوشتهایی درون گروههای دوست و گروههای دشمن فلسطین میشود. به عبارت دیگر، استقلال حماس و در ابعادی بزرگتری، استقلال ملت فلسطین، الگویی از عمل سیاسی است که جمهوری اسلامی در نسبت با نیروهای مولد منطقه با تمام مخاطراتش، در پیش گرفته است. کما اینکه استقلال رای اسراییل و حتی دو دستگی سیاسی در اسرائیل میتواند منجر به انتخاب خط روایتها و تحقق سرنوشتهایی شود که با خط روایت حامیان اصلی اسرائیل در حال حاضر یعنی دموکراتهای آمریکا متفاوت باشد.
بنابراین حرارتی که رخداد جنگ تولید کرده است در کنار امکان بازیگری مستقل هر بازیگر در این صحنه – که خود را مدام در فاصلهگذاری بازیگران از یکدیگر، با شدت نمایان میکند – وضعیت را پیچیده و هزینه هر اشتباهی را بسیار بالا میبرد. به عبارت دیگر هر اشتباهی از سوی هر بازیگری در محور مقاومت، میتواند تبدیل به یک خیانت تاریخی در کل حرکت محور مقاومت تلقی گردد. و مشخصا وزن تشخیص و تعیینکنندگی خود حماس بهعنوان نماینده ملت فلسطین بسیار پررنگ است. در واقع با مراقبتی که حامیان دو طرف نزاع از عدم گستردهشدن تعداد بازیگران اصلی جنگ دارند، نهایتا این حماس است که باید تصمیم درست را در راستای پیشبرد خط روایت محور مقاومت بگیرد. اگر بعد از گذشت از بازۀ کوتاهمدت (که بازه تداوم تخاصم است) نهایتا در میانمدت، این تصمیم چیزی از جنس مذاکرات سیاسی برای گرفتن امتیازات بزرگ برای فلسطینیان باشد، آنگاه کل دستاوردهای این مجاهدت بیسابقه میتواند به حساب خط روایت آمریکاییهای دموکرات واریز شود.
دموکراتهایی که در یک همگرایی جهانی با نیروهای همسنخ خود در تمامی کشورهای دنیا از جمله اسرائیل، بهدنبال عادیسازی ماهیت و موقعیت همه کشورها هستند. بهنحوی که از ناحیۀ عادیشدن و مسطحشدن همه کشورها، امکان طرح دشمنی و جنگ از اساس منتفی شود. رضایت حماس به مذاکرات سیاسی این مزیت را برای این خط روایت دارد که در آن، ائتلاف جهانی دموکراتهای آمریکا، بتوانند جناح تندرو و ملیگرای اسرائیل را منکوب سازند تا اسرائیل دچار یک تغییر ماهیت اساسی برای حضور در یک بازار مسطح اقتصادی باشد. اسرائیلی که دیگر فینفسه با هیچ کشور دیگری در جهان، تفاوت ماهوی ندارد. این فلسطین را نیز در موقعیت مشابه تصویر خواهد کرد و در نتیجه امکان ایجاد یک تعادل خنثی فراهم خواهد شد. تعادلی که در آن، کشورهای منطقه از جمله اسرائیل و فلسطین میتوانند همکاری همافزایی در راستای ارتقای سطح اقتصادی منطقه غرب آسیا داشته باشند. این خط روایت که انبوهترین و گستردهترین شبکه را برای تحقق سرنوشت خود دارد، از دو سمت نزاع میتواند به خطر بیفتد زیرا هم نیروهای افراطی در اسرائیل نسبت به چنین تغییر ماهیتی معترض هستند و هم جبهه مقاومت نمیتواند ذیل این تعادل، رژیم غاصب اسراییل را به رسمیت شناسد. این نیروهای مقاوم در برابر خط روایتی که حتی پیش از جنگ نیز توسط دموکراتها و متحدانشان صحنه منطقه را شکلداده بود، میتواند نامنتظرهترین پایانبندیها را رقم زند.
در همین راستا است که تاکید روی نقش فرمانده گردان عزالدین قسام – محمد الضیف – در شبکه رسانهای محور مقاومت، تلاشی است برای نگهداشتن فشار تعهد روی کادر سیاسی حماس به پاسداشت استعدادهای ظهور کرده در این عملیات. حفظ موقعیت بازیگری محمدالضیف است که بهعنوان یک شخصیت مجاهد و دارای محبوبیت اجتماعی گسترده نزد ملت فلسطین، میتواند احتمال اشتباه یا خیانت کادر سیاسی حماس را کاهش دهد.
علیرضا بلیغ: اینکه ایران تمایزی در دستگاه محاسباتیاش با حماس دارد منجر به این نمیشود که نهایتا مسئولیت سرنوشت این جنگ با ایران نباشد. از همین جهت هم هست که ایران نمیتواند نسبت به تحلیل مداوم صحنه و اتخاذ مواضع پیدرپی، غافل باشد. محور مقاومت اگر بخواهد آن سرنوشت جهانگرایانه را که حتی در خود رخداد جنگ، امکانات جدیدی برای تحقق پیدا کرده است، به چالش بکشد، قطعا به ابتکار عمل و کنشگری مستقیم جمهوری اسلامی ولو به صورت نظامی نباشد، نیاز دارد. نباید از نظر دور داشت که خود مسئله غافلگیری نیروهای امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل، علاوه بر کیفیت بالای عملکرد نیروهای حماس میتواند به روشنی حاکی از نوعی شکاف عمیق در سطوح مختلف اقتصادی-سیاسی در اسرائیل باشد که همواره در همه کشورها در شکل حادش، خود را در جناحبندیهای روشن در نیروهای نظامی و امنیتی پدیدار میکند. بنابراین حتی ضعف اسرائیل، تحقیر اسرائیل و پیشقدم شدن این رژیم برای مذاکرات سیاسی و دادن امتیازات، میتواند زمینهساز حاکمیت نوع دیگری از دشمنان محور مقاومت در اسرائیل و پیشبرد سیاستهای دموکراتها در تولید جغرافیای جدید جهان باشد.
محمدحسین تسخیری: به طور کلی جریانات سیاسیای که پشتوانه علمی و روشنفکری دارند، عمل سیاسی مستقیمتری را انجام میدهند چرا که درکشان از رابطۀ نظر و عمل و اساسا درکشان از حقیقت، درک سرراست و روشنی است. این خودش را در خصلت ایدئولوژیکبودن جریانات سیاسی متکی بر سنتهای علمی نشان میدهد که همگی عمل خشن و قاطعی را در پیش میگیرند. بنابراین در صحنه نزاع فعلی نیز، تمامی جریاناتی که چنین خصلتی دارند، میتوانند از دیگر جریانات سیاسی متمایز شوند. مثلا دموکراتها و تمامی ائتلاف جهانیشان، چنین خصلت ایدئولوژیکی دارند و همچنین در اینسو، جنبش حماس از جهت اخوانیبودنش میتواند حامل چنین درک مستقیمی از عمل سیاسی باشد.
شایان کریمی: بنابراین از قضا یکی از عواملی که به حماس به عنوان یک نیروی مستقل اجازه میدهد در شرایطی که گویی هیچکدام از حامیانش تصمیمی برای شروع یک جنگ نداشتند، جنگ را با این شدت عمل آغاز کند همین درک از عمل سیاسی است. چرا که رسیدن به دستاورد قاطع برایش موضوعیت دارد. بنابراین این احتمال که قصد کادر سیاسی حماس از شروع این عملیات منکوبکننده، رساندن سرنوشت منازعه به یک مذاکرۀ سیاسی از موضع برتر بوده باشد، احتمال ضعیفی نیست.
محمدحسین تسخیری: این یعنی ما با جریانی روبهرو هستیم که هنوز با درک صبورانۀ جمهوری اسلامی از مبارزه با اسرائیل فاصله دارد. این درک صبورانه در سیاست، اجازه نمیدهد تا موفقیتهای گذرا و توافقهای سیاسی، از صحنه سیاستزدایی کند و امکان مبارزه را منتفی نماید. برای جمهوری اسلامی، مبارزه با اسرائیل یک راهبرد فشار دائمی است. به همین دلیل هم هست که آیتالله خامنهای زمانبندی 25ساله که زمانبندی بسیار طولانیای برای یک رجزخوانی سیاسی به حساب میآید را انتخاب کردند. چرا که درک ایران از این عمل سیاسی، نگهداشتن فشاری است که باید همواره امکان نابودی اسرائیل را باز نگه دارد. از همین رو هم هست که اولین و اصلیترین تصویر جمهوری اسلامی از لحظه نابودی اسرائیل، از سنخ فروپاشی داخلی است. چرا که لحظه اعلام فروپاشی، لحظهای نیست که بتوان برای اسرائیل بعدی را متصور شد. همانطور که برای شوروی چنین بعدی قابل تصور نبود. اما هر مذاکرۀ سیاسی و گرفتن هر امتیازی ولو بزرگترین و بیسابقهترین امتیازات از اسرائیل، امکان این را که حیاتش بیشتر از پیش تثبیت شود، افزایش میدهد. همانطور که پیشتر در جلسه عنوان شد حتی ممکن است این تثبیت حیات، به قیمت تغییر ماهیت تاریخی اسرائیل و از بینبردن امکان دشمنی با این رژیم باشد. ولی برای محور مقاومت از آنجا که موقعیت نامشروع اسرائیل، یک موقعیت استثنایی است، نگهداشتن امکان دشمنی نسبت به هر دستاورد دیگری اولویت دارد.
اگر این توضیحی درباره تمایز دستگاه محاسباتی جمهوری اسلامی از جریانات حقیقتگرا و ایدئولوژیک باشد آنگاه باید پرسید جمهوری اسلامی در صحنهای که مستقلا توسط حماس تدارک دیده شده است چگونه میتواند خط روایت اصیلش را دنبال کند؟
علیرضا شفاه: این موقعیتی است که پیشتر نیز جمهوری اسلامی با آن مواجه شده بود. در جنگ 33روزه، ایران در بدو امر قصدی برای شروع یک درگیری میان محور مقاومت با اسرائیل نداشت. اما یک اقدام غیرمنتظره از سوی حزبالله که سهوا یا حتی شاید عمدا رخ داده بود صحنه جنگ را برپا کرد و آنگاه جمهوری اسلامی به استقبال این جنگ رفت و آن را راهبری کرد. با این حال این پرسش باقی است که این صبر استوار در سیاست چگونه ضرورتا منجر به تماس با سرنوشت در نقطه نهایی میشود؟ فراموش نکنیم که بریتانیا هم به چنین صبری شهره بود و هست. با این حال بیمحتواشدن این صبر در جنگجهانی دوم میرفت تا بریتانیا را تسلیم آلمان کند. چرچیل در چنین موقعیتی بود که فرصتهای از دسترفته برای جنگیدن و نابودی آلمان نازی را متناظر با پیشرویهای بیملاحظه آلمان در جبهههای نبرد طرح کرد و تذکر داد که باید جرئت جنگیدن داشته باشیم. به نظر میرسد جمهوری اسلامی در یک چنین الگویی از عمل، قطعا خطقرمزهایی دارد که عبور اسرائیل از آنها میتواند به کلی تداوم زمان و آن صبر استوار را تبدیل به اقدام قاطع و بیملاحظه علیه اسرائیل کند.
شایان کریمی: به نظر میرسد یکی از خطقرمزهایی که ممکن است اسرائیل از آن عبور کند حمله زمینی به غزه و تصرف کامل آن باشد. اسرائیل بهنحو بیسابقهای توسط نیروهای حماس تحقیر و بخشهایی از اراضی تحت تسلطش، ولو در زمانی کوتاه، به طور کامل از دسترسش خارج شد. لذا بهلحاظ ملی نیازمند اقداماتی است که در چارچوب احتمالاتی که پیشتر از دستگاه محاسباتی این رژیم انتظار میرفت نمیگنجد. این اقدام عاجل اسرائیل حتی ممکن است نسبت به باتلاقیشدن غزه برای این رژیم بیتفاوت باشد.
اباصالح تقیزاده طبری: سرنوشت جنگ به این وابسته است که حدود این جنگ چقدر گسترش مییابد؟ اینکه کرانه باختری چقدر وارد جنگ شود، تعیینکنندهترین عنصر است. اگر کرانه باختری همزمان با غزه به اسرائیل حمله کند، اسرائیل به سمت این تصمیم سوق داده میشود که آیا باید موجودیتی به نام فلسطین وجود داشته باشد؟ در چنین موقعیتی کل دنیا در برابر این آزمون و تصمیم قرار میگیرد. رخداد دوم هم همین ادعای اسرائیل مبنی بر نابودی کامل حماس است که خود را با تصمیم برای حمله زمینی به غزه متعین کرده است. این آن خط قرمزی است که قطعا ایران نمیتواند تحت هیچ محاسبهای آن را بپذیرد و بنابراین باز هم جنگ را به سطح بالاتری در سطح بینالمللی خواهد کشاند؛ اولین پیامد ارتقای سطح جنگ، ورود کامل حزبالله به صحنه نبرد خواهد بود.
علیرضا شفاه: هر سطحی از منازعه با اسرائیل نهایتا تنها در یک صورت میتواند برای محور مقاومت، سرنوشتی رضایتبخش داشته باشد و آن اینکه فشار نابودی را روی رژیم اسرائیل باقی نگه دارد. از این جهت، کشاندن جنگ به یک آتشبس نظامی بر هرگونه مذاکره سیاسی و آرامکردن اصولی صحنه، اولویت دارد.