13 آبان آغاز تحریمهای جدید آمریکا علیه ایران است. آیا در این کارزار پیروز واقعی همان است که بازار را از دست داده است؟
چند ماه پیش از مهر 97 و متعاقب دلایلی نامشخص، قیمت ارز در بازار ایران به صورت نابسامان افزایش یافت. این امر بسیاری از مردم عادی را به تکاپو انداخت تا سرمایههای خود را به ارز تبدیل کنند و ضمن حفظ ارزش سرمایههای خود در این شرایط متلاطم، سودهای بادآورده و نجومی به دست آورند. اما در اواسط مهر 97 و این بار نیز به دلایلی نامشخص، بهیکباره قیمت ارز افت شدیدی پیدا کرد، تا جایی که عدهای از سرمایهگذاران را به سر حد سکته رساند. چنین افرادی که با انتشار یک خبر، عمده سرمایه خود را بربادرفته میدیدند، توسط اطرافیان خود مورد شماتت قرار گرفتند، اما آیا این افراد تنها به این دلیل که نتوانستند پیشبینی درستی از آینده بازار داشته باشند شایسته شماتتاند؟ آیا به دست آوردن سود کمتر و یا متضرر شدن در بازار، تنها معیار برای قضاوت در مورد یک فعالیت اقتصادی است و یا میتوان وجهی اساسیتر برای داوری در اقتصاد را به میان کشید؟
سیزده آبان 97 موعد اعمال تحریمهای سنگین و تازه آمریکا علیه ایران است و چنانکه رئیسجمهور آمریکا گفته، پروژه تحریم ایران در این تاریخ تکمیل خواهد شد؛ یعنی رساندن میزان فروش نفت ایران به صفر. اگر تهدید آمریکا جدی باشد و فروش نفت ایران به صفر برسد، آیا ایران نیز به مرز سکته خواهد رسید؟ اگر ایران بتواند این نقطه را پشت سر گذارد، آیا میتوان از پیروزی ایران بر آمریکا سخن گفت و در مقابل اگر ایران متحمل خسارت جبرانناپذیری شود آیا میتوان گفت که آمریکا رقابت را برده است؟ شکست یا پیروزی ایران چگونه قابل توضیح خواهد بود؟
کسی یا کشوری که دست به کار اقتصادی میزند بیش از اینکه فعالیتش در این عرصه از سرِ به دست آوردن آسایش و رفاه و یا حتی تفنن و سرگرمی باشد، برای بقا تلاش میکند. تلاش اقتصادی در اصل فعالیتی است برای خلق قدرتی که حیات را تضمین میکند. اما این کوشش برای زنده ماندن، مخاطراتی دارد که پیشاپیش مرگ را فرا می خواند. وارد شدن در چنین کارزاری وعده شکستهای بزرگ را در خود پرورده است. اما اگر همین فرد یا کشور در گوشهای مینشست و امور روزمره خود را میگذراند، موقعیت امنتری برای خود میآفرید و کمتر در معرض تهدید احتمال ضررهای بزرگ قرار میگرفت. پس چه چیزی او را فراخوانده است که تمام دارایی خود را به آزمون صحنه سپارد و سرنوشت را طلب کند؟ این دعوت رازآلود که در دل خود حامل امیدی است، چطور حاصل میشود و چطور به ناامیدی نمیانجامد؟ چه درکی از اقتصاد و درواقع چه درکی از سیاست میتواند ضرر را تحملپذیر کند و نگذارد که ضرر، تبدیل به نقطه پایان سرنوشت شود؟ چطور اصل رقابت اقتصادی میتواند مقوم استقلال باشد، هرچند سودها یا ضررهای بزرگ را در پی آورد؟
تجارت ممکن است به سادگی به محاسبه سود و زیان تقلیل یابد و فعال اقتصادی همچون ماهیگیری به نظر آید که به انتظار تقدیر نشسته تا قلابش به دهان شکاری گیر کند. او صرفا کافی است محاسبه کند که قلاب را به کجای رودخانه بیندازد که بیشترین شکار را به چنگ آورد، هرچند ممکن است ساعتها و بلکه روزها تلاش او جز لنگهکفشی نصیبش نکند. ممکن است وضع بازار چون وضع رودخانه، اقتضایی و لابشرط به نظر آید و فعال اقتصادی، همچون ماهیگیر حیران و سرگردان، به دنبال بیشترین صید باشد، مانند مشتریان تازهکار و سرگردان این روزهای بازار ارز. چنین کنشگرانی که در حیات اقتصاد پرسه میزنند و به دنبال فرصتطلبی برای سودهای بادآورده هستند، لاجرم خود را به جریان حوادث میسپارند و لذاست که سکته و مرگ برای آنها نامنتظر نخواهد بود.
اما بازار همچون رودخانه، در وضع طبیعی به سر نمیبرد، نهفقط به این معنی که دستهای پشت پرده صحنه اقتصاد را طراحی میکنند و کنشگران اقتصادی بازیچه دست آنها میشوند، بلکه مهمتر از آن به این معنی که شیوه فعالیت کنشگران اقتصادی، شکل بازار را نیز رقم میزند. هر نحو رفتار اقتصادی پیشاپیش بیان میدارد که بازار چگونه باید باشد. در این نقطه است که بازار شکل سیاسی خود را بروز میدهد و اعلام میکند که بازار دو دو تا چهارتای صرف نیست بلکه برای نگهداشت فرم آن باید تلاش کرد و خون ریخت.
آنجا که این درک اساسی از بازار فراموش میشود دیگر نمیتوان از استقلال اقتصادی و قدرت سیاسی سخن گفت و هویت و شخصیت فعال اقتصادی را احراز کرد، بازار تصادفی میشود و هر ضرری میتواند پایان کار باشد. در این شرایط شکست و پیروزی معنای خود را از دست میدهند و جای خود را به شانس و اقبال میسپارند. تجارت نمیتواند به فراسوی محاسبه سود و زیان فرارود و ضرر نمیتواند از کمینگاه مرگ بگریزد. آنکه خود را به هوای منفعت در جریان دادوستدها رها میکند و طرحی از آینده ندارد، لاجرم در هر برخوردی ممکن است متلاشی شود. اما در مقابل اگر ادعای اساسیای درباره بنیاد اقتصاد و طرحی از شکل بازار در کار باشد، منفعت و سود نمیتواند به جای پیروزی و ضرر به جای شکست بنشیند و هر زیانی پایان کار باشد، بلکه میتوان ضرر را در درون طرح اساسی از اقتصاد دوباره به کار انداخت و فعالیت را از همان نقطه از سر گرفت. حضور اساسی در اقتصاد اجازه میدهد در نقطه ای که خط تقدیر کور بازار بروز کرده، زمان کش آید و امور ابعاد پیدا کنند و فعال اقتصادی نه تنها سقط نشود بلکه بتواند به شیوههای متفاوتی بازی را ادامه دهد.
تلاقی سیزده آبان با اعمال تحریمهای جدید، چه عامدانه بوده و چه اتفاقی باشد یادآور تقابل و نزاع اساسی ایران و آمریکاست. پاسخی که آمریکا و ایران به این پرسش میدهند که «بازار چیست؟» یا مهمتر از آن «سیاست چیست؟» معنای نزاع این دو خواهد بود و شکست یا پیروزی واقعی هرکدام از طرفین را تعیین خواهد کرد. ممکن است یکی از این طرفین بخواهد بازار را طبیعی جلوه دهد و بدین سبب ملت زدایی کند، و در مقابل طرف دیگر از اساس ادعای خلاف آن را داشته باشد و بر استقلال ملتها تأکید ورزد؛ بااینحال هرکدام از طرفین خوب میدانند برای آنکه بمانند تنها کافی نیست که در این رقابت اقتصادی سود بیشتری به دست آورند بلکه باید از طرح اساسی خود در بازار و معنی فعالیت اقتصادی دفاع کنند، وگرنه خود را به دست تقدیر سپرده و مرگ را طلب کردهاند، چنانکه تازهکاران بازار ارز مرگ را طلب کردند.