اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





در آستانه جنگ
وفاق ملی چگونه با استقبال از جنگ محقق می‌شود؟


۴ شهریور ۱۴۰۳   627  7  0 سرمقاله
ما سال‌هاست درگیر مراوداتِ اقتصادِ سیاسیِ نامولد و البته فاسدی هستیم که به‌واقع امکان ایجاد وفاق ملی را از ما گرفته است. ما به‌واسطه استقبالِ همه‌جانبه از جنگی که در آستانه‌اش هستیم، یارای ایستادن در مقابل این پیوندهای فرسوده را خواهیم داشت؛ تا بتوانیم فرصتی برای پیوند نیروهای جدید و مولّد تدارک ببینیم. ما فقط به‌واسطه این استقبالِ همه‌جانبه می‌توانیم مقاومتِ نیروهای واپس‌گرای موجود را بشکنیم و شاهد وفاق واقعی مردم و حکومت باشیم؛ وفاقی که جز در صحنه‌های واقعی شکل نمی‌گیرد و جنگ به شکل اعجاب‌آوری فرصت این صحنه را به یک ملت زنده هدیه می‌دهد.

امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم، در شرایطی قرار گرفته‌ایم که ناچاریم تصریح کنیم ایران در آستانه جنگ است. شرایط به قدری خطیر است که اگر زدوخوردهای گاه‌وبیگاه، باواسطه و بی‌واسطه یا آشکار و نهانمان در گذشته، صرفاً چشم‌های تیزبین را به خود جلب می‌کرد، امروز واقع‌شدن در میدان جنگ، بسیار محسوس می‌نماید. ترور فرماندهان ارشد نظامی، خرابکاری‌های امنیتی، حمله به کنسولگری و سایر منافع جمهوری اسلامی و نهایتاً ترور مهمان رسمی مراسم تحلیف رئیس‌جمهور در تهران، نشانه‌هایی واضح است که زنگ خطر را بلندتر از همیشه به صدا درمی‌آورد. ما بسیار تلاش کردیم با تدبیر، جنگ را از خود دور نگه داریم؛ اما اکنون جنگ بسیار به ما نزدیک شده است. علی‌رغم اینکه پیش از شرایط جدید هم یک جنگ همه‌جانبه، چه نظامی، چه سیاسی، چه اقتصادی و چه فرهنگی علیه ما در جریان بود، آستانه‌ای که در آن قرار گرفته‌ایم، وضع تازه‌ای را برای ما رقم زده است؛ وضعی که هشدار خطرش تا پیش از این می‌توانست با مقاومت‌های محافظه‌کارانه نادیده گرفته شود. اما حالا خطرِ تحقق‌یافته لاجرم همان مقاومت‌ها را پس می‌زند. زندگیِ روزمرۀ تک‌تک ایرانیان تحت‌تأثیر این آستانه قرار گرفته و زین‌پس آمیختگی بیشتری نیز با آن پیدا می‌کند. هر آن ممکن است آتش جنگ حتی به درون کشور نیز کشیده شود. این خطر، واضح‌تر از هر چیزی، درهم‌تنیدگی فضای داخلی کشور با تنش جنگی را نشان می‌دهد. مخاطب ما آنانی نیستند که هنوز این خطر واقعی را نمی‌بینند و با هر بهانه‌ای در پی گریختن از آن هستند؛ بلکه کسانی‌اند که با چشمان باز، تحقق وضعیت جنگی را می‌بینند و به این می‌اندیشند که کشوری که در آستانۀ جنگ است، چه باید کند؟

معمولاً در شرایط جنگی، نگاه‌ها، امیدها و انتظارات متمرکز بر نیروهای مشغول در پیشانیِ جنگ است. در ضمنِ این درک، مجموع نیروهای نظامی، سیاسی و حتی اجتماعی که نسبت به جنگ احساس مسئولیت دارند، تلاش می‌کنند به‌منظور آمادگیِ پیشانی جنگ، فکر و عمل کنند. اما هرچقدر این نیروها پیشانی جنگ را تجهیز و نیرومند کنند، اگر صرفاً پیگیری جنگ در همین نقطه خلاصه شود، تمهیدات لازم برای مواجهۀ همه‌جانبه با جنگ در همۀ ساحت‌های اداره کشور لحاظ نمی‌شود؛ چراکه وضع جدید، عارضه‌ای موقتی تصور شده است. حال آنکه علی‌رغم این تصور، ممکن است کشور درگیر فرسایش جنگ شود و همۀ امکانات و نیروی خویش را از دست بدهد. جنگ عمق و دامنه‌ای بسیار وسیع‌تر از پیشانی جنگ دارد. کلاوزویتس در اثر برجستۀ خود «دربارۀ جنگ» می‌گوید: «[جنگ] ادامۀ ارتباطات و مراودات سیاسی است که با ابزار دیگری پیگیری می‌شود...جنگ به‌طور کلی و فرمانده در هر مورد خاص، حق دارد که بخواهد روندها و طراحی‌های سیاستی با ابزارهایش ناسازگار نباشد. البته این خواستۀ کوچکی نیست و هرچند بر اهداف سیاسی در موارد معین تأثیر قابل‌توجهی خواهد گذارد، هرگز فراتر از تعدیل و اصلاح این اهداف نخواهد رفت. هدف، موضوع سیاسی است و جنگ ابزاری برای رسیدن به آن و ابزار هرگز نمی‌تواند در جدایی از هدفش درنظر گرفته شود.» کشوری که در آستانۀ جنگ است، قبل از هر چیز می‌بایست بتواند به عنوان یک واحد سیاسی، یعنی واحدی که نیروهای سیاسی دارد، اهداف دارد، راهبرد دارد، سیاست و برنامه دارد، ساختار دارد، دستگاه بوروکراسی دارد و...، به سراغ جنگ برود و از این سر، شرایط جنگی را اداره کند؛ شرایطی که پیشانیِ جنگ صرفاً قسمتی از آن است. در واقع کشوری که در آستانۀ جنگ است، نمی‌تواند امورات داخلی خود را فارغ و مستقل از جنگ بفهمد و اداره کند. اینکه هدف، نگرش و نیروهای موثر در پیشانی جنگ، تحت‌تأثیر امر سیاسی هستند، ضامن به‌هم‌پیوستگیِ پیشانیِ جنگ با سایر بخش‌ها و اجزایی است که تشکیل‌دهندۀ حرکت کلی کشور در حوزه‌های مختلف، اعم از اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است.

این به‌هم‌پیوستگی بنا به ضرورت جنگی ایجاب می‌کند تغییراتی در ادارۀ کلیت کشور داده شود که نیاز حتمی و فوری جنگ است و فرصت هیچ‌گونه شبهه، تعلل و حتی مقاومتی را هم نمی‌دهد.(مثل تغییر شرکای تجاری از کشورهای همسو با دشمن، به کشورهای متحد، به‌منظور تامین غذای موردنیاز.) این محدود ندیدن جنگ به پیشانی و آمادگی همه‌جانبه برای آن، امکانی فوق‌العاده برای ما فراهم می‌آورد. این آمادگی به ما اجازه می‌دهد که جنگ را همچون فرصتی دریابیم برای پدیدآمدن امکانات و موقعیت‌هایی تازه که تا قبل از آن و در شرایط عادی، یا امکان آن وجود نداشت یا رسیدن به آن با هزینه‌های بسیار زیاد همراه بود. در واقع ویژگی اساسی جنگ، ازجاشدگیِ موضوعات و مسائل است؛ یعنی امور از موقعیت پیشین خود خارج شده و آمادۀ جای‌گیری در موقعیت تازه هستند. به‌واسطه ملغی‌شدن شرایط قبلی، فرصت‌های جدید می‌توانند خودنمایی کنند و چشم‌هایی که روزهای قبل، ناامیدانه منتظر شرایط جدید بودند را مترصد فرارسیدن خویش کنند. این نوع بازآفرینی فقط در جنگ فرصت ظهور دارد. بنابراین همان‌طور که جنگ هستی ما را تهدید می‌کند، فرصت غیرعادی برای خلق راه‌های نو نیز به ما می‌دهد. و البته هنر این است که اداره کشور را به گونه‌ای در نسبت با جنگ قرار دهیم که تحولاتِ تا پیش از این غیرممکن را ممکن کنیم؛ تحولاتی که در شرایط عادی یک تصمیم سخت بودند، اما حالا یک تصمیم ضروری هستند. جنگ برای ملت‌های شجاع فرصتی است برای زندگی و زیستی کاملاً جدید.

ما سال‌هاست درگیر مراوداتِ اقتصادِ سیاسیِ نامولد و البته فاسدی هستیم که به‌واقع امکان ایجاد وفاق ملی را از ما گرفته است. ما به‌واسطه استقبال همه‌جانبه از جنگی که در آستانه‌اش هستیم، یارای ایستادن در مقابل این پیوندهای فرسوده را خواهیم داشت؛ تا بتوانیم فرصتی برای پیوند نیروهای جدید و مولّد تدارک ببینیم. ضرورت آمادگی ما برای حضور در این جنگ، این تغییرات را ایجاب می‌کند و چون لزوم این تغییرات به‌واسطۀ شرایط جنگی است، دیگر با مقاومت‌های قبلی روبه‌رو نخواهیم شد. ما باید با احراز این آستانگی، پوسیدگی‌هایمان را بزداییم و نو شویم. ما فقط به‌واسطه این استقبال همه‌جانبه می‌توانیم مقاومتِ نیروهای واپس‌گرای موجود را بشکنیم و شاهد وفاق واقعی مردم و حکومت باشیم؛ وفاقی که جز در صحنه‌های واقعی شکل نمی‌گیرد و جنگ به شکل اعجاب‌آوری فرصت این صحنه را به یک ملت زنده هدیه می‌دهد.

وفاق ملی خطر آستانه جنگ
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
دیدگاه
در محاصرۀ ناملت‌ها
فلسطین، مسئله‌ای مربوط به سیاست داخلی است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
دولتی که ملی باشد در پی جغرافیای مستقل خود می‌رود و چگونه می‌تواند با اسرائیل که موجودیتی مجعول و وابسته است و همچون ویروسی به اینجا و آنجا سرایت می‌کند، بسازد؟ اگر اسرائیل رسمیت یابد، هیچ دولت ملی در منطقۀ ما نمی‌تواند مطمئن به رسمیت خود باشد. به همین جهت است که مسئلۀ فلسطین، لااقل در منطقۀ سرنوشت‌ساز غرب آسیا، مسئله‌ای مربوط به سیاست خارجی کشورها نیست؛ هر موضعی در قبال اسرائیل مستقیما مربوط به موضع کشورها دربارۀ مردم خویش است.


سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)