سینما به غیر از تجربهای که با چهرههای هنری جوان پس از انقلاب گذشت، نمیتوانست درونزاد سیاست جمهوری اسلامی ایران باشد. چرا که جمهوری اسلامی اصلا و اساسا مدعی درکی سیاسی از زندگی است، درکی که همواره با پیش تاختنی استقلالجویانه همزاد بوده است، چیزی که با زندگی عافیتجویانه فرهنگیهنری سازگار نیست. پس هنری که از جمهوری اسلامی بر میخیزد برای آنکه نسبتی ذاتی با آن داشته باشد باید از درون سیاست عبور کرده باشد. جمهوری اسلامی ایران به راستی نمیتواند سینما داشته باشد، مگر در تجربههایی که هنر و سیاست را به یک راه میبرند.
جشنوارۀ فیلم فجر به راستی استثناییترین موجودی است که جمهوری اسلامی ایران خلق کرده است. جشنی که اندازهای ملی دارد و 41 سال پیاپی، پشت سرهم و بدون وقفه از سالهای ابتدای انقلاب تاکنون برگزار شده است. نقطۀ تماسی بینظیر میان حاکمیت و طبقۀ موثر فرهنگی ایران. یک جور نقطۀ تعادل که اگرچه گاه پیش و گاهی پس از جمهوری اسلامی، اما همواره با آن پیش آمده است. تولید فیلم از نهاد جمهوری اسلامی ایران با وجود تمام وقفهها، شکافها و فاصلههایی که میدانیم، و با تمام چالشهایی که میان حکومت و سینماگران هست، نقطۀ سیاسی متمایزی را برای کشور احراز کرده است. ایران از جمله کشورهایی است که در آن تولید فیلم به نحو زنده وجود دارد. درست است که تقریبا در تمام کشورها چیزی به نام فیلم ساختن را میتوان سراغ گرفت، اما آن کشورهایی که سینما داشتن ادعای سیاسیشان است، بسیار کماند. همین که تولید فیلم با این کیفیت سیاسی در ایران دیده میشود، میتوان گفت؛ برگزاری جشنوارۀ فیلم فجر معنادار و ضمنا سیاسی است.
با تمام آنچه بر فیلمسازی در ایران رفته است، با تمام اینکه در چند اخیر سال اکران فیلمها ضعیف بود، مردم زیاد سینما نرفتند و این یعنی تضعیف جنبۀ اجتماعی سینمای ایران، هنوز بدیهی است نمیتوان همچون بسیاری، سادهلوحانه مرگ سینمای ایران را اعلام کرد و جشنواره 41 را نشانی از آن دانست. جشنواره فیلم فجر حتی در این سالِ بلوا نقش خود را بازی کرد و این نشان داد تا چه اندازه نقطهای قدرتمند و متکی به خود است.
جشنوارهای که گذشت، احتمالا پرفشارترین جشنواره فیلم فجر در تمام دورهها بود. در این جشنواره، فارابی با 10 فیلم سهم عمدهای در اصل برگزاری داشت، فیلمهایی که برخی آشکارا مخصوصا در ماههای اخیر برای شرکت داده شدن در جشنواره ساخته شده بودند. عمدۀ نشستهای رسانهای بدون حضور بازیگران اصلی فیلمها برگزار شد و با تمام فراز و فرودش جشنواره عاقبت از نظر مدیریت فرهنگی کشور بدون آبروریزی برگزار شد. چیزی که برای مدیران سینمایی یک موفقیت به حساب میآمد.
در فرهنگ مدیریتی سینمای ایران، برگزاری جشنواره فیلم فجر همواره یک جور نقطه رواداری و مدارا و در ضمن کنترل سینمای ایران است. این رواداری و کنترل همواره با تقسیم جوایز و توزیع اسامی هیئت داوران میان گرایشهای فرهنگی سیاسی رخ میدهد. و در این میان به خصوص «عدم اعتماد به نفس» به شکل معنادار و پیش برنده که برآمده از گفتار سینمایی جدی و تخصصی است، خودنمایی میکند. در حقیقت مدیران سینمایی از آنجا که درکی عمیق و جدی از سینما به معنای هنر و فرم ندارند، همواره در وضع نحوی کنترل قرار میگیرند و این همانجایی است که جمهوری اسلامی ایران سینما را در نهایت از دست میدهد. و در آخر امر جشنواره فیلم فجر اگرچه توسط همین حکومت برگزار شده و عمدۀ هزینۀ فیلمها بر عهدۀ مراکز حاکمیتی است، اما فیلم و سینما در نهایت برای ما تبدیل به امری بیخاصیت میشود، چرا که حاکمیت همواره با سینما در وضعیت ناتمام حاضر است و قادر نیست از این وضعیت خارج شود.
سینما و حتی هنر پس از انقلاب اسلامی، هرگز درونزاد حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نبوده است. هرچه سینماگران و اهل هنر پیش از انقلاب به شکل طبیعی به عضویت و کارمندی مراکز فرهنگی هنری حکومت شاه در میآمدند، پس از انقلاب اگرچه اغلب با بودجۀ مراکز دولتی مثل فارابی و کانون پرورش فکری فیلم ساختند، فاصله خود را نیز با حکومت حفظ کردند. گروه سینماگران پیش از انقلاب به شکل طبیعی، از آنجا که جهانش با انقلاب ایران ساخته نشد، هرگز خود را در بافت سیاسی جمهوری اسلامی پیدا نکرد. سینما به غیر از تجربهای که با چهرههای هنری جوان پس از انقلاب گذشت، نمیتوانست درونزاد سیاست جمهوری اسلامی ایران باشد. چرا که جمهوری اسلامی اصلا و اساسا مدعی درکی سیاسی از زندگی است، درکی که همواره با پیش تاختنی استقلالجویانه همزاد بوده است، چیزی که با زندگی عافیتجویانه فرهنگیهنری سازگار نیست. پس هنری که از جمهوری اسلامی بر میخیزد برای آنکه نسبتی ذاتی با آن داشته باشد باید از درون سیاست عبور کرده باشد. جمهوری اسلامی ایران به راستی نمیتواند سینما داشته باشد، مگر در تجربههایی که هنر و سیاست را به یک راه میبرند، تجربههایی که یک جور جوهر اصلا استراتژیک را در فرهنگ میجویند، و از آنجا میخواهند راهی برای زندگی به نحو خودبنیاد و جوهرمند باز کنند. شاید از همین روست که دوران دفاع 8 ساله بیش از باقی دورهها حائز آن تجربه است و غالبا فیلمهایی که میتوانند آن زندگی را تولید کنند، از آن دوره آمدهاند.
با وجود فرصتی که از پی تحریم این جشنواره توسط بخشی از سینمای ایران پدید آمد، هنوز و همچنان آنچه در ادبیات مدیریتی سینمای ایران و حتی در کلیت جمهوری اسلامی جایی ندارد، ساخت درونی سینما در ایران و تناسب دادن آن با سیاست اصیل جمهوری اسلامی ایران است. چیزی که در جشنواره اخیر با وجود چهرههای جوان بسیار و در آن میان سربرآوردن یک انیمیشن موفق، امیدی بزرگ میتواند بیافریند. اما ما اصلا گفتوگویی برای درک این موقعیت و ساختن سینمایی سیاسی و اصیل که حقیقتا متعلق به جمهوری اسلامی ایران است، داریم؟ آیا اصلا خود را در نقطۀ چنین تصمیم بزرگی میبینیم؟