«محدودیتها را از جلوی صنایع بردارید؛ آنها را آزاد بگذارید و به کارشان کاری نداشته باشید». وقتی این احکام صادر شد، دیگر نه استعدادی خاص، نه زور و جبری آنچنان، و نه تمرینی فوقالعاده برای بازیکردن نقش یک سیاستمدار هوشمند ضرورت نداشت. انجام کاری خاص از طرف شما دیگر ضرورت نداشت؛ تنها کافی بود همۀ کارها به خود واگذار شود و همه چیز تنها بماند، تا شما را از جمله هوشمندترین افراد جامعۀ جهانی بشناسند؛ برنامهای اینچنین آسان. ولی برای این چنین نظام منفعلانهای، مردان بزرگ انگلستان اشتیاقی نشان نمیدادند؛ آنچنان که آقای فاکس در پارلمان اقرار کرد که آمادگی آن را ندارد که کارها را به حال خود گذارد و آنها را تنها بگذارد. آن مردان قصد داشتند قدرت و ثروت کشور خود را از طریق اقدامات سیاسی تا آنجا پیش ببرند که هیچ کشوری قدرت رقابت با آنها را در خود نیابد.
محمدرضا قربانی. در ۱۸۱۹ که صنعتگران آلمانی زندگی سختی داشتند و تجار این کشور تقریبا شغل خود را از دست داده بودند اتحادیه تولیدکنندگان و بازرگانان آلمان شکل گرفت. فردریش لیست ۳۰ساله که تا آن زمان مسئولیتهای جدی علمی و سیاسی را تجربه کرده بود از جمله بنیانگذاران این اتحادیه بود. لیست به عنوان دبیر این اتحادیه سعی در متحد کردن صنعتگران آلمانی داشت تا بتوانند به قدرتی برای تولید در برابر محصولات خارجی دست پیدا کنند. وی همزمان تلاش میکرد دولت را به این سمت حرکت دهد که اجازۀ واردات هر کالایی به آلمان را ندهد. او تصور میکرد اینکار سبب شکلگیری چیزی که او «نظام ملی اقتصاد سیاسی» مینامید، میشود. اما لیست بهواسطۀ فشارهای سیاسی نهایتا در ۱۸۲۵ به ایالات متحده آمریکا تبعید شد. بلافاصله بعد از حضور در امریکا وارد تجارت معدن و کشاورزی شد، پروژۀ راهآهن در امریکا را پیش برد و ناشر یک روزنامۀ آلمانیزبان در ریدینگ شد. او که از ابتدا با انجمن پنسیلوانیا که بهمنظور ارتقای تولیدات و هنرهای مکانیکی در آمریکا تاسیس شده بود، آشنا بود، ارتباط نزدیکتری شکل داد و جزوات و سخنرانیهای متعددی را در این انجمن ایراد نمود. لیست در ادامۀ تلاش «اقتصاددانان ملی» آمریکا از زمان همیلتون وزیر خزانهداری آمریکا در ۱۷۹۱، تلاش کرد در برابر استعمار صنعتی که انگلستان بر آمریکای تازه استقلالیافته اعمال میکرد، تفکرات را به سمت «قدرت تولیدی» سوق دهد.
لیست ایدههای اساسیاش را در اثری تدوین کرد که در قالب نامههایی به چارلز جی اینگرسول، معاون رئیس انجمن پنسیلوانیا، ظاهر شد و در سال ۱۸۲۷ با عنوان «طرحهای کلی اقتصاد سیاسی آمریکا» منتشر شد. متن پیشرو نامۀ سوم فردریش لیست از این کتاب است. او در این نامه تلاش میکند نشان دهد چگونه دلالتهای به ظاهر علمی اقتصاد کازموپولیتیکال (جهانگرایی) که از سوی سیاستمداران انگلیسی مطرح میشود کاملا خصلت سیاسی داشته و در جهت منافع انگلستان است و از قضا، اقتصاد در کشاکش واقعی میان قدرتها معنا و شکل مییابد. این مجموعه نامهها در سال 1372 توسط ناصر معتمدی به فارسی ترجمه و توسط شرکت سهامی انتشار عرضه شده است.
*عکس: افتتاح خط راه آهن بین کلن و بن در دوران تاسیس اتحادیه گمرکی میان ایالتهای آلمانی. نقاشی به سال 1844 توسط Nicolaus Christian Hohe، که در بایگانی شهر Brühl نگهداری میشود.
آقای عزیز
نظام آدام اسمیت چنان مرجعیتی برای خود دستوپا کرده که آنها که با آن مخالفت میکنند و یا حتی لغزشناپذیری آن را مورد سوال قرار میدهند، از قبول برچسب بیعقلی بر خود استقبال میکنند. آقای «سی» در سرتاسر نوشتههای خود به معترضین به کارش، عنوان عوام، هرزه و... میدهد. آقای «کوپر» به سهم خود احتمالاً متوجه است که در این کشور مناسب نیست به صورت پاریسیها از عوام و تودهها و غیره حرف بزند، لذا کلمۀ جهال را به کار میبرد. او تاسف میخورد که پیتس و فاکس هر دو آنچنان فکر بستهای داشتند که حتی اصول اساسی تئوری را نشناختند.
این تئوریسینهای لغزشناپذیر، متواضعانه و در عین حال موقرانه به ما اطمینان میدهند که مغز افرادی نظیر ادوارد سوم، ملکه الیزابت، کلبرت، تورگت، فردریک دوم، جوزف دوم، پیتس، فاکس، ناپلئون بناپارت، واشینگتون، جفرسون هامیلتون این واقعبینانه و عاقلترین افراد جامعۀ بشریت، به اندازه کافی روشن نبوده که بتواند اصول اقتصاد سیاسی را درک نماید! گرچه معذلک این مخالف آقای سی، خود را در کنار جهال قابل تحمل میبیند. باید اضافه کنم که من سالها گذشته از اینکه یک مرید باوفای اسمیت و سی بودهام، در عین حال یک آموزگار پرشور این دکترین بدون نقص نیز بودهام. همچنین در این مدت نهتنها کتابها و نوشتههای این استادان کل را مطالعه کردهام، بلکه کار موفقترین پیروان این استادان را در انگلستان، آلمان و فرانسه با دقت خواندهام و در حافظۀ خود نگه داشتهام؛ با این حال تنها در زمان بلوغ به تئوری اساسیتر رسیدم. بعداً در سرزمین مادری، شاهد تاثیر نظام قارهای و بازگرد تجارت به خاک اروپا بعد از نابودی ناپلئون شدم.
صنایع آلمان تحت «نظام قارهای» علیرغم بستهبودن راه بر روی صادرات کالاهای ما و علیرغم رقابت و کالاهای فرانسوی، چون رقابت با کالاهای انگلیسی قطع بود، نهتنها در رشتههای مختلف صنایع بلکه در قسمتهای مختلف کشاورزی که خواهینخواهی تحت فشار جنگ و رفتار مستبدانۀ فرانسویها قرار داشت، پیشرفت چشمگیری به وجود آورد. همه نوع محصول در قیمتهای بالا مورد تقاضا بود و دستمزد، اجاره، بهره سرمایه، قیمت زمین و املاک و هر صورت آن، قوس صعودی میپیمود.
در حال حاضر قیمت محصولات کشاورزی در مقایسه با زمان حاکمیت «نظام قارهای» سه چهار برابر ارزانتر، و املاک تقریباً بیارزش شده است. گلهداران و کشاورزان در کنار کارخانهداران، همگی فرو پاشیدهاند و در شرایط کنونی ِقدرت خرید، آنها قادر نیستند در مقایسه با محصولات نسبتا گرانقیمت مشابه تولیدی داخلی، حتی یک سوم از آن چه مصرف میکردند، محصولات انگلیسی وارداتی را خریده و مصرف نمایند.
توجه به این موارد مرا وادار به تردید در مورد غیرقابلنقص بودن تئوری قدیمی نمود. چشمان من که آنچنان بینا نبود تا با یک نظر معایب سیستمی که آنقدر هوشمندانه تنظیم شده بود درک کند، روی بررسی محصول این درخت تازه متمرکز گردید. پیش خود فکر کردم، اگر نظریهای در علم طب با نهایت هوشمندی کشف شده و با حقایق بسیار تایید گردیده، در عمل نتواند نتیجۀ مورد انتظار را حاصل نماید، همانگونه نظام اقتصادی باید همچنان گمراه باشد، اگر برخلاف انتظار معقول، محصول و نتیجه مورد انتظار را حاصل ننماید. در نتیجۀ این تحول فکری، به طور آشکار با تئوری متداول، بنای مخالفت را گذاشتم و این مخالفتم چنان مورد قبول مردم واقع شد که ظرف چند هفته، هزاران کارخانهدار درجهیک و بازرگان و غیره پراکنده در سرتاسر امپراتوری قدیم آلمان، بهمنظور استقرار یک نظام ملی اقتصادی بههمپیوسته متشکل شدند و تشکیلاتی بنا نهادند. من بهعنوان مشاور منتخب اینها، همراه با نمایندگانی از جمعیتهای مختلف و دربار فئودالهای آلمان و کنگرۀ وزرا که در ۱۸۲۰ در وین برپا شد، با فئودالهای گوناگون ملاقاتهایی داشتیم تا بتوانیم آنها را متقاعد به تغییر نماییم. این نظر مورد موافقت همۀ گروهها -در داخل- از جمله کشاورزان، دامپروران، ملاکین همراه با کارخانهداران قرار گرفت.
تنها مخالفتهایی که شنیده شد، در شهر هانزا و لایپزیک بود که آن هم از طرف عوامل بازرگانی انگلیسی و بانکهایی بود که از نظر پولی وضع خود را در خطر میدیدند. در راس این مخالفان رفاه عمومی، چند نفر از مریدان آموزشدیدۀ اسمیت و سی قرار داشتند که یا به این دلیل که غرور علمی آنان بر اثر مخالفت با تئوریشان -همان چیزی که توجیه آن مبنای شهرت علمی آنان بود- مورد اهانت قرار گرفته بود و یا به خاطر شرایطی که منافع شخصی آنها ایجاب میکرد، هنوز بر اسب آزادی تجارت سوار بودند و ساز منافع آزادی تجارت را مینواختند؛ همان دادوستدی که انواع محدودیتها، بهخصوص از طریق خارج بر روی آن وضع شده بود.
اکثر تئوریسینهای روشنضمیر داخلی روی اصول اجتماعی انگشت میگذاشتند (به خصوص کنت سودن مشهورترین مولف آلمانی در مسائل اقتصاد سیاسی) که در یک مجلۀ هفتگی که من سردبیریاش را عهدهدار بودم، مقالات زیادی داشت؛ همه و همه برای آمادهکردن افکار عمومی در مورد منافع «اقتصاد ملی» تلاش می کردند. همۀ دولتهای درجه دوم و سوم آلمان (جز هانور و هانزاتاون) بالاخره با این نظریه همراه شدند و در جهت منافع ملی در سال ۱۸۲۰ در وین توافقنامهای به امضا رسانیدند. اگر در حال حاضر (1827) موافقتنامه بهنحو دلخواه اجرا نمیشود، علت آن استقلال فئودالهای محلی از یکدیگر و محرومیت بهرهوری از یک حکومت مرکزی با مقررات و قوانین هماهنگ در مورد منافع مشترک این جامعه است.
ولی اگر شایعات از حقیقت صحبت میکنند، پادشاه کنونی باواریا، فرمانروایی که به همان اندازه که روشنضمیر و آگاه است، احساسات و وابستگی زیادی به سرنوشت تمامی ملت آلمان دارد، به زودی این مسائل را از میان بر خواهد داشت. با مسئولیت چندسالهای که طی آن هر روزه در مقابله با نظریات پیروان اسمیت و سی قرار می گرفتم و از آن طریق جزئیات تئوریهای قدیمی آنها مورد بررسیام قرار میگرفت، مع ذلک اگر این کمکهای جانبی نبود، هیچ وقت تلاش این استعداد ناچیز به جایی نمیرسید.
به شما جناب زحمت میدهم با این عذرخواهی طولانی به خاطر آنکه خود را تبرئه کنم از اینکه با این وسایل ناچیز، رد تالیفات و نوشتههای این چنین افراد شهیر را در رشتۀ اقتصاد سیاسی به عهده گرفتم. من در همان راهی قدم برداشتم که وطندوستان ایالات متحده قدم برداشتند؛ در همان وضعی که حتی «سی» در مقابله با هموطن خود «کنت چپتال» قرار گرفت. شیمیدان و سیاستمداری که با تحقیقات شیمیایی خود و نیز با تلاش سیاستمدارانۀ خود بیش از هر کس برای هر نقطۀ جهان، در ترویج صنایع فرانسه موفق بوده است؛ پیشنهاد میکنم فصل پانزدهم ِجلد اولِ کار پر ارزش او را تحت عنوان De I’industrie francaise چاپ ۱۸۱۹ مطالعه فرمایید. در همانجا شما عملیترین موارد رد تئوری سی را بدون آنکه مستقیم آن را رد کرده باشد (و یا از آن نامی برده باشد) مشاهده میکنید.
امیدوارم توانایی افرادی نظیر «چپتال»، حتی از نظر آنان که عادت به بها دادن بیشتر به نام نویسنده تا بحث او را دارند، دلیل کافی برای قبول این مسئولیت از طرف من باشد و نیز مشوقی برای دیگران جهت ورود به تحقیق بیطرفانه در زمینۀ این بحثها.
برای آنان که اعتیاد به اصرار در قدرت سلطهگر و غیر قابل مقاومت افکار اسمیت و سی از طریق تغییرات قابل توجه وزارتخانۀ انگلیسی با نظام اسمیت و سی دارند، در اینجا من فقط نتیجۀ عکسالعملهای خود را ارائه میدهم و این حق را برای خود محفوظ میدارم که در نامهای دیگر، این بحث جالب را همراه با مسئلۀ اقتصاد ملی انگلستان بهطور کلی مورد بررسی قرار دهم. نتیجه اینکه: تایید و تعلق خاطر آقایان کانینگ و هاسکینسون به اسمیت و سی، یکی از جالب توجهترین مانورهای سیاسی است که روی اصل زودباوری جهانیان بازی شده است. این آقایان، با تکرار اصل کازموپولیتیکال (سیاست جهانگرایی) بر زبان خود، چنان برنامهریزی کردند که همۀ قدرتهای جهانی را تشویق به تسلیم در مقابل اصلحیت قدرت تولید و قدرت سیاسی انگلستان نمودند. آقای کانینگ با تز آقای سی در دستهایش به پاریس رفت تا به آقای دویلل، نخستوزیر فرانسه، فصولی از تز را نشان دهد که بر اساس آنها بالاترین امتیاز و بازده به انسانیت حاصل خواهد آمد، تنها اگر آقای دویلل تمامی منافع صنایع فرانسه را در مقابل ورود شراب و عرقیات به امپراتوری انگلستان، به رحم و شفقت آقای کانینگ واگذار نماید. حالا عالیجناب سوال این است که نتیجه این کار چه خواهد بود و چه میتواند باشد، اگر بار دیگر وزارتخانۀ فرانسوی، فروتنانه آمادگی فریب ثانوی آقای کانینگ را پیدا کند.
کارخانجات فرانسوی و همراه آنها دانش و مهارتهای تولیدی و قدرتهای منشعب از آنها، ظرف چند سال بدون شک نابود خواهند شد. این درست است که فرانسویان احتمالا مقدار بیشتری شراب خواهند فروخت و تولید آنها در این زمینه رونق خواهد گرفت، ولی آیا تردید دارید که آقای کانینگ و یا نخستوزیران بعدی، قدرت آن را دارند که ظرف یک ساعت تمامی این چنین بازاری را از میان بردارند. و اگر چنین نابودی از طریق جنگ و یا گذراندن قانون در این مورد پیش آید آیا صنایع فرانسوی میتوانند ظرف همان یک ساعت که بازار مشروبات نابود شده، قدرت صنعتی قبلی خود را باز یابند؟ خیر عالیجناب به هیچوجه. سالها وقت و میلیونها و میلیاردها پول لازم است تا دو مرتبه آنها فراهم آیند. آیا در نتیجۀ این قرارداد، از زمان عقد موافقتنامه، فرانسه خود را وابسته به انگلستان احساس نمیکند؛ همانطور که پرتقال از روز عقد قرارداد مشهور متوئن در سال ۱۷۰۳ خود را وابسته دید؛ قراردادی که پرتقال مستقل را به تاکستان ایالتی انگلستان تبدیل نمود.
حتی احتمال دارد آقای دویلل بعد از مدتی کوتاه از طریق کوریر لندن آگاه شود که آقای کانینگ در پارلمان انگلستان طی نطقی پز داده که آقای ویلل را فریب دادهام. همان طوری که سال گذشته در مورد تصرف اسپانیا توسط سپاهیان فرانسه این چنین سیاستی به خرج داد. این دو قضیه واقعاً بهطور تحسینبرانگیزی همتراز هستند. وقتی اسپانیا در شرف حمله سپاهیان فرانسه قرار داشت، آقای کانینگ با اشاره به قوانین بینالمللی گفت، اینکه انگلستان در امور سایر کشورها دخالت نماید، مخالف چنین قوانینی است؛ ولی سال گذشته با تعریف از خود، بهطور آشکار در پارلمان اشاره به این کرد که با حیله و کلک فرانسه را وادار به جنگ با اسپانیا کرده و آن کشور را متهم به تصرف اسپانیا نموده تا از این طریق با تضعیف این کشور، جمهوری آمریکای جنوبی را به وجود آورد و بازار معظم آن را بر روی کارخانجات و تولیدات صنعتی انگلستان بگشاید.
بسیار عالی است آقای کانینگ، ولی آیا وقتی شما انگیزۀ خود را برای احترام به قوانین بینالمللی افشا مینمایید، هر کسی با بهرۀ جزئی اطلاعات عمومی -از جمله اقای ویلل- امیدوارم انگیزۀ اصلی شما را برای ترویج اصول اقتصاد بینالمللگرا (یا کازمو پولوتیکال اکونومی) بتواند حدس بزند. این در واقع چندان زیرکانه نیست که آشکارا در میان مردم لاف بزنیم که چگونه آنهایی را که میخواهیم بار دیگر فریب دهیم، فریب دادهایم. زیرا تنها بهرهای که شخص فریبخورده میتواند به دست آورد، این است که از فریبخوردن مجدد پرهیز کند و من فکر میکنم این از نظر آقای ویلل به مراتب کاری سنجیدهتر است تا اینکه آقای کانینگ بخواهد نطق خود را تغییر دهد و به صورتی غیر از آن که قبلاً ارائه شده در آورد.
امیدوارم به اندازه کافی در این مورد صحبت شده باشد تا باعث دوری یکیک آمریکاییها از همکاری مشتاقانه با رئیس کوپر شود. وقتی او اشاره به تغییر نظر جالب توجه آقایان کانینگ و هاسکینسون مینماید. ضمنا هیچ حادثهای به این اندازه به شهرت آقای سی و نظام او صدمه نمیزند، اگر آقای کانینگ با کلک و حقه بخواهد خود را طرفدار و مجری این نظام قلمداد کند، مطمئنم تاریخ فرانسه هرگز نام ایشان را به عنوان فایدهرسان عمومی به این کشور نخواهد برد. وقتی متقاعد می شود -همچنان که من متقاعد شدم- که تجارت آزاد با انگلستان در شرایط موجود در مقایسه با دو تهاجم «اتحاد مقدس» موجب صدمه بیشتری به استقلال فرانسه خواهد شد.
قبل از آنکه وارد بحث اصلی شوم، لازم است مشاهدات بیشتری را دربارۀ این تئوری و پیدا کردن چنین صلاحیتی در میان مردان عالِم تمامی ملل مورد بررسی قرار دهم. آقای سی حقایق متعدد ارزشمندی را که قبلا توجهی به آنها نبوده، زیر نورافکن قرار داد. کارهای او شامل موارد جنبی فوقالعاده زیبایی میباشد که او با استعداد، تجربه و بصیرت فوقالعاده، آنها را مطرح مینماید. اضافه بر این فضایل، اعتبار بیشتری باید به نظام پیشنهادی داده شود که تنها تالی ثانویای بود بر نظامی اقتصادی که ضعف و شکست آن بر تمامی بشریت آشکار بود. محافل جهانی احساس احتیاج به یک نظام اقتصادی جدید میکرد؛ و کار آقای اسمیت بهترینی بود که وجود داشت. نظامی دیکتهشده تحتتاثیر روحیۀ جهانگرایی که در آن است رایج و در حال عرض اندام بود. آزادی در سرتاسر جهان، صلح دائم و ابدی، حقوق طبیعت (Rights of Nature) و اتحاد و همبستگی تمام خانوادۀ بشریت و غیره که در آن روزگار موضوع مورد علاقۀ فلاسفه و بشردوستان بود. تجارت آزاد در سرتاسر جهان هماهنگی کامل با چنین نظریهای داشت. موفقیت تئوری اسمیت نیز از همین جا سرچشمه میگرفت. مضافا این نظریه نوعی آرامش برای کشورهای ضعیف به بار میآورد؛ آنهایی که قدرت پشتیبانی از نظام ملی را در اختیار خود نداشتند، نظام دوستداشتنی تجارت آزاد برایشان کششی فوقالعاده پیدا کرد. همانگونه که دستبهدامن گروتیوس، واتل، بوفندورف و مارتنس شدند. وقتی که آنها قدرت دفاع از خود را در مقابل جدل سرنیزه در اختیار نداشتند.
بالاخره ورود به دنیای رموزات و کشف اسرار کاری آسان بود که ظرف چند جمله ممکن بود شکل داده شود. «محدودیتها را از جلوی صنایع بردارید؛ آنها را آزاد بگذارید و به کارشان کاری نداشته باشید». وقتی این احکام صادر شد، دیگر نه استعدادی خاص، نه زور و جبری آنچنان، و نه تمرینی فوقالعاده برای بازیکردن نقش یک سیاستمدار هوشمند ضرورت نداشت. انجام کاری خاص از طرف شما دیگر ضرورت نداشت؛ تنها کافی بود همۀ کارها به خود واگذار شود و همه چیز تنها بماند، تا شما را از جمله هوشمندترین افراد جامعۀ جهانی بشناسند؛ برنامهای اینچنین آسان. ولی برای این چنین نظام منفعلانهای، مردان بزرگ انگلستان اشتیاقی نشان نمیدادند؛ آنچنان که آقای فاکس در پارلمان اقرار کرد که آمادگی آن را ندارد که کارها را به حال خود گذارد و آنها را تنها بگذارد. آن مردان قصد داشتند قدرت و ثروت کشور خود را از طریق اقدامات سیاسی تا آنجا پیش ببرند که هیچ کشوری قدرت رقابت با آنها را در خود نیابد.
و اگر در روزگار ما مردان بزرگ انگلیسی اذعان به قبول نظام آدام اسمیت دارند (البته از طریق نطقهای پارلمانی و نه در حقیقت عمل) کار آنها درست به مانند کار ناپلئون میماند، آنجا که او در اوج قدرت و تسلط، به تمامی جهانیان پیشنهاد میکرد ارتش خود را منحل کنید و نیروی دریایی خود را تعطیل نمایید تا همگی در کنار هم دوستانه و برادرانه در صلح و صفا زندگی کنیم و به هیچ وجه علاقهای به کشتار و قربانی یکدیگر نداشته باشیم و بیجهت به رفاه و آسایش عمومی -با این همه هزینه در تامین تسلیحات و سازمان دفاعی- آسیب نرسانیم!
ولی جهان از نظر تجربه و هوشمندی، نسبت به زمان آدام اسمیت بسیار پیشرفت کرده است. میان ما و آدام اسمیت انقلاب فرانسه و آمریکا به چشم میخورد. قدرت مطلق انگلیس در دریا و قدرت مطلق فرانسه در قارۀ اروپا، بازگشت دولت قبلی در فرانسه، اتحاد مقدس و دستکاری کشورهای آمریکای جنوبی.
مردمانی جدید، با دولتهای جدید و افکار عمومی جدیدی دربارۀ رفاه و آزادی در عرصۀ گیتی ظهور کرده است. این مردم از طریق گفتوشنود آزاد، نظریات صحیح و غلط را از یکدیگر، نظامهای تصوری را از واقعیات، جهانگرایی بیپشتوانه را از نظام ملی، گفتار را از کردار تفکیک کرده و تشخیص دادهاند. این مردم نمیتوانند متهم به خودخواهی شوند، اگر میخواهند از طریق تلاش خود به بالاترین درجۀ قدرت و ثروت دست یابند، بدون آنکه دیگران را بیازارند و نیز بدون آنکه بر خود لازم بدانند که مسئولیت تعالی دیگران را برعهده بگیرند. زیرا اگر آن برنامه خود را دنبال نکنند، نهتنها موضع خود را در میان کشورهای قدرتمند جهان از دست خواهند داد بلکه نظام داخلی آنها نیز فرو خواهد پاشید.
ناپلئون مثل من خیلی مشتاق بود که تلاش و زحمت وحدت جهانی را بر خود بپذیرد و برکت و مزایای مبادلات و روابط آزاد جهانی را برای نسل بشر فراهم آورد، ولی به نظر میرسد انگلیسیها با دیدگاه چنین خوشبختی عمومیای موافقت نداشتند؛ بنابراین تصور نمیکنم آمریکاییها نیز هرگز اشتیاقی به تعویض استقلال و قدرت خود با قوانین عمومی جهان متکی و مبتنی بر قدرت انگلیسیها داشته باشند؛ آنها این دیدگاه برایشان مطلوب نیست.
بنابراین به نظر میرسد سازمان کازموپولیتیکال (جهان گرایی) هم مانند تجارت آزاد، هنوز به آنچنان پختگی نرسیده که به صورت عمل درآید. اول باید تصمیم بگیریم آیا تسلط نظام اجتماعی ناپلئونی، انگلیسی و یا آمریکایی میتواند قابل قبول و بر جهان مستولی باشد. قرنها لازم است تا چنین تصمیماتی به اجرا درآید و آنها که در این راه قدم برمیدارند ممکن است خیلی صمیمی و خوشقلب باشند ولی بدون شک سیاستمدارانی کوتهنظر هستند که با آرزوی خدمت به خواستههای بشردوستانه، کشور خود را به نابودی میکشانند. تاریخ آنهایی را سرزنش خواهد کرد که نظریات اقتصاد ملی را از نظریات سیاست ملی جدا کردهاند. همانگونه که کشور پرتغال را سرزنش میکنند که چرا استقلال خود را در راه فروش شراب خود از دست داد و یا به «اسو» میخندند که حق ولیعهدیاش را برای یک شوربای وارفته از دست میدهد؛ به جای آن که روی قدرت خود برای تعالی نسلش حساب کند.
بعد از این مباحث طولانی در نامۀ بعدی بار دیگر به بحث اصلی میپردازیم.
متواضعانه خدمتگزار شما
فردریش لیست
ردینگ، 15 جولای 1827