جمهوری اسلامی در این سالها در برابر چنین رفتاری از دشمن تصمیم بر صبر گرفته و به بازی در زمین ترسیمشدۀ دشمن تن در نداده بود. اما این ذکاوت در استراتژی نمیتواند بدون لحاظکردن مدت زمان جنگ، همچنان راهبردی کارآمد باقی بماند. چرا که به شدت مستعد آن است که به روایتی از ناتوانی در رویاروییِ درخور و همتراز تبدیل شود. ضعف قدرت در برابر دشمن خارجی، تجاوز بیشتر بر مردم و منافع ملی را همراه دارد
ترور و خرابکاری در حوزههای مختلف، سیاست همیشگی رژیم اشغالگر قدس بوده است. سیاست خارجی، اقتصاد و تجارت، رویدادهای ورزشی بین المللی ما، تأسیسات هستهای، مردم عادی و نخبگان علمی هدف عمدۀ این دشمنیها بودهاند. در چند سال اخیر، رویاروییها تا نبردهای نظامی اندک متقابل یا گسترده و نیابتی در خشکی و دریا هم کشیده شده است. اما اخیراً رژیم صهیونیستی این سیاست همیشگی و قدیمی را که تبدیل به یک رفتار عادی شده همچون یک سیاست جدید و رسمی اعلام نموده است؛ «مرگ با هزاران زخم». این اعلام رسمی با صحنۀ جاری سیاست -در نسبت با منطقه، ایران و خود رژیم اشغالگر- چه کاری میکند؟ آیا وضعیت خاصی برای ایران ایجاد خواهد کرد؟ در این صورت جمهوری اسلامی چه باید (میتواند) انجام دهد؟
در جنگ غیرمستقیم معمول است که دشمن زخم را از قفا بزند و دستهایش را مخفی دارد. پس زمانی که سیاستهای خصمانه را پیشاپیش اعلام میکند به دنبال نتیجۀ این آشکارسازی است. یک کارکرد این اعلام رسمی و پرطمطراق میتواند نمایش قدرتی برای مصارف داخلی رژیم اشغالگر باشد و البته تلاشی برای پرکردن بخشی از خلأ ناشی از برنامۀ خروج آمریکا از منطقه. این تحلیلها گرچه صادقند اما همۀ ابعاد ماجرا را به خوبی آشکار نمیکنند. گاهی روایتهای درست میتوانند کافی نباشند. یعنی در ما تحرکی ایجاد نمیکنند و با دور نشاندادن خطر، چشم ما را بر امکانهایی که میتوانیم در مواجهه و محاسبۀ خطر داشته باشیم یا ایجاد کنیم میبندند. در واقع باید به این امر پرداخت که این اعلام رسمی با «ما» چه میکند؟
این سیاست، نحوی جنگ در دوردست است. وقتی برای دشمن، مواجهه مستقیم به هر دلیلی مقدور نباشد یا پرهزینه باشد، راه جنگیدن، جنگهای پراکنده در همه جا است. بازکردن میدان جنگ و کشاندن آن به زمینهای مختلف، نیرو و تمرکز طرف مقابل را تحلیل میبرد. از طرف دیگر نیروهای امنیتی ما ممکن است تصمیم بگیرند برای بالا بردن آمادگی دفاعی و بازدارنده یا دفاع همهجانبه، میدان نبرد را گسترش دهند، وارد عرصههای مختلف اقتصادی و سیاسی شوند و برای کاهش دریافت ضربات در آن عرصهها، متصدی آن نقاط شوند. در این صورت، مشارکت نیروهای مدنی و اجتماعی در عرصههای مذکور محدود خواهد شد و پیامدهایی همچون فساد و تضعیف قدرت ما در جغرافیای سیاسی-اقتصادی منطقه در پیش رو خواهد بود. به عبارت دیگر حضور همهجانبه نیروهای امنیتی، فضا را برای مشارکت فعالانه نیروهای مدنی، تنگ خواهد کرد. بنابراین اگر سیاست اسرائیل از صرف یک اعلام رسمی فراتر رود و با برخورداری از سکوت و حمایت متداولی که از جنایتهای این رژیم میشود، جرأت عملی کردن ترورها و زدن اهداف خاصی از منافع ما را پیدا کند، میدان به نحو شدیدی تنگ میشود؛ نیاز به پاسخ متقابل.
برخلاف روایتی که تلاش میکند در این کشمکش، ایران را ماجراجو نشان دهد جمهوری اسلامی در این سالها در برابر چنین رفتاری از دشمن تصمیم بر صبر گرفته و به بازی در زمین ترسیم شدۀ دشمن تن در نداده بود. اما این ذکاوت در استراتژی نمیتواند بدون لحاظ کردن مدت زمان جنگ، همچنان راهبردی کارآمد باقی بماند. چرا که به شدت مستعد آن است که به روایتی از ناتوانی در رویاروییِ درخور و همتراز تبدیل شود. ضعف قدرت در برابر دشمن خارجی، تجاوز بیشتر بر مردم و منافع ملی را همراه دارد. پس راه پیش پای ما در این شرایط چیست؟
در این جنگ جمهوری اسلامی به زمینی نیاز دارد که بتواند با بازی کردن در آن پیروزیهایی کسب کند که هم نشاط بیشتری در مردمش ایجاد کند و هم از این جنگ عوایدی به هم پیمانانش برساند و در عین حال موقعیت خودش را به واسطۀ آن بهبود بخشد. اما منطقۀ ما، منطقهای پرتقاطع است. بر خلاف نقشۀ طبیعی آن که بیشتر صحرا است، نقشۀ سیاسیاش مانند شهری است که چهارراههای مختلف حتی خیابانهای موازی را در نقاط متعددی به هم وصل میکند. در چنین سرزمینی نمیتوان به سادگی برای جلوگیری از برخورد، راه را کج کرد و رفت. یا از ابتدا راه صافی را در پیش گرفت و دور شد. در اینجا هرکس با هر قدم به دیگری میرسد . «همسرنوشتی» تقدیر این منطقه است و باید فراتر از مزایا و معایب پیمانهای مشترک درک شود.
ژئوپلتیک این منطقه صدها سال است دستخوش بازی نیروهای خارج از منطقه بوده است. در این شرایط تنها چیزی که به ما امکان میدهد بر این موقعیت فائق آییم، تغییر در جغرافیای اقتصادیمان است. هیچ یک از منابع طبیعی ما حتی اگر تنها دارندگان آن در جهان بودیم، نمیتواند چنین راهی را برای ما باز کند. تنها راه ثروتآفرین، که همزمان ارزش و قدرت بیافریند، تولیدات ملی و به تبع آن بازار منطقهای است. البته تولیدی که با توان نیروهای مولد و مردمی و نه صرفا امکانات دولتی رخ دهد. تولید به این معنا، راه تأمین منافع عمومی مردم است و راه مشارکت و بهدستگرفتن حقیقی سرنوشت خویش. با تولید، کسالت این جنگ طولانیِ گریزناپذیر به نیروی شادابی تبدیل میشود که زندگی افراد تا دولتها را تغییر خواهد داد. و این راه جز به ائتلاف نیروهای مدنی و مردمی اقتصاد در منطقه باز نمیشود.
اینها همه چه ارتباطی با استراتژی جنگی رژیم صهیونیستی دارد؟ وقتی این درک از همسرنوشتی ما حاصل شد، وقتی تقسیم کار اقتصادی و ائتلافهای اقتصادی با نیروهای مدنی و مردمی منطقه به وجود آمد، جراحت هر زخم کمتر و هزینهاش برای دشمن بیشتر خواهد شد. هر ضربه، زخم بر تن همه خواهد بود و نیروی عظیم مردمی و مدنی پشتوانۀ امنیت منطقه و کشور خواهد شد. هزاران زخم را شاید بتوان بر یک پیکر وارد کرد اما بر هزاران تنِ بههمآمیخته نمیتوان به سادگی زخمی زد. ورود به جنگی مستقیم با اسرائیل فعلاً هیچ سودی برای ما ندارد. در این بازی کسی پیروز میشود که بداند چه زمانی و کجا باید وارد جنگ شود. سیاست مرگ با هزاران زخم همچون یک واکنش برای جلوگیری از بازیگری ایران برای ایجاد ائتلافهای اقتصادی و تجاری است (ائتلافهایی که البته هنوز ایجاد نشدهاند) و آمده است تا محاسبات ما را به هم ریزد. جمهوری اسلامی هر قدر زندگی روزمره مردم منطقه را به هم آمیخته کند و بتواند به واقع، بازار مشترک منطقهای ایجاد کند، هزینه تحرکات اسرائیل را بسیار بالا خواهد برد. در این صورت هر زخمی به مردم ایران یا یکی از کشورهای حاضر در این بازار، زخم به مردم باقی کشورهاست. تحرکات ایران در این نقطه، یعنی ساختن مراودات اقتصادی مردم منطقه، میتواند نجنگیدن را نه همچون نشانه ضعف، بلکه همچون نشانه قدرت ایران در برابر استراتژی اسرائیل، طرح کند.