رژیم صهیونیستی همانقدر که بر تسلیحات نظامی آمریکا و تکنولوژی پیشرفته خود تکیه دارد، بر اقتصادی تکیه میکند که در سراسر منطقه گسترده شده و خود به نیابت از آمریکا، نگهبان آن است. بر این اساس، ضربهزدن به شریانهای اقتصادی رژیم، نه بهعنوان یک عملیات مقطعی در جنگ حاضر، بلکه بهعنوان یک اقدام کلیدی در جهت ساخت نظم تازه در منطقه، ضرورتی عاجل و اساسی است.
تنها چند روز بعد از سالگرد عملیات «طوفانالاقصی»، یحیی سنوار، رهبر جنبش مقاومت حماس و طراح عملیات هفت اکتبر، به شهادت رسید؛ در شرایطی که غزه همچنان شاهد حضور نیروهای اشغالگر و در محاصرۀ کامل رژیم صهیونیستی قرار دارد و در سه ماه اخیر، بسیاری از فرماندهان محور مقاومت، از جمله رهبر پیشین حماس، اسماعیل هنیه و رهبر حزبالله، سیدحسن نصرالله توسط رژیم اشغالگر ترور شده و به شهادت رسیدهاند. اما آنچه بعد از همۀ این اتفاقاتِ تلخ و دشوار اهمیت دارد، یادآوری آن چیزی است که این نبرد را رقم زده و سرنوشت منطقه و کشور ما را به آن گره زده است و ما را مصمم به ادامۀ مسیر آن میکند.
حدود 4 ماه بعد از طوفانالاقصی، حماس جزوهای با هدف روایت عملیات طوفانالاقصی منتشر کرد و در آن نوشت: «داستان مبارزه ما را نباید از 7 اکتبر بخوانید؛ داستان مبارزه ما از یک قرنِ پیش شروع شده است». حماس در این جزوه، عملیات طوفانالاقصی را واکنشی به نقشههای صهیونیستی برای از بینبردن مسئله فلسطین و «اقدامی طبیعی برای برپایی کشور مستقل فلسطین، به پایتختی قدس» دانست. ازبینرفتن مسئله فلسطین برای کشورها و مردم منطقۀ ما، بهمعنای تثبیت موقعیت رژیم صهیونیستی در منطقه و تحمیل نظمی است که این رژیم، از جنگ جهانی اول، به نیابت از انگلستان و بعدتر آمریکا در منطقۀ ما دنبال کرده است.
بعد از جنگ جهانی اول، نقشۀ جغرافیایی منطقه ما بهگونهای توسط برندگان جنگ و بهخصوص انگلستان ترسیم شد که کشورهای تازهتأسیس، برای حفظ امنیت و معیشتشان، برای همیشه به قدرتهای بزرگ استعماری وابسته باشند. کوچکبودن غالب این کشورها، ساخت هویت مجعول برای بسیاری از آنها و ایجاد مرزهایی که هویتهای پیشین را در دو سوی مرز برای برهمزدن همان مرزهای شکلگرفته به تکاپو وامیداشت، ویژگیِ مرزهای تازهای بود که بنا داشت مانع از استقلال کشورهای منطقه و روابط درونی میان آنها شود.
آنچه این نظم را بر هم میزند، سربرآوردن کشورهایی است که بخواهند خارج از نظم تحمیلشده، مناسبات سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه دنبال کنند؛ چراکه کسب استقلال و مراقبت از آن، نمیتواند صرفاً مسئلهای داخلی باشد و تنها در درون مرزها دنبال شود؛ که در این صورت، طرح استقلال به طرحی هویتی و فرهنگی یا قومیتی تبدیل شده و نیروی واقعیاش مضمحل میشود و در برابر فشار دیگران فرومیپاشد. مراقبت از استقلال، تنها با خلق جغرافیایی متناسب، ممکن میشود. کشوری که خواهان استقلال است، ناگزیر است خود بتواند تعیینکنندۀ مراودات و روابطی باشد که میتواند در بیرون از مرزهایش دنبال کند. و البته، چنین تلاشی در تعارض با منافع مدافعان و محافظان قدرتمند نظم موجود قرار میگیرد. به همین جهت است که به تعبیر رهبر انقلاب، «باید کمربند دفاع، استقلالطلبی و عزت را از افغانستان تا یمن و از ایران تا غزه و لبنان در همه کشورهای اسلامی، محکم ببندیم.»
آنچه ما امروز با نام محور مقاومت میشناسیم، مقاومتی است در جهت شکلدادن به جغرافیایی تازه در منطقه، در برابر هر نظمی که از بیرون، بر آن تحمیل میشود. اینکه مقاومتِ کشورهای خواهان استقلال در این منطقه، نهایتاً در دشمنی و مبارزه با کشور جعلی اسرائیل تعین مییابد، بدان جهت است که تأسیس این رژیم، از اساس در جهت حراست از منافع و مناسبات اقتصادی-سیاسی-امنیتیِ شکلگرفته در نظم انگلیسی-آمریکاییِ موجود و ممانعت از استقلال کشورها بوده است؛ چنانکه رهبر انقلاب در خطبههای نمازجمعه اخیر به این موضوع اشاره نمود: «تکیۀ آمریکا و همدستانش بر حفظ امنیّت رژیم غاصب، پوششی برای سیاست مهلک تبدیل رژیم به ابزار آنان برای دراختیارگرفتن همۀ منابع این منطقه و استفاده از آن در درگیریهای بزرگ جهانی است. سیاست آنان، تبدیل رژیم به دروازۀ صادرات انرژی از منطقه به جهان غرب و واردات کالا و فنّاوری از غرب به منطقه است و این یعنی تضمین موجودیّت رژیم غاصب و وابستگی کلّ منطقه به آن.» اینکه غرب به رهبری آمریکا حاضر میشود در پشتیبانی از «رفتار سفّاکانه و بیمحابای رژیم»، همۀ قواعدی که پیش از این، قدرت او در جهان را موجّه میکرد، زیر پا بگذارد، به همین جهت است.
نظم موجود در یک قرن اخیر، آنچنان در تاروپود زندگی و اقتصاد مردم و کشورهای منطقه ریشه دوانده که از پیش، هر ارادهای را برای مبارزه با آن سست میکند؛ اگرچه آن اراده، ارادهای در جهت استقلال و آزادی یک ملت باشد. بنابراین تا زمانی که شریانهای اقتصادی رژیم صهیونیستی در منطقه جریان دارد، حتی با تشدید درگیریها و ضربات نظامی و امنیتی بر پیکره رژیم، نمیتوان به جایگزینشدن یک نظم درونزا در منطقه امید داشت. رژیم صهیونیستی همانقدر که بر تسلیحات نظامی آمریکا و تکنولوژی پیشرفته خود تکیه دارد، بر اقتصادی تکیه میکند که در سراسر منطقه گسترده شده و خود به نیابت از آمریکا، نگهبان آن است. بر این اساس، ضربهزدن به شریانهای اقتصادی رژیم، نه بهعنوان یک عملیات مقطعی در جنگ حاضر، بلکه بهعنوان یک اقدام کلیدی در جهت ساخت نظم تازه در منطقه، ضرورتی عاجل و اساسی است.
اما آیا بدون برداشتن گامهای متعینِ راهبری، که اهداف مشخصی در جهت تغییر معادلات موجود در میدان قدرت و سیاست داشته باشد، میتوان انتظار چنین آیندهای را داشت؟ لازمه این اقدام اساسی، تشکیل فوری یک سازمان اجتماعیِ منطقهای است که به صورت تشکلیافته و مؤثّر، مسئولیت این ضرورت را در جهت فعالکردن ارادههای مردمی برای ضربهزدن به منافع رژیم جعلی اسرائیل بر عهده بگیرد؛ سازمانی که بتواند بدون فوت وقت، با انجام عملیاتهای متعیّنِ هدفمند، با مسدودکردن مسیر صادرات و واردات کالا، موجودیت رژیم صهیونیستی در منطقه را با بحران مواجه کند و زمینهساز ائتلافی بزرگ از جوانان غیورِ منطقه غرب آسیا شود. بدون چنین اقداماتی و تا زمانی که رژیم صهیونیستی و پشیبانانش، عینیترین مناسبات مردم منطقه را در دست دارند و در مقابل، مناسبات اقتصادی رژیم از گزند مردم منطقه در امان است، نمیتوان به تغییر معادلات واقعی و موفقیت در جنگ پیش رو امید داشت.