این وضعیت ویژه تنها نوید یک آرایش جنگی و ناامنی گسترده را نمیدهد. درواقع تفسیر از این وضعیت بهعنوان شکلی از جنگ و ناامنی فزاینده و هراسآور، از قضا جریان صلح و عادیسازی موجودیت اسرائیل را تغذیه خواهد کرد. برعکس آن چه باید در دستور کار باشد، جستوجوی امکانات خلق زندگیای جدید و اقتصادی مستقل از درون این بحران است. و متناسب با آن، پیگیری این امکانات و تحققشان توسط هویتهایی که عزم مقاومت دارند.
یک.
یمنیها جغرافیای جنگ را گسترش دادهاند. از ابتدای معرکۀ طوفانالاقصی تاکنون و از زمانی که دولت نجات ملی اعلام کرد که تا حصول آتشبس، اهداف اسرائیلی را مورد هدف قرار خواهد داد، دست کم بیست اقدام دریایی از سوی ارتش انصارالله انجام شده است. غیر از کشتیهای متعلق به سرآمدان صهیونیست تجارت دریایی یوروآتلانتیک، مهمترین هدف یمنیها بندر ایلات در فلسطین اشغالی بوده است. جایی که گفته میشود سی درصد از مراودات تجارت آبی رژیم را تأمین میکند. اگر این در کنار سهم نود درصدی کشتیرانی در تأمین مایحتاج اسرائیلیها در نظر آورده شود، اهمیت امنیتزدایی از بندر ایلات در ضربه به اقتصاد رژیم بیشتر معلوم خواهد شد.
علاوه بر این تحت تأثیر تحرکات مبدعانۀ مردان یمنی، کشتیهای تجاری مسیر حرکت خود را از طریق خلیج عدن تغییر دادهاند و از جنوب دماغۀ امید نیک خودشان را به اروپا میرسانند. یعنی یمنیها امنیت دریای سرخ و خلیج عدن را تهدید کردهاند و این دقیقاً به معنی تولید جغرافیایی جدید در جنوب منطقۀ غرب آسیا است.
دو.
هفتۀ گذشته آمریکاییها اعلام کردند ناوهای خود را بهسوی دریای سرخ گسیل خواهند کرد. در حرکتی نمادین و معنیدار، ناوهای آمریکایی از خلیج فارس بهسوی دریای سرخ حرکت کردهاند. اینهمه، گویای پیشروی جغرافیای رویارویی جبهه مقاومت با آمریکاییها از خلیج فارس به خلیج عدن است. نوعی پیشروی برقآسا که حتماً با مقاومت غربیها مواجه خواهد شد؛ شاید سر و صداهای اخیر اماراتیها دربارۀ جزایر سهگانه ایران را هم در این راستا باید شنید.
آمریکاییها تلاش کردهاند با شکلدادن به نوعی ائتلاف بینالمللی دریایی، حرکت منطقهای محور مقاومت را در تولید یک جغرافیای سیاسی جدید، صرفاً یک ناامنی در دریاهای آزاد جلوه دهند و انرژی آن را تخلیه کنند. طبعاً یمنیها نیز دندان تیزشان را نشان خواهند داد. اما آیا قدرتهای بزرگ دیگر هم به ائتلاف آمریکایی خواهند پیوست؟ و در این صورت وضعیت آرایش بینالمللی علیه جبهۀ مقاومت چه شکلی پیدا خواهد کرد و جبهه چه باید بکند؟
سه.
صورت مسئله مشخصاً بر روی چین متمرکز است. روسها به آبهای آزاد جنوب راهی ندارند و ضمناً با همۀ تنشهای گسترده و خونین اخیرشان با اروپا و ناتو در جنگ اکراین، از این ماجرا بیروناند. اما دربارۀ چین چه؟ پاسخ را بیش از آنکه بخواهیم در منافع و مضار مستقیم مشارکت چینیها در ائتلاف آمریکایی دنبال کنیم، باید در سرنوشت جنگ غزه بجوییم. یمنیها توقف حملاتشان را منوط به حصول آتشبس کردهاند و اکنون که مدتی است ماشین کشتار صهیونیستها دوباره روشن شده است، برای چینیها هزینۀ سیاسی آتشبس کمتر از شعلهورشدن جنگ آن هم در شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا خواهد بود. برای چین معقولتر است که فشارش را به سمت آتشبس سوق دهد تا اینکه بخواهد در کنار ناوهای حیران آمریکایی بایستد. هر چه باشد اقتصاد و سیاست چین، ذاتا به دنبال صلح است و هیچ گاه مانند آمریکاییها حاضر به پذیرش هزینههای جنگافروزی در این سو و آن سوی دنیا نبوده است.
چهار.
بنابراین بر خلاف آن چه ممکن است به نظر رسد، همچنان کانون تنشها غزه خواهد بود. با این حال یمنیها با گسترش جغرافیای جنگ، فشار را روی غربیها افزایش و تصویری واقعی از تهدید محور مقاومت مبنی برگسترش جنگ در صورت ادامۀ بحران نشان دادهاند. در این وضعیت، آمریکاییها دست پایین را خواهند داشت و هر قدر هم خط و نشان بکشند، واقعیترین انتخاب پیش رویشان، آتشبس است. اما نباید تصور کرد جهت صحنه تنها توقف یک جنگ است. نهتنها آتشبس در غزه یک پیروزی استراتژیک برای جبهه مقاومت است و مسیر را برای اتصال میان کرانه باختری و باریکه غزه هموارتر خواهد ساخت؛ یعنی برای تحقق راهبرد نهر تا بحر؛ و این نهفقط چشماندازی است برای حل قضیۀ فلسطین که میبایست با طرحی از بازگشت فلسطینیان آواره به سرزمینشان توأم باشد، بلکه خبر از تولید و توسعۀ جغرافیایی نوین در منطقه میدهد. اگر یک قطب نقشۀ این تولید جغرافیا، غزه باشد، قطب دیگرش امروز یمن است.
ما با وضعیت خاصی مواجهیم که بههیچوجه به عقب بازنمیگردد، هر قدر هم تلاشهای صلحطلبانه از سوی میانجیهای مختلف صورت گیرد؛ تلاشهایی که میخواهند وضعیت را چونان سابق به وضعیتی عادی بدل سازند. این وضعیت ویژه تنها نوید یک آرایش جنگی و ناامنی گسترده را نمیدهد. درواقع تفسیر از این وضعیت بهعنوان شکلی از جنگ و ناامنی فزاینده و هراسآور، از قضا جریان صلح و عادیسازی را تغذیه خواهد کرد. برعکس آن چه باید در دستور کار باشد، جستوجوی امکانات خلق زندگیای جدید و اقتصادی مستقل از درون این بحران است. و متناسب با آن، پیگیری این امکانات و تحققشان توسط هویتهایی که عزم مقاومت دارند.
پنج.
با چنین طرح مسئلهای، جهت تحلیل از بیرون مرزهای جبهه مقاومت به درون آن باز خواهد گشت. آیا سیاست داخلی کشورهای جبهۀ مقاومت آمادۀ خلق چنان امکاناتی و توسعه و تحققشان خواهد بود؟ مشخصاً دربارۀ جمهوری اسلامی ایران، آیا آرایش سیاست داخلی پیوندی با آن مجاهدتهای مبدعانه که منجر به دگرگونی جغرافیای سیاسی منطقه میشود، برقرار میسازد؟ یا در بهترین حالت صرفاً تلاش میکند مزاحم آن تلاشها نباشد؛ آن هم با مصرف بیشتر جریان دیرپا و نامولد اقتصاد سیاسی نفتی. یعنی جریانی که از قضا آرایش سیاسی اقتصادی جغرافیایی غربی را تثبیت و بازتولید میکند. ما در اینجا به هویتهایی نیاز داریم که مقاومت را بهعنوان عزم سیاسی خود برگزیده باشند و بیباکانه به استقبال مخاطرات و فرصتهای پیش روی وضعیت جدید بروند. این نیاز، نباید صرفا یهعنوان یک مطالبه مطرح شود. بلکه باید تلاشی باشد برای خلق هویتهای تازۀ سیاسی درون ایران.
عقیل جمال
گفت:
غالب متون مولفان سایت را که نگاه کنید با همین معضل رو به رو هستند که در نقطه سیاست درجا می زنند و حرفی از اکنون ماجرا نمی توانند بزنند و در طراحی امروز عاجز هستند و در تلاشند تا با سطحی و مبتذل نشان دادن امور روز مره خود را به تغافل بزنند و عملا نتوانند برای سامان امروز وارد گفتگو با طرفی بشوند. باید برای این موضوع چاره ای اندیشید هم در متن هایتان هم در برخوردتان با مسائل...
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
11:29
سید حکیم کمال
گفت:
به نظرم متن خوبی بود که جنبه راهنمایی و مشاوره برای سیاست را هم داشت. و فقط یک توصیف اوضاع نبود. ما باید در نوشته ها مقالات مان برای سیاست خط مشی و نقشه راه بدهیم و این معنی دقیق علم روابط بین الملل است.
۱۴۰۲/۱۰/۴
3:2
مخاطب خاص
گفت:
آیا سیاست داخلی ایران، آمادگی مواجهشدن با گامهای بعدی محور مقاومت را دارد؟هنوز متن در پاسخ به این سوال بی جواب است. کلا متن ها سایت خیز خوبی بر می دارند اما آن جا که باید پاسخی بدهند درجا می زنند و هر متنی به نحوی، شبه پاسخی تکراری را مدام بیان می کند...
۱۴۰۲/۱۰/۳
10:34