صحنه رسمی سیاست از جریانهای غیرمولد پر شده است، جریانهایی که بهنحوی از سرمایههای غیرمولد ارتزاق میکنند و در تمامی عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در کار سرکوب نیروهای مولدند. طرح آینده برای جمهوری اسلامی جز از طریق بهمیدانآمدن نیروهای مولد قابلتصور نیست. اما این کدام دولت است و کدام سیاستمدار که این نیروهای حاشیهای را به متن پرشدهی سیاست بخواند و با تکیه بر توان آنها صحنه سیاست در ایران را تجدید کند؟
امروز صحنۀ سیاست کشور درهمپیچیده با مسائل و مناقشاتی است که هرچند برای بازیگران کنونی و فعال سیاست مهم است اما برای مردم کمترین اهمیتی ندارد. نه اینکه مردم اخبار این قبیل مسائل و خصوصاً مناقشات را پیگیری نکنند و اینجاوآنجا نشنوند و نخوانند، بلکه از آن جهت که دل در گرو این مناقشات ندارند و امیدی هم به عاقبتش نبستهاند و زندگیشان از این گفتگوهای سیاسی جدا شده است؛ گفتگوهایی که از دوگانهسازیهای عقیم تغذیه میکنند. از دوگانۀ معیشت-مقاومت که دولت فعلی با آن شروع کرد گرفته تا دوگانۀ میدان و دیپلماسی که پس از هشت سال قرار است ماجرای انتخابات پیشرو را رقم بزند. روزگاری این دوگانهها ریشه در گفتاری مولد داشتند که میتوانستند جمعیتی را حول خود شکل دهند و به آنها وعدهای برای آینده دهند اما امروز از آنها چیزی بیشتر از لفاظی که حضور فرسودۀ بازیگران فعلی را توجیه میکنند نمانده است. اما چرا کار گفتار سیاسی به لفاظیهای بیهوده کشیده است؟
امروز آنها که رأس هرم قدرت را اشغال کردهاند چه اصولگرا باشند و چه اصلاحطلب و چه آنها که با مواضعی رادیکال میخواهند تا مردم خسته را به سوی خود دعوت کنند همه در یک ویژگی مشترکند و آن اینکه طرحی برای تولید ندارند.
امروز ما در صحنه سیاست با بازیگرانی مواجه نیستیم که ایدههایی بکر برای اداره کشور دارند. این ایدهها امروز ایدههایی آزمودهاند و ما در برابر کارنامه آنها ایستادهایم. ما هم میدانیم طرح توزیع ثروت یعنی چه و هم میدانیم که هشت سال مذاکره ما را به چه وضعی رسانده است و باید بسیار بختیار باشیم که بدانیم که فقدان طرحی برای تولید در این سالها ما را همزمان به انسداد در گفتار سیاسی و اداره معیشت مردم رسانده است.
بگذارید وعدههای متعین و روشن گروهها و جریانهای سیاسی مختلف را خلاصه کنیم تا این نکته روشن شود. یک جناح مردم را به مذاکره دعوت میکند و جناحی دیگر به توزیع ثروت. یک طرف تلاش دارد تا موانع را از سر راه سرمایۀ خارجی بردارد تا این سرمایهها صنعت و شغل و در نهایت رفاه ایجاد کند و دیگری تلاش دارد تا با برداشتن مانع انحصارگرایی و فساد امکان توزیع عادلانۀ ثروت و خدمترسانی را فراهم کند و از این مسیر عدالت اقتصادی برقرار شود. اگر در این دو طرف از صنعتیسازی و اشتغال هم سخنی به میان آید، دوباره ارجاعی پیدا میکند به رفع موانع. اما کسی در این میان از این صحبت نمیکند که پول و سرمایه خود چگونه تولید میشوند؛ آیا آن سرمایۀ خارجی که میآید سرمایۀ ملی میشود و میتواند دوباره اینجا تولید شود؟ چگونه میتوان سرمایۀ کسی دیگر را سرمایۀ مولد خود کرد؟ چگونه این سرمایۀ خارجی سیلی نباشد بر سر نهالهای تازهرستۀ داخلی که نه تنها آبشان ندهد که خاک مولد و مغذی سرزمینمان را هم بشورد و ببرد؟ چگونه این سرمایۀ خارجی مدیران را برای تشکیل جوانههای صنعت و خلاقیت کمصبر نکند و پای صنعت خارجی را به شکل صاحبکارانه به کشور باز نکند؟ از طرف دیگر، آنها که به توزیع ثروت فکر میکنند و تا چندی پیش میتوانستند مردم را بفریبند، به شما نمیگویند که کدام پول و ثروت را میخواهند پخش کنند؟ مگر ثروتی هست؟ مگر پولی تولید کردهاند که به فکر برداشتن موانع توزیع عادلانه هستند؟ کدام پول میخواهد ظرفیتهای ملی را بیدار کند؟ این همه راههای متنوع و متعدد و جذاب برای شکوفایی قابلیتهای داخلی قرار است با کدام ثروتِ «اینک در انحصار و یا به هدر رفته» باز شود؟
امروز ما در صحنه سیاست با بازیگرانی مواجه نیستیم که ایدههایی بکر برای اداره کشور دارند. این ایدهها امروز ایدههایی آزمودهاند و ما در برابر کارنامه آنها ایستادهایم. ما هم میدانیم طرح توزیع ثروت یعنی چه و هم میدانیم که هشت سال مذاکره ما را به چه وضعی رسانده است و باید بسیار بختیار باشیم که بدانیم که فقدان طرحی برای تولید در این سالها ما را همزمان به انسداد در گفتار سیاسی و اداره معیشت مردم رسانده است. طرح تولید طرحی است که تکیه دارد به استقلال و دست کشیدن از درآمدهای خام رانتی. تا وقتی که کشوری به تولید ثروت از آنچه که دارد و ندارد فکر نکند نمیتواند مولد باشد و این تنها از طریق تکیه بر توان نیروهای مولد ممکن است. به عبارت دیگر، نیروی انسانی تکیهگاه تولید است آنگاه که فکر و ارادهای مستقل داشته باشد. دولتی که طرحی برای پیش کشیدن نیروهای مولد به صحنه کار و اداره کشور نداشته باشد و تنها به فکر حمایت مالی از آنها و یا صنعتی کردن یک شبه کشور با کمک کمپانیهای بزرگ خارجی داشته باشد نمیتواند چرخ تولید را به حرکت درآورد. نیروهای مولد بر استعداد و فکر و توان و پشتکارشان تکیه دارند و به نحو مستقلی میتوانند خود را اداره کنند. این نیروها هرچند ضعیفند، چراکه با جغرافیای عادی و عقیم زیر پایشان و بازیگران غیرمولد اما رسمیتیافته اطرافشان در جدال نابرابرند، اما سرشار از تازگی و هسته مقاوم یک کشورند. این هستههای مقاوم شاید چیزی بیشتر از کورسوهای امید نباشند اما در ائتلاف با نیروهایی همچون خود باقی میمانند و چه بسا بتوانند جغرافیای خود را در میانه جغرافیای عقیم تاسیس کنند.
صحنه رسمی سیاست در جمهوری اسلامی از جریانهای غیرمولد پر شده است، جریانهایی که هر کدام به نحوی از سرمایههای غیرمولد ارتزاق میکنند و فرایندهایی را طی سالها ساختهاند که در تمامی عرصههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در کار سرکوب نیروهای مولدند. طرح آینده برای جمهوری اسلامی جز از طریق به میدان آمدن نیروهای مولد قابل تصور نیست. اما این کدام دولت است و کدام سیاستمدار که این نیروهای حاشیهای را به متن پر شدهی سیاست بخواند و با تکیه بر توان آنها صحنه سیاست در ایران را تجدید کند؟ ائتلاف با این نیروها آسان نیست؛ آنها مشارکت در اصل کار را میخواهند و تنها کسی میتواند پذیریای آنها و خطرشان باشد که آماده هر اتفاقی در آینده باشد.
تنها یک نکته مهم را باید در این آخر تذکر داد، گفتار تولید بیتوجه به نیروهای مولد یا گفتاری بیسرانجام است و یا به دنبال مصادره طرح تولید.
.