اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





تفاوت میان نظام انگلیسی و نظام آمریکایی
یادداشت‌های اقتصاد سیاسی / 2


۲۱ دی ۱۴۰۱   1751  1  0 گروه گفتار سیاسی
بعضی از اعضای کنگره جداً اصرار دارند، اگر باروت و مواد منفجره را ارزان‌تر از انگلستان می‌توان وارد کرد، به نفع ماست از تولید آن در داخل اجتناب کنیم. تعجب در این است که پیشنهاد نکرده‌اند سربازان جنگی خود را آتش بزنیم، زیرا اگر در زمان جنگ، کشتی و ملوان از انگلستان استخدام کنیم، اقتصادی‌تر است. در همین معنی، قهرمان آمریکایی-انگلیسی تئوری قدیم یعنی آقای کوپر در خطابه‌های درسی خود در مسئلۀ اقتصاد سیاسی، این تفکر جالب را القا می‌کند که «باید به یاد داشته باشیم سیاست حرفی پراهمیت در اقتصاد سیاسی نیست». آقای دکتر کوپر -شیمیدان ما- فکر می‌کنید چه بگوید اگر به او بگوییم «باید به یاد داشته باشیم که شیمی جزئی عمده در تکنولوژی شیمیایی نیست».

محمدرضا قربانی. در نامۀ منتشر شده قبلی دیدیم که لیست سعی دارد نشان دهد چگونه انگیزه‌های سیاسی در تاروپود توصیه‌های اقتصادی حضور دارند. او در نامه پیش‌رو که نامۀ دوم از کتاب «خطوط کلی نظام آمریکایی اقتصاد سیاسی» است تلاش می‌کند توضیح دهد که چگونه اقتصاد متعارف با نادیده‌گرفتن مولفه‌های مربوط به قدرت، دستش به صحنۀ واقعیت‌های اقتصادی نمی‌رسد. او می‌خواهد مخاطبان را به درهم‌تنیدگی ثروت و قدرت توجه دهد و این واقعیت را متذکر شود که اقتصاد جهان‌گرایی با وجود ملت‌های متفاوت که ممکن است منافعی ناهمسو با یکدیگر داشته باشند صرفا یک رویای شیرین اما دست‌نیافتنی است. اقتصاد سیاسی آنجا که هم به اقتصاد توجه می‌کند هم به سیاست، نمی‌تواند منافع کشور را منحصرا با توجیه «صرفۀ اقتصادی» به خطر بندازد و از «قدرت تولیدی» غافل شود. این مجموعه نامه‌ها در سال 1372 توسط ناصر معتمدی به فارسی ترجمه و توسط شرکت سهامی انتشار عرضه شده است.

*عکس: افتتاح خط راه آهن بین کلن و بن در دوران تاسیس اتحادیه گمرکی میان ایالت‌های آلمانی. نقاشی به سال 1844 توسط Nicolaus Christian Hohe، که در بایگانی شهر Brühl نگهداری می‌شود.


آقای عزیز

به محض آنکه سه قسمت اصلی اقتصاد سیاسی مطرح می‌گردد، علم اقتصاد در پرتو نور قرار گرفته، اشتباهات تئوری قدیمی آشکار می‌شود. هدف اقتصاد فردی، فراهم آوردن احتیاجات اولیۀ یک زندگی مرفه است. هدف اقتصاد بشری -یا درست‌تر بگوییم اقتصاد کازموپولیتیکال (جهانگرا)- فراهم آوردن قسمت عمدۀ احتیاجات اولیه و آسایش نژاد انسانی است. یک فرد ساکن پنسیلوانیا، تنها به عنوان یک فرد از جامعۀ بشری، هیچ علاقۀ خاصی به افزایش ثروت و قدرت تولیدی[1] در ورمانت و یا مین (در آمریکا ـ م.) بیش از انگلستان ندارد. از طرف دیگر اگر همین فرد از ابنای بشریت، تصادفاً نمایندگی فروش محصولات تولیدی یک شرکت و کارخانه خارجی را داشته باشد، حتی ممکن است زندگیش از رشد و توسعۀ کارخانه‌ای در همسایگی خود که تولیدکنندۀ همانگونه محصول است لطمه ببیند و نیز برای این فرد از جامعۀ جهانی اهمیت ندارد چه منطقه‌ای از جهان و یا کدام دسته از مردمان به صنعت پیشرفته‌تری دست یابند؛ او به هر حال از هرگونه پیشرفتی بهره‌مند می‌شود. این در حالی است که هر نوع محدودیت، به هر فردی از این جامعۀ جهانی به همان میزان لطمه می‌زند که به ثروت و قدرت تولیدی ساکنین ۲۴ ایالت آمریکا، اگر محدودیت در مراودات آن‌ها پیش آید. نظریۀ قدرت به طور کلی نه به شخص مربوط می‌شود و نه به نژاد انسان. اگر تمامی کره ارض تحت یک قانون متحد شوند دیگر برای گروهی خاص، آزادی و استقلال آنچنان مطرح نیست، خواه از نظر جمعیت یا ثروت و قدرت تولیدی، قوی باشند یا ضعیف. همانگونه که آزادی و استقلال ایالت دلاور در مقابل ایالت پنسیلوانیا که ده بار از نظر وسعت، جمعیت و ثروت برتری دارد، هیچ‌گونه مورد تهدید نیست.

عالی‌جناب، این خلاصه‌ای از تئوری آدام اسمیت و شاگرد او دکتر کوپر است که در مورد دو سوی انتهایی علم اقتصاد درست است. ولی تئوری آنها در مورد جنگ و صلح، یا در مورد کشور و جمعیتی خاص صحت ندارد و اصولاً شکستگی نژاد انسان را به ملل مختلف مدنظر نمی‌گیرد. از این لحاظ آقای «سی» دولت کشور خود (فرانسه را) سرزنش می‌کند که چرا در حالی که کشتی‌های هلندی حاضر بودند انبارهای تسلیحاتی ارتش را تنی پانزده فرانک ارزانتر، از روسیه به فرانسه منتقل کنند، این کار به کشتی‌های فرانسوی واگذار شد.

او اضافه می‌کند سود حاصل از این جابه‌جایی برای نیروی دریایی (یا ناوگان دریایی ما) در اقتصاد نیست، در سیاست است[2]. و از آنجایی که قاعدتاً در فرضیات و اصول پیشنهادی خود، حتی طالب پیشی گرفتن از استادان خود هستند، بعضی از اعضای کنگره[3] جداً اصرار دارند، اگر باروت و مواد منفجره را ارزان‌تر از انگلستان می‌توان وارد کرد، به نفع ماست از تولید آن در داخل اجتناب کنیم. تعجب در این است که پیشنهاد نکرده‌اند سربازان جنگی خود را آتش بزنیم، زیرا اگر در زمان جنگ، کشتی و ملوان از انگلستان استخدام کنیم، اقتصادی‌تر است. در همین معنی، قهرمان آمریکایی-انگلیسی تئوری قدیم یعنی آقای کوپر در خطابه‌های درسی خود در مسئلۀ اقتصاد سیاسی، این تفکر جالب را القا می‌کند که «باید به یاد داشته باشیم سیاست حرفی پراهمیت در اقتصاد سیاسی نیست». آقای دکتر کوپر -شیمیدان ما[4]- فکر می‌کنید چه بگوید اگر به او بگوییم «باید به یاد داشته باشیم که شیمی جزئی عمده در تکنولوژی شیمیایی نیست».

در واقع آنچنان این وابسته‌های جانبی (جزئیات) تئوری اسکاتلندی گمراه‌کننده است که علی‌رغم نامی که خود بر روی آن گذاشته‌اند، ما را وادار می‌کند که باور کنیم سیاست در اقتصاد سیاسی جایی ندارد. اگر علم آنها حقیقتاً علم اقتصاد سیاسی نام گرفته بایستی قاعدتاً به همان اندازه که اقتصاد در آن مطرح است سیاست نیز در آن مطرح باشد. و اگر سیاستی در آن حاکمیت ندارد پس نام داده شده مناسب نیست و باید تنها به کلمه اقتصاد اکتفا شود. حقیقت این است که، نام داده شده درست است، منتها این آقایان به جای برخورد مورد انتظار با آن، کاری غیر مترادف با آن انجام می‌دهند. یعنی به جای بررسی اقتصاد سیاسی (پولیتیکال اکونومی) به بررسی اقتصاد جهانشمول و یا کازموپولیتیکال اکونومی پرداخته‌اند.

برای آنکه این علم را به مرحلۀ تکامل برسانیم، باید اصول اقتصاد ملی را نیز به آن اضافه کنیم. ایدۀ اقتصاد ملی، هماهنگ با پیدایش مکتب‌ها، خود را مطرح می‌نماید. یک ملت، مرحله‌ای بین فرد و جامعه بشری است. جامعه‌ای جداگانه از افراد؛ افرادی با دولت، قوانین، حقوق، بنیادها و علاقه‌مندی‌های مشترک؛ تاریخ و افتخارات مشترک و با قدرت دفاعی از حقوق، ثروت و زندگی مشترک. همۀ اینها بدنه‌ای آزاد و مستقل را تشکیل می‌دهد که فقط به دنبال منافع خاص خود از نظر استقلال و قدرت تنظیم علایق افراد متعلق به آن است. اینها همه برای به دست آوردن بهترین و بیشترین رفاه در داخل و بیشترین قدرت دفاعی و حفاظتی در مقابل سایر ملل احتمالاً مزاحم، ضرورت می‌یابد.

هدف اصلی این بدنه، تنها ثروت، آن‌چنان که برای فرد و برای اقتصاد بین‌الملل (کازموپولیتیکال) مطرح است، مطرح نیست. بلکه قدرت و ثروت هر دو با هم مطرح است. زیرا ثروت ملی از طریق قدرت افزایش یافته حفاظت می شود و قدرت حفاظتی نیز حاصل قدرت مادی جامعه به حساب می‌آید. بنابراین در اصول اصلی، تنها اقتصاد مهم نیست، بلکه سیاست نیز به همان اندازه مهم است. افراد ممکن است خیلی هم ثروتمند باشند ولی چه بسا اگر قدرت حفاظت دفاعی کافی نباشد، نتیجه قرن‌ها تلاش و پس انداز همراه با حقوق انسانی، آزادی و استقلال خود را از دست بدهند.

تنها از دید اقتصاد ممکن است برای یک پنسیلوانیایی تفاوت نکند که کارخانه‌دار و فروشندۀ منسوجات و خریدار گندم او ساکن انگلستان‌نو[5] یا انگلستان قدیم (بریتانیا) باشد. ولی در زمان جنگ و محدودیتهای قابل انتظار، در حالی که او نمی‌تواند گندمی به بریتانیا گسیل و پارچه‌ای در مقابل از آن‌جا وارد نماید، در روند هرگونه دادوستد پنسیلوانیایی با نیوانگلاندی (در داخل آمریکا) هیچ‌وقت خللی قابل تصور نیست. اگر در نتیجۀ این دادوستد (با کشور انگلستان)، بر ثروت کارخانه‌‌دار و کارگر انگلیسی افزایشی حاصل آید، در واقع ساکنین نیوانگلند قدرت دشمن خود را در زمان جنگ تقویت کرده‌اند. در حالی که اگر قدرت و ثروت کارخانه‌دار و کارگر نیوانگلاندی افزایش یابد، در واقع نیروی دفاعی این ملت نیز تقویت شده است. در زمان صلح ممکن است خرید باروت و تفنگ از طرف زارعین پنسیلوانیایی -برای شکار- کاری درست به نظر برسد، ولی در زمان جنگ دیگر انگلیسی‌ها تمایلی به تأمین تفنگ و فشنگ برای آنکه توسط آن کشته شوند ندارند.

همچنان که قدرت از ثروت حفاظت می‌کند و ثروت بر قدرت نیرو می بخشد، همان طور قدرت و ثروت توأماً در محدوده یک کشور، از رشد هماهنگ کشاورزی، صنعت و تجارت بهره‌مند می‌شود. در صورت فقدان این چنین هماهنگی، یک ملت هرگز قدرتمند و برومند نمی‌تواند باشد. یک کشور مطلقاً کشاورزی (یا صادر کننده نفت و سایر مواد خام ـ م.) از نظر بازار فروش کالاهای صادراتی خود و تأمین احتیاجات کالاهای صنعتی مورد نیاز، به نحوۀ برخورد قوانین، حسن‌نیت و یا دشمنی خارجی‌ها وابسته است. صنعتگران و کارخانه‌داران از طرف دیگر نقش پرستاری و پرورش علم، هنر و مهارت را به عهده دارند؛ که نقشی تعیین‌کننده در میزان ثروت و قدرت یک جامعه به عهده دارد. یک جامعۀ صرفا کشاورزی همیشه فقیر است (سی نیز به این حرف اعتراف دارد) و مردمی که چیزی برای فروش و قدرتی برای خرید در اختیار ندارند، هرگز تجارتی پر رونق در اختیار نخواهند داشت؛ زیرا اساس تجارت، خرید و فروش است.

هیچ‌کس قادر به ردّ این حقایق نیست، معذلک عالی‌جناب، سؤال می‌شود آیا دولت حق دارد صنایع و فعالیتهایی برای تضمین هماهنگی سه بخش فوق‌الذکر محدود و یا تقویت نماید؟ مضافاً سؤال می‌شود آیا دولت محق است و قدرت فراهم آوردن این هماهنگی را از طریق اعمال قوانین و محدودیتها در اختیار دارد؟

عالی‌جناب، دولت نه تنها این حق را دارد، بلکه این وظیفۀ اوست که به هر طريق، قدرت و ثروت ملت را افزایش دهد. بنابراین این وظیفۀ دولت است تا از طریق نیروی دریایی تجارت را حفاظت نماید؛ حفاظتی که از عهدۀ تجار بر نمی‌آید. لذا وظیفۀ دولت است تا از حمل و نقل دریایی از طریق قوای دریانوردی خاص، حفاظت نماید. همچنان که رشد حمل‌ونقل دریایی باعث تقویت نیروی دریایی است، تقویت نیروی دریایی باعث حفاظت بیشتر از دادوستد و حمل‌ونقل دریایی خواهد بود. بنابراین همانگونه که علایق دریانوردی و بازرگانی دریایی بایستی از طریق تجهیز بندرگاهها -کشاورزی و هر صنعت و فعالیت دیگر از طریق راه‌ها، پل‌ها و راه‌آهن‌ها- اختراعات و کشفیات جدید از طريق قوانین ثبت اختراعات حفاظت و تقویت شود، رشد صنایع بایستی از طریق عوارض گمرکی حفاظت شود، اگر قدرت سرمایه‌گذاری و مهارت و کارآیی خارجی، چنین امکاناتی را از او سلب می‌نماید.

در رابطه با اقتضای اقدامات حمایتی، من بر این باورم که این بستگی به شرایط خاص ملت مورد نظر دارد؛ اینکه تا چه حد آنها کارساز و کارا هستند. شرایط ملت‌ها مانند شرایط افراد متفاوت است. بعضی بلندقامت و بعضی کوتوله هستند؛ بعضی جوان و بعضی پیر؛ بعضی معلول و بعضی سالم و قوی هستند؛ بعضی خرافاتی، کودن، احمق، آموزش‌ندیده و وحشی هستند و بعضی از طرف دیگر بیدار، فعال، مبتکر و متمدن؛ بعضی غلام‌صفت، بعضی نیمه غلام‌صفت و بعضی آزاده و متکی به خود؛ بعضی مسلط بر دیگران، بعضی مستقل و بعضی دیگر در شرایطی کم‌وبیش وابسته زندگی می‌کنند. چگونه ممکن است نسخه‌ای عمومی برای همۀ این افراد یکجا صادر شود؟ به عقل من جور در نمی‌آید  به نظر می‌رسد چنین نسخه‌ای بی شباهت به نسخۀ پزشکی نیست که برای معالجه یک مرد تنومند، یک بچه، یک جوان و یا یک پیر از لحاظ جیرۀ غذایی و دارویی در همۀ احوال دستوری به طور یکسان صادر کرده باشد.

عوارض حمایتی در اسپانیا ممکن است همان صنایع جزئی و ابتدایی را نیز نابود کند؛ بدون نیروی دریایی نسبتاً مسلط (لابد برای جلوگیری از قاچاق ـ م.) چگونه می‌خواهد چنین برنامه‌ای را به اجرا گذارد. جامعه‌ای کودن، بی‌بندوبار و خرافاتی هرگز از چنین برنامه‌ای نمی‌تواند سود ببرد. هیچ سرمایه‌گذار خارجی (یا داخلی) عاقل حاضر نمی‌شود سرمایه و جان خود را به دست یک حکومت دیکتاتور مآب و ظالم بسپارد؛ برای چنین حکومتی، بهترین کار ترجمۀ نوشته‌های کوپر است، به منظور متقاعد کردن مردم که «laissez faire et laissez passer» بهترین و عقلانی‌ترین دکترین (تز) و سیاست بر روی زمین است. مکزیک و دیگر جمهوری‌های جنوبی اگر در شرایط کنونی  خود، دلدادۀ نظام و تولیدات صنعتی شوند، به همان اندازه گمراهند. مبادلۀ مواد خام و فلزات و سنگهای قیمتی خود در مقابل ساخته‌های صنعتی خارجیان، بهترین وسیلۀ رشد صنعتی، پیشرفت فکری و تحصیل ثروت بیشتر برای آنان خواهد بود.

مضافاً همه خواهند خندید اگر نویسنده به سویسی‌ها سفارش تدوین و وضع قانون دریانوردی بنماید و یا به ترک‌ها قانون ثبت اختراعات، به تجار هانزاردی توصیه به تجهیز نیروی دریایی و یا به سرخپوستان آمریکایی سفارش ساخت و کشیدن راه‌آهن بکند. حتی همین ایالات متحده، بعد از کسب استقلال از مرحله مستملکاتی، همین که برای مدتی وابستگی خود را حفظ کرد، کاری عاقلانه بود. ولی وقتی قدرت یافتند، کاری مسخره است که هنوز به صورت بچه زندگی کنند. همچنان که آیات خداوندی می‌گوید «وقتی بچه بودم. بچه عمل می‌کردم و وقتی مرد شدم مردانه عمل می‌کنم».

شرایط این ملت نمی‌تواند با شرایط ملتی دیگر مقایسه شود. مشابه این دولت و مشابه این جامعه هرگز قبلاً دیده نشده و نه چنین تعادلی در توزیع املاک، تعلیم و تربیت، صنایع، قدرت و ثروت و نه چنین بذل و بخشش (سخاوتمندی طبیعت) در وفور منابع و امتیازات شمال و جنوب در منطقۀ معتدلۀ سواحل وسیع دریایی. منطقه و اقلیمی گشاده برای اسکان مهاجرین تازه‌وارد؛ همراه با قدرت جوانی و آزادی برای ساکنین. جامعه‌ای قبلاً و امروز (۱۷۰سال قبل ـ م.) دیده نمی‌شود که تعداد جمعیت خود را ظرف ۲۵ سال دو برابر کند و تعداد ایالات خود را طی ۵۰ سال دو برابر کند. به این درجه از مهارت صنعتی برسد و ظرف چند سال به نیروی دریایی دست یابد و طی مدتی کوتاه به چنان اصلاحاتی در امور اجتماعی برسد که در سایر جوامع بشری، تنها همین یک مورد باعث تشخص و سرافرازی جامعه به حساب می‌آید .

همچنان که شرایط این جامعه بی‌مثال است، نتیجه تلاش این جامعه برای رسیدن به مراحل صنعتی بی‌مثال خواهد بود. در حالی که کشورهای کوچک‌تر و ضعیفتر بایستی به برتری نیروی دریایی انگلیسی‌ها گردن نهند، آمریکایی‌ها می‌توانند سرشان را بالا نگه دارند و مستقیماً در چشم آنها خیره شوند. اگر مردمان فقیر، مدرسه نرفته (آموزش ندیده) راحت‌طلب و سرخورده نمی‌توانند با تلاش خود ره به سرفرازی و افتخار برند، این جامعه آزاده آموزش دیده (تعلیمات اجباری جزئی از قانون اساسی آنها از سال ۱۷۸۶ بوده است و زعمای آمریکایی برخلاف زعمای تحمیلی ما که بیداری جامعه را بر خلاف منافع خود می‌دیدند، به اجرای آن اشتیاق داشتند، زیرا منافع خود را در منافع توده‌ها جستجو می‌کردند ــ م.) متهور، صنعتگر، مبتکر و ثروتمند می‌تواند. اگر مردمانی دیگر باید بر جاه‌طلبی‌های خود افسار زنند و خود را با وابستگی‌های قابل تحمل اقتصادی و سیاسی راضی کنند، این جامعه اگر به سوی استقلال کامل گام برندارد  و با آرزوی تلاشی گسترده در جهت رسیدن به قدرت، به مرحلۀ آزادی و خوشبختی بی‌مثال نرسد، به طبیعت خود پشت کرده است ولی سطح بالای قدرت، ثروت و استقلال، هرگز دستیافتنی نیست اگر صنایع تولیدی، هماهنگ با کشاورزی، تجارت و خدمات مربوطه رشد نیافته باشد. دولت بنابراین نه تنها کاری عقلانی و خردمندانه می‌‌کند، اگر از صنایع حمایت نماید، بلکه خلاف آن، کاری ابلهانه و نابخردانه خواهد بود.

اقتصاد ملی آمریکا براساس شرایط مختلف سرزمینها و ملت‌های مربوطه، کاملاً با وضع انگلستان متفاوت است. هدف سیاست اقتصادی انگلستان بر این اساس استوار است که قدرت صنعتی را به خود منحصر نماید و برای تمامی کشورهای جهان محصولات ساخته شده صنعتی فراهم آورد و از طریق تفوق و برتری سرمایه، مهارت و نیروی دریایی، جهانیان مخصوصاً مستملکات خود را از طریق برنامه‌ریزی‌های سیاسی، در شرایط نوزادی و وابستگی محض نگه دارد؛ ولو آنکه این به قیمت محرومیت و تهدید جان ساکنین این مستملکات عملی شود. فراهم آوردن هماهنگی میان سه شاخه فعالیتهای اقتصادی هدف اصلی اقتصاد آمریکاست که بدون چنان هماهنگی، هیچ صنعت و فعالیتی به تعالی مطلوب نمی‌رسد. آمریکا هدفش این است که احتیاجات جامعه جانیفتاده (از لحاظ اسکان) خود را از طریق تولیدات و محصولات خود تأمین نماید. جمعیت، سرمایه و مهارت کافی برای خود از خارج جذب کند و قدرت خود و نیروی دفاعی خود را برای تأمین امنیت و حفظ استقلال و رشد و تعالی جامعه فزونی بخشد. و بالاخره هدف آخرش اینکه آزاد، مستقل و قدرتمند باشد و اجازه دهد دیگران آزاد، مقتدر و ثروتمند باشند؛ آنچنان که آرزومندند. (این با نظریه قانون جنگل نمی خواند؛ تعارف است ـ م.)
اقتصاد ملی انگلستان از نوع سلطه‌جوست. (نه فقط در آمریکا بلکه در همه جا از جمله ایران) اقتصاد ملی آمریکا آرزوی استقلال و خودکفایی دارد. همچنان که تشابهی در دو نظام به چشم نمی‌خورد، تشابهی در آیندۀ این دو مشاهده نمی‌شود. کشور، تراکم و انباشت محصولات پشمی بیش از آنچه اکنون در مورد محصولات پنبه‌ای دارد نخواهد داشت. کارخانجات جنس نامرغوب تولید نمی‌کنند زیرا هر کارگری آن قدر درآمد دارد که بتواند فامیل خود را صادقانه اداره نماید. هیچ‌کس بیکار نمی‌ماند زیرا اگر کارگری درآمد کافی برای ادارۀ فامیل خود به دست نمی‌آورد، میتواند به کشت زمین بپردازد. هنوز زمینۀ اشتغال صدها میلیون زارع مستقل فراهم است.

بعد از تشریح اشتباهات پایه‌ای اسمیت و سی در خلط پولیتیکال اکونومی (اقتصاد ملی) با کازموپولیتیکال اکونومی (اقتصاد بین‌الملل‌گرا) در نامۀ بعدی سعی خواهم کرد نشان دهم که چگونه این مؤلفین شهیر ناچار به تلقین این امر شده‌اند که ثروت و صنعت از طریق ارشاد و محدودیتهای مربوطه نمی‌تواند پا بگیرد.

با تقدیم احترام خدمتگزار متواضع شما
فردریک لیست


پانوشت

  1. ^ این اولین بار است که فکر «قدرت تولیدی» در نوشته‌های او در آمریکا دیده می‌شود. در سخنرانی فیلادلفیا، لیست اشاره به این داشت که این نظریه یکی از اصول تحولاتی است که از ابتکارات خودم بوده و در مقاله‌ام به آن اشاره کرده‌ام.
  2. ^ نظریۀ سی را در جلد ۱ و ۹ صفحه ۸۹ tmite مقایسه نمایید. نتیجه این شد که ملاحظات سیاسی-نظامی همیشه با ملاحظات رشد صنعتی و بازرگانی -وقتی مسئلۀ دریانوردی مطرح است- ارتباط پیدا می‌کند.
  3. ^ عضو کنگره (مجلس) جی سی کلهورن از کارولینای جنوبی در سخنرانی شانزده آوریل ۱۸۱۹ خود در مورد تعرفه‌های گمرکی گفت «به عبارت دیگر هوشمندانه‌ترین طرفداران قبول دارند که هیچ کشوری برای وسایل دفاعی خود؛ لااقل در مورد توپ و تفنگ و خنجر و گلوله‌های آنها نباید روی دیگر کشورها حساب کند و باید برای حفظ استقلال، خود به تولید آنان بپردازد.
  4. ^ شیمیدان توماس کوپر، پروفسور شیمی و اقتصاد سیاسی! (تعجب از ـ م.)در کالج کلمبیا در کلمبیای کارولینای جنوبی بود.
  5. ^ نیوانگلاند یا انگلستان نو مجموعه‌ای از ایالات منتهی‌الیه شمال شرقی ایالات متحده آمریکا را شامل می‌شود.
اقتصاد ملی تولید بازار آزاد
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
دیدگاه
در محاصرۀ ناملت‌ها
فلسطین، مسئله‌ای مربوط به سیاست داخلی است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
دولتی که ملی باشد در پی جغرافیای مستقل خود می‌رود و چگونه می‌تواند با اسرائیل که موجودیتی مجعول و وابسته است و همچون ویروسی به اینجا و آنجا سرایت می‌کند، بسازد؟ اگر اسرائیل رسمیت یابد، هیچ دولت ملی در منطقۀ ما نمی‌تواند مطمئن به رسمیت خود باشد. به همین جهت است که مسئلۀ فلسطین، لااقل در منطقۀ سرنوشت‌ساز غرب آسیا، مسئله‌ای مربوط به سیاست خارجی کشورها نیست؛ هر موضعی در قبال اسرائیل مستقیما مربوط به موضع کشورها دربارۀ مردم خویش است.


سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)