وقتی میگوییم پیچیدگی مرکب در شاکله جماعت ایجاد میشود، یعنی اگرچه ریشه در جهانهای ذهنی تثبیتشده و تحکیمشده به وسیله جماعتهای انسانی دارد، اما محدود به جهان ذهنی نمیماند و تا جهان بیرون از ذهن امتداد مییابد و جایگاهها و موقعیتهایی را شکل میدهد و منفعتها و خسارتهایی را رقم میزند.
سالها پیش به اقتضای وظیفه معلمی در پویاییشناسی و شرح شکستهای سیاستگذاری عمومی، مفهوم پیچیدگی مرکب را به عنوان یک نمونه مثالی ideal type مطرح کردم و در خدمت دوستان پژوهشکده و دانشگاه عالی دفاع ملی به بسط آن پرداختم. برای بیان و تبیین این مفهوم، به سراغ ادبیات فاخر و زبان حکیمان بزرگ ایران زمین رفتم. با الهام از قصیده بلند ناصرخسرو، پیچیدگی مرکب را معادل وضعیتی دانستم که وجه از-ماییِ شاکله، از وجه بر-ماییِ آن در حجاب واقع می شود و چه بسا که فرصت نظرکردن و یافتنِ پرِخویش را هم پیدا نمیکند و درنمییابد که از ماست که برماست. همچنین با الهام از حکایت خر برفت مولانا، به سکر و نشئه سماع شبانه سیاستگذاری کوتاه مدت اشاره کردم که حسرت بامداد خمار را درپی خواهد داشت.با همین طرح مفهومی پیچیدگی مرکب، بسیاری از ناکامیهای سیاستی دهه های گذشته را روایت کردم و به شهادت مخاطبان دو دهه گذشته، وضعیت سالهای پایانی دهه ۱۳۹۰ را برآورد کردم. آنچه که این روزها بر خوزستان عزیز و رنجور می گذرد،دل هر ایرانی را به درد می آورد و هیچ فرد ایرانی نیست که با خوزستان شریف همدرد و همدل نباشد. اما اگر سیاستگذار ایرانی، بخواهد بدون رمزگشایی از پیچیدگی مرکب، این بار هم با همان خردمایه سیاستی، به یاری مردم خوزستان بشتاب، بازهم باید در انتظار بامداد خمار دیگری باشیم و دوباره روز از نو...
درجاى دیگر گفتهام كه منظور از قابلیت مسئلهشناسى در حوزه سیاستگذارى عمومیpublic policy، در واقع قابلیت رمزگشایی از پیچیدگىهاى مركب و دستیابى به فهم مشترك در تشخیص معماى وضعیت است. معماى وضعیت یعنى معماى حال و آینده، معماى جزء و كل، معماى درون و بیرون. چرا میگویم معما؟ چون در زندگى اجتماعى، همیشه پرسشهایى هستند كه پاسخ قطعى ندارند. به همین دلیل تعریف مسئله و تولید راهحل در حوزه عمومى غالبا استعداد كژتابى دارد. چون منظرها متفاوت است. چون وجوه مسئله متعدد است.چون راهحلها با مسئلهها درهمتنیدهاند.چون افقهاى زمانى گوناگون متصور است. مثلا یك استان دچار كم آبى است. سیاستگذار با فشار اجتماعى مواجه میشود. نگاهى به نقشه كشور مى اندازد. اولین راه حلى كه به ذهن میرسد، انتقال آب است. اما آبهاى استان همجوار بىصاحب نیستند. سیاست گذار مستاصل میشود. بر سر دو راهى مىماند. تا اینكه اتاق فكر دیوانسالارى به كمكش مىآید. یك گزاره راه گشا این است که «همیشه اولویت با آب شرب است». وقتى مردم تشنهاند، كشاورزى چه معنایى دارد؟ هر آدم منصفى این را مى پذیرد. بالاخره با این توجیه، آب را از استان دیگر به آنجا انتقال میدهند. اما این گزاره كژتابى دارد. اولویت با آب شرب معادل و مترادف با اولویت آب لولهكشى شهرى انگاشته میشود. درحالى كه درصد بسیار ناچیزى از آب لولهكشى شهرى براى آشامیدن مصرف مىشود. راهحل اساسى چیست؟ جدا كردن سیستم لولهكشى آب شرب از آبهاى شستوشو. اما در جاى دیگر گفتهایم كه همیشه زور سیاستهاى كلوا واشربوا بیشتر است. كسى براى سیاستهاى ولاتسرفوا كف و سوت نمیزند. منطق موقعیت چه میگوید؟ فعلا آب را منتقل كنید. سر فرصت به سیاستهاى ولا تسرفوا خواهیم پرداخت. فرایند اجرایى انتقال آب، آنقدر مسئلههاى ریز و درشت دارد كه سیاستگذار را از توجه به بهینهسازى مصرف و جلوگیرى از اسراف آب و جداسازى آب شرب و خلاصه سیاستهاى ولا تسرفوا غافل میكند. آب منتقل میشود. اهالى استان كمآب جشن میگیرند. محبوبیت مدیران دولتى به اوج میرسد. اما معلوم نیست این محبوبیت خوشخیم باشد. از سیاستهاى ولاتسرفوا هم خبرى نیست. شهر كم آب، دوباره خرم و سرسبز میشود، اما از جیب منابع آبى همسایه. زمان میگذرد. پیامدهای انتقال آب به تدریج ظهور میكند. مثلا دریاچه ارومیه خشك میشود، زایندهرود خشك میشود، مرداب گاوخونى خشك میشود، خیلى از روستاها خشك میشوند. باز هم زمان میگذرد. اهالى استانى كه روزى آب خوردن نداشتند، روزهاى تلخ بىآبى را فراموش میكنند. باغ و مزرعه و كارخانههاىشان را توسعه میدهند. آن هم با روشهاى سنتى و پرمصرف. به تدریج خبرها به مناطق آسیبدیده میرسد و آتش حسرتها و كینهها شعلهور میشود...
زندگى اجتماعى پر است از معماى وضعیت. پر است از مسئلههایى كه ممكن است در این لحظه و در این نقطه، ظهور محسوس نداشته باشند، اما در زمان دیگر و مكان دیگر و حتى موضوعى دیگر ظهور خواهند كرد. این مسئلهها، خود به خود ایجاد نمیشوند، بلكه نتیجه راهحلهاى سادهاندیشانه و دمدستى هستند. ورشكستگى صندوقهاى بازنشستگى، بیكارى آشكار و پنهان كارمندان میلیونى دولت و بخشهاى عمومى، پیشخور كردن منابع بین نسلى، ناتوانى در ایجاد زنجیرههاى ارزشساز ملى، سرمایهگذارى دولتى در طرحهاى عمرانى فاقد توجیه تحت فشارهاى محلى همه ناشى از ضعف در فهم مشترك از معماى وضعیت هستند. البته غالب این خطاها بدون سوءنیت و ناشى از كژتابى تقریبا ماهوى مسئلههاى عمومى است.
اما طنز تلخ این ماجرا آنجاست كه پرچمداران راهحلهاى دمدستى با زندهكردن خاطرات شیرین ماهعسل، آگاهانه یا نا آگاهانه، بر بال این كژتابى سوار شده و راه را بر تبیین معماى وضعیت و فهم مشترك و اصلاح تدریجى مسیر سیاستهاى عمومى میبندند.
آنچه که در سیاستگذاری آب برما رفته است، از جهاتی به بیماری هلندی شباهت دارد. ارزانسازی و فراوانسازی غیر واقعی آب باعث شد که در محاسبات و برآوردهای کنشگران اقتصادی اعم از صنعتگران و کشاورزان و معدنکاران و شهرسازان، قدر و قیمت آب فراموش شود و مردمانی که هزاران سال، در هروله میان آب و عطش کارآزموده شده بودند، خوی قنوت و قنات و قناعت را از یاد ببرند. ذوب آهن و فولاد و آلمینیومسازی و دیگر کارخانههای آببر را که باید در سواحل خلیج فارس و دریای عمان بنا میشد، به مناطق خشک و کمآب مرکزی آوردند و در زراعت و باغداری هم آب نامحدود را حق مسلم هر گونه کشتوکاری تلقی کردند. در شهرسازی هم جداسازى آب شرب و بازیافت آب را به فراموشی سپردند و نهایتا هر یک به تمنایی ره به دشت و صحرایی بردند و دلخوش به سهمی از آب روان به کسب وکار خود دل سپردند، غافل از آنکه این آب ارزان و فراوان، شریکان نادیده تشنهکام بسیار دارد که در زمانه و زمینهای دیگر، سر به زانوی حسرت بردهاند.
اما چرخ روزگار همیشه بر یک منوال نمی گردد. زمانه و زمینه به تدریج دگرگون می شود و کشمکشهای خفته بیدار می شوند و ماه عسل آب ارزان و فراوان، به سر می رسد. اما شاکله جماعت آن چنان در چنبره پیچیدگی مرکب به دام افتاده است که کمتر کسی ردپای خود (خود فردی و بخشی و اکنونی) را در آنچه بر خود (خود جمعی و فردایی) رفته است، به جا می آورد. اینجاست که ظرفیت سیاستگذاری دولت در ایجاد تعادل میان خودهای معارض دچار فرسایش و قهقرا میشود و به جای تلاش برای بازگشایی گرههای کور پیچیدگی مرکب، باب فرافکنی گشایند و فرصت فهم مشترک و یادگیری جمعی را از جماعت ربایند تا این روزگار به سرآید و روز و روزگاری دیگر ز در درآید. آیا هنوز فرصت رمزگشایی از این پیچیدگی مرکب فرا نرسیده است؟
اما چرا رمزگشایی از پیچیدگی مرکب این همه دشوار و دیریاب است؟
باید توجه داشت که پیچیدگی مرکب، در شاکله جماعت ایجاد میشود و فراتر از پیچیدگی شناختی است و بنابراین لزوما با آگاهسازی و دانشافزایی برطرف نمیشود. وقتی میگوییم پیچیدگی مرکب در شاکله جماعت ایجاد میشود، یعنی اگرچه ریشه در جهانهای ذهنی تثبیتشده و تحکیمشده به وسیله جماعتهای انسانی دارد، اما محدود به جهان ذهنی نمیماند و تا جهان بیرون از ذهن امتداد مییابد و جایگاهها و موقعیتهایی را شکل میدهد و منفعتها و خسارتهایی را رقم میزند. وابستگی به مسیر ایجاد میکند و مسیر گونه خاصی از کنش جمعی را هموار و رهوار ساخته و مسیر گونههای دیگر را دشوار و ناهموار میسازد. مثلا وقتی سیاستگذار در طول سالیان متمادی آب ارزان و فراوان در اختیار کشاورز و باغدار و صنعتگر و شهرساز قرار میدهد، آنها هم بر همین اساس، سرمایهگذاری کرده و کسبوکار و امکانات و تاسیسات خود را توسعه میدهند. از انتخاب گونههای گیاهی تا روشهای آبیاری کشاورزان و باغداران تا مکانیابی طرحهای صنعتی و انتخاب نوع فناوری و ساختوسازها، بر همان اساس انجام میشود. در یادداشت منتسب به وزیر اسبق نیرو آمده است که رود کارون به طور میانگین سالانه ۲۴میلیارد مترمکعب آورده داشته که ۲۰ میلیارد متر مکعب آن مورد نیاز استان بوده و از ۴ میلیارد مازاد 1میلیارد مترمکعب آن از سرشاخهها به مناطق کمآب منتقل شده است. در همان یادداشت آمده است که در سال جاری رقم ۲۴ به ۱۴ کاهش یافته است، یعنی ۱۰میلیارد مترمکعب معادل ۴۰درصد کسری. پرسش اینجاست که این ۴۰درصد کسری، به چه نسبتی میان دو سوی زاگرس توزیع شده است و اساسا چه سازوکاری برای توزیع متناسب و متعادل این کسری میان اطراف ذینفع پیشبینی شده است. اگر لولهکشی جداگانه ویژه آب شرب برای شهرهای کم آب تاسیس نشده باشد، توزیع عاقلانه و عادلانه این کسری ۴۰ درصدی چگونه ممکن خواهد شد. کدام هموطن خوزستانی است که به انتقال آب شرب از سرشاخه های کارون و دز و هر رود دیگر به شهرهای تشنه مرکزی اعتراض داشته باشد؟ اعتراض زمانی موضوعیت و مقبولیت مییابد که کارخانهها و باغستانها و ویلاهای مناطق مرکزی رونق دارند و حال آنکه خوزستان تشنه و بی آب، چنین میپندارد که از خاطرها رفته و به فراموشی سپرده شده است.
توجه شود که این گفتار در صدد تطهیر و نادیدهگرفتن سوءتدبیرهای دولت در دوره اخیر نیست. بلکه به ضرورت تمییز و تمایز میان ریشههای نهادی و تاریخی مسئله از کنشها و اقدامات مسئولان دوره اخیر اشاره دارد. چرا که با نادیدهگرفتن پیچیدگی مرکب این موقعیت و فروکاستن و تحویل مسئله به سوءتدبیر مسئولان دوره اخیر، بازهم اصلاحات شاکله به آینده مبهم تعلیق خواهدشد. اینجاست که زمین بازی انتخابات در غیاب ظرفیتهای نهادی متولی کلیت و معطوف به آینده، خود به تشدید پیچیدگی مرکب دامن خواهد زد و کار را دشوارتر و دیریابتر خواهد کرد. در نتیجه، توسعه کارخانههای آببر، کشت محصولات آببر و روشهای آبیاری پراتلاف،حفر چاههای عمیق و ساختوسازهای آببر در فلات مرکزی همچنان ادامه داشته و کار بر آیندگان دشوار و دشوارتر خواهد شد.
حسن ختام این گفتار را به ابیاتی از امید زندهیاد میسپاریم که ما نیز چون او بدین کهن بوم و بر دلدادهایم...
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور، دوست دارم...