شهید سلیمانی سرباز بود و در موقعیت پرآشوبی که تجربهاش میکرد تنها بود. او نه تصویر شفافی از آینده داشت که به آن دلخوش کند و نه پشتیبانی از قبل داشت که به آن تکیه کند. او تنها در پی آن بود که تسلیم نشود و جغرافیایی که برای مقاومت کردن انسان وجود نداشت را تشکیل بدهد. چنین ارادهای به او امکان میداد ابتلای زمان را تاب آورد و آمادهی خلق رخداد نیز باشد. اما پس از شهادت سلیمانی، به نظر جای چنین عزمی خالی است.
اشاره: در آستانهی دومین سالگرد شهادت قاسم سلیمانی، نشست «ایران پس از سلیمانی» در محل مؤسسۀ علم و سیاست اشراق برگزار شد. مباحث این نشست پیرامون دعوت شهید سلیمانی برای امروز جامعه و پاسخ جمهوری اسلامی به این دعوت بود. گزارشی از این نشست در اینجا تقدیم میشود.
شهید سلیمانی چه دعوتی برای ما و امروز ما داشت و دارد؟ او هرچند مرد سالهای اول انقلاب بود، با این حال در همین دهۀ آخر بود که درخشید و نهتنها میراثدار گذشتگان انقلاب و جنگ بود بلکه تنها در او و راهی که باز میکرد، همۀ آن میراث، زنده و تازه میشد. این چه رازی است در او؟ این چه راهی است در نفوذ به زمان؟ چگونه میراث رخداد در گذشته نمیماند و در چرخه زمان محبوس نمیشود؟ چگونه رخداد که تکینگی، ذاتی ِ اوست، تکرار میگردد؟
زمان، انسان را از دو سو مبتلا میکند. یکی ابتلایی است که زمان بر دوش آنهایی میگذارد که رخداد را تجربه کردهاند و دیگر ابتلای چرخۀ درون زمان است.
انسان در مواجهه با «رخداد»، دچار موقعیتی خاص میشود. جاذبۀ رخداد، آدمی را در لحظۀ واقعه نگاه میدارد و او را متوقف میکند. چنین است که آدمی به ذکر رخداد پناه میآورد و در برابر حرکت زمان قرار میگیرد. قطعنامۀ 598 و رحلت امام خمینی (ره)، گروهی را در تعلق خاطر نسبت به انقلاب، جنگ و زمانۀ امام خمینی (ره) متوقف داشت. این گروه به دشمنان زمان بدل شدند. آنها نمیتوانستند عبور از آن لحظات عظیم را تاب بیاورند و زمان میگذشت. مخالفت با گذر زمان آنها را به مخالفان وضعیت مابعد رخداد و در نتیجه به مخالفان جمهوری اسلامی بدل کرد. زیرا کیفیت زمان در لحظۀ رخداد با کیفیت زمان طولانی و ملالآور پس از رخداد (که آن را سرد میکرد) در تضاد بود.
اما نزد گروهی دیگر، یادکرد رخداد، کارکردی دیگر داشت. مواجهه با رخداد در این گروه که اوج آن در شهید سلیمانی تبلور داشت، آنها را در موقعیت اپوزیسیون قرار نداد، بلکه آنها را در جایگاه احیاگر رخداد واقع کرد. شهید سلیمانی به نحوی به استقبال از رخداد رفت که او را به نیرویی علیه رخداد تبدیل نساخت. او به استقبال آن ابتلایی رفت که زمان بر دوش کسانی میگذارد که رخداد را دیدهاند. با پایان یافتن واقعه، اهل رخداد دچار ابتلای «طول زمان» میشوند. اما شهید سلیمانی به درون زمان نفوذ میکند و تلاش میکند درون زمان، «تکلیف» خود را تاب آورد. مأموریت طولانی و ملالآور مبارزه با اشرار در غرب کشور را (که میتوانست تا ابد ادامه یابد، چه اینکه اشرار هیچگاه پایان نمییافتند) آیا نمیتوان چنین تمرین سختی دانست؟ کسی که ملال زمان را تاب میآورد، احتمالاً روزی بتواند آینده را بسازد.
البته زمان، انسان را در چرخهای تکراری فرو میبرد و ملال آن میتواند هر ارادهای را برای همیشه ساقط کند. مگر کسی که درون این چرخۀ خردکننده، نه همچون موجودی تسلیم شده، بلکه همچون کسی باشد که این ملال را «تاب میآورد» و در انتظار آن باشد تا فرصتی پیدا کند. شهید سلیمانی، جامعه را به حضوری در امروز و اینجا فرا میخواند تا حصار تاریخ را بشکند و خود رقمزنندۀ دوبارۀ رخداد باشد. چه فرد و چه جامعه، اگر در حصار تاریخ بمانند، دور باطلی از چرخۀ مرگ و حیات را تجربه خواهند کرد. چرخهای که مدام تکرار شده و گریزی از بطالت آن نیست. انسان متولد میشود، ازدواج میکند و میمیرد. انسانها و بسیاری از اهالی تفکر از دیرباز، از یونان باستان و اعراب جاهلی تا به امروز اینگونه به وضع خود و به تاریخ اندیشیدهاند. اما قرآن این انگاره از تاریخ را باطل میداند. قرآن حصار زمان را شکسته و چیزی خارج از این چرخۀ زمانی را پیش روی ما قرار میدهد. قرآن دعوت میکند قیامت را همین اکنون و در مقابل چشمان خویش ببینیم و در پناه آن، از دور زمان خارج شویم.
شهید سلیمانی هرچند در حیاتش این راه را دنبال کرد، اما شهادتش بیش از تمام تلاشهای زندگیاش همچون رخدادی ما را به وضعی تازه پرتاب کرد. واقعۀ شهادت سلیمانی نخ اتصالی میان مُلک و ملکوت بود. این واقعه دعوتی داشت که اگر در معرض آن قرار گیریم، وضعمان دگرگون شده و چرخۀ زمان را خواهیم شکست. اما ایران در روزهای پس از شهید سلیمانی هر چه جلوتر میرود، گوشی سنگینتر نسبت به آن دعوت پیدا میکند؛ دعوتی برای زندگی کردن و تصمیمی برای تجربۀ دوباره رخداد.
اما باز باید بپرسیم شهید سلیمانی چگونه میتوانست داعی به زندگی و شکستن حصار تاریخ باشد؟ چگونه میتوان ملال زمان را تاب آورد و از فرصت تصمیم غفلت نکرد؟ آیا این با نحوی جسارت و گستاخی نسبت به صحنه سیاست و زمان به دست میآید؟ آیا شکستن حصار زمان با کوبیدن خود به دیوارههای آن ممکن میشود؟
شهید سلیمانی خود را تنها «سرباز» میدانست. سلیمانی بیش از آنکه فرمانده و استراتژیست باشد -هرچند که همۀ اینها بود- خود را سرباز مینامید. سربازبودن یعنی در همسایگی دو چیز بودن. اول آنکه سرباز مماس با صحنه است، در حالی که فرماندهی که در موقعیت سربازی نباشد، از صحنه دور است؛ و دوم اینکه سرباز نزدیکترین فرد به مرگ است.
این دو ویژگی، یعنی به صحنه تن سپردن و در همسایگی مرگبودن، یعنی آمادگی روبرو شدن با هر چیزی و قرار گرفتن در شرایط ساختن هر آن چیزی که چه بسا از پیش آمادهاش نباشی. سرباز آمادۀ صحنه است. سرباز به سادگی تکیهگاهی ندارد، حتی پشتیبانی ندارد. هرگونه پشتیبانی از سرباز همواره نابسنده است. او در یک قدمی مرگ است. سرباز در عرصۀ جنگ آمادۀ روبرو شدن با هر امر پیشبینیناپذیری است. از آنجا که هیچ تمهیدی سرباز را برای مواجهه با چنین عرصۀ ناپایداری کفایت نمیکند، این نابسندگی موجب میشود صحنهای از عمل سرباز خلق شود. سربازی که پشتیبانی ندارد و با تمام ضعف و فقدانش تنها ارادهای دارد برای نگهداشتن و ایستادن، میتواند نقطه تولد صحنه را بیابد.
شهید سلیمانی سرباز بود و در موقعیت پرآشوبی که تجربهاش میکرد تنها بود. او نه تصویر شفافی از آینده داشت که به آن دلخوش کند و نه پشتیبانی از قبل داشت که به آن تکیه کند. او تنها در پی آن بود که تسلیم نشود و جغرافیایی که برای مقاومت کردن انسان وجود نداشت را تشکیل بدهد. چنین ارادهای به او امکان میداد ابتلای زمان را تاب آورد و آمادۀ خلق رخداد نیز باشد. اما پس از شهادت سلیمانی، به نظر جای چنین عزمی خالی است. از آن پس قوای استراتژیست جمهوری اسلامی تقویت شده است. ما در لحظۀ شهادت سلیمانی میدانستیم که در حال جنگ و در حال پیشروی هستیم، اما چهبسا به دقت نمیدانستیم به چه سمتی میرویم. اما امروز قوای استراتژیست جمهوری اسلامی، استراتژیهای کلانی دارند و مردم هر چند هیچ اطلاعی از جزئیات نداشته باشند، میدانند که برنامهریزیهایی وجود دارد. استراتژیها و برنامههایی که چه بسا در کار برپا ساختن صحنهای تازه برای نیروهای مولد و مقاوم نیست بلکه بیشتر در پی عادیسازی و جاگیری در چرخۀ طولانی و معمولی زمان است.
احراز موقعیت سرباز به سادگی به چنگ نمیآید. شهید سلیمانی موفق شد در هر لحظه که در قامت یک استراتژیست و فرمانده بود، فرم سربازی را نیز احراز کند. فروتنی سرباز او را سبکبار میکند و به پیش میراند تا در او سترگترین رخدادها روی دهد.
تنظیم: اباصالح تقیزاده طبری - سبحان جدیدساز