اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





عبور از دماغه
دیدار صادقانه با ضعف و عزیمت برای نپذیرفتنش


۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴   165  3  0 سرمقاله
وضعیتی که در آن هستیم، برخلاف تمام توسلات به واقعیت، وضعیت آشنایی ما با ضعف‌مان نیست. آیا ما با ضعف خود مواجه شده‌ایم و تحت فشار نپذیرفتن آن قرار گرفته‌ایم؟ آیا برای ما این یک حقیقت شرم‌آور است که ضعیفیم؟ اگر این‌گونه است، راه برای پیدا کردن در پشتی باز است. برای عبور از دماغه‌های ناممکنی که ما را در همین صحنه عینی، در همین زندگی واقعی، کامیاب می‌کند.

ایران روزهای سختی را سپری می‌کند. روزهایی که تلخ‌کامی آن، شاید از یاد هیچ کس نرود. اما این تلخی حاصل چیست؟ عموم مسئولین کشوری و کارشناسان سیاسی، صرفنظر از گرایشات متنوع‌شان، برای پاسخ به این سوال، به واقعیت‌ پناه می‌برند. واقعیتی که معلوم نیست چرا می‌تواند تلخکامی ما را توضیح دهد. آن‌ها درباره عقب‌ماندگی فناورانه ما حرف می‌زنند. درباره اینکه در نبرد نظامی و در حل مسائل مدنی دچار مشکلاتی هستیم که خودمان نمی‌توانیم از عهده حل آن‌ها برآییم. ناترازی‌های ما چه در برق باشد و چه در سلاح، همگی بیانگر ناتوانی نسبی ما در برابر دشمن است. در صحنه نظامی این شیوه حرف‌زدن، منجر به انفعال و تسلیم و در صحنه مدنی، منجر به بازشدن درهای واردات کالا و خدمات خارجی می‌شود. مذاکرات چه مذاکرات آتش‌بس باشد چه مذاکرات رفع تحریم، همگی از این ناحیه موجه شده‌اند که ما عقب‌مانده‌ایم و چاره‌ای جز این نداریم که دیگران به داد ما برسند.

نیروهای متعهد به جمهوری اسلامی ایران، همان‌ها که از این وضعیت ملول و ناراضی هستند، همان‌ها که آرزو می‌کردند می‌توانستند در نبردی نظامی، خود را فدا کنند تا با این صحنه مواجه نشوند، امروز با یک پرسش مواجهند: امکان مقاومت در برابر چنین وضعی از کجا ظهور می‌کند؟ چطور ممکن است در برابر این گزاره فراگیر، مقاومت کنیم که «دیگر همه چیز تمام شده و باید کرنش کرد»؟ آن‌هم در شرایطی که نه‌تنها دشمن این جمله را با شور و شعفی بی‌سابقه به زبان آورده است بلکه شرایط داخلی ما به‌گونه‌ای پیش می‌رود که همه شخصیت‌ها و جریانات سیاسی حتی کارشناسان غیرغرب‌گرا نیز، با توسل به واقعیت‌های میدانی ما را به این گزاره رهنمون می‌کنند.

ما پیش از اینکه با این وضع تلخ، در شکل اقتصادی-سیاسی‌اش مواجه شویم، به شکل عریان‌تری در شکل نظامی‌ آن مواجه شده بودیم. مواجهه‌ای که برخلاف مواجهه اخیر نظامی‌مان با رژیم صهیونیستی، یک مواجهه تمام‌عیار و مردمی بود: جنگ با صدام. وقتی صدام به ایران حمله کرد، همین سوال‌ها را می‌شد پرسید. روزهای جنگ هر چقدر جلوتر می‌رفت، این سوال را جدی‌تر می‌شد پرسید که آیا می‌توان مقاومت کرد؟ ما نه از حیث پشتیبانی مالی نه از حیث فناوری‌های نظامی و اطلاعاتی، با عراق قابل مقایسه نبودیم و اسطوره‌هایی نظیر F-14 های ایران در مقایسه با کلیت ناترازی مالی و تسلیحاتی ایران و عراق، مزیت بزرگی محسوب نمی‌شد. آنجا چه چیزی ورق را برگرداند؟ آیا ما توانستیم بر این ناترازی فائق بیاییم؟ آیا توانستیم در رقابت‌های قدرت‌های بزرگ، آنگونه که در رقابت هند و پاکستان مرسوم است، موازنه‌ای فناورانه با دشمن خود داشته باشیم؟ پس آن توفیقات عینی، آن پیروزی‌های غیرقابل انکار، از کجا ناشی شد؟

نبرد نظامی برای ما، یک درب پشتی داشت. طلب اینکه من باید «به هر ترتیبی» که شده، بر دشمن پیروز شوم. عبارت «به هر ترتیبی» آنقدر از ایمان گویندگانش لبریز می‌شد که اجازه نمی‌داد ترتیبات غلبه بر دشمن، محدود به شیوه‌هایی بماند که همه می‌شناسند. شیوه‌هایی که راه غلبه در آن‌ها، به‌شکل طبیعی مسدود بود. این تجربۀ ما و تمام همرزمان ما در طول تاریخ و جغرافیای مقاومت بوده است. با این حال، ما تجربۀ چندان موفقی در اقتصاد و سیاست جمهوری اسلامی نداریم که متکی بر چنین اراده‌ای باشد. گویا تفاوتی تعیین‌کننده، بین این دو صحنه را خط‌کشی کرده است: مواجهه با ضعف!

در طول ۴۵سال عزم ملت ایران برای مستقل‌بودن، همواره داستان جنگ و زندگی، از همدیگر سوا بوده است. ما برای ایران اسلامی جان داده‌ایم در حالی که معلوم نبوده است به چه بهایی زندگی می‌کنیم؟ اینجا نقطه تمایز است: منابعی که بی‌حدوحصر می‌توانسته‌اند مصرف شوند، به ما اجازه نداده‌اند تا ضعف‌مان را نظاره کنیم. درست برخلاف مواجهه‌ای که با ارتش صدام داشتیم. برای ما واضح بود که آنجا ضعیفیم و البته برای ما قابل قبول نبود که ضعیف باشیم. ادغام این دو گزاره، درب‌های پشتی را باز کرد. راه‌هایی برای جنگیدن که اصرار بر پیروزی داشت ولی اصراری بر رفع ناترازی نداشت. آیا ما در اقتصاد و سیاست با چنین گزاره‌ای مواجه شده‌ایم؟ واضح است که نه. ما همچنان تصور می‌کنیم قدرت اقتصادی، نسبت مستقیمی با قابلیت‌های طبیعی یک کشور نظیر منابع نفت و گاز و معادنش دارد. درست به همین دلیل است که ضعف اقتصادی‌مان را به رسمیت نمی‌شناسیم بلکه آن را در سایه شیوه‌های مسرفانه‌تر کشورهای حاشیۀ خلیج‌فارس، نظاره می‌کنیم و با خود می‌گوییم: چرا ما نباید مثل این کشورها، مرفه باشیم؟ همچنین است ضعف سیاسی‌مان که زیر قاب گفتارهای فرهنگی و اخیرا امنیتی، پوشانده می‌‌شود تا حدی که گویا اساسا انسجام و وحدت ملی در ایران، پیش‌فرضی از پیش موجود است که گروه‌های ماجراجو آن را دستمالی می‌کنند و به خطر می‌اندازند.

کشوری که ضعف خود را واقعا ببیند، صرفنظر از اینکه بخواهد مقاومت کند یا نه، به‌نحو عاجلی تصمیم خودش را می‌گیرد. برای ژاپن در لحظه بمب، این تصمیم، تصمیم تسلیم بود و برای ما در لحظه تجاوز صدام، تصمیمی برای بیرون‌راندن او. وضعیتی که در آن هستیم، برخلاف تمام توسلات به واقعیت، وضعیت آشنایی ما با ضعف‌مان نیست. آیا ما با ضعف خود مواجه شده‌ایم و تحت فشار نپذیرفتن آن قرار گرفته‌ایم؟ آیا برای ما این یک حقیقت شرم‌آور است که ضعیفیم؟ اگر این‌گونه است، راه برای پیدا کردن در پشتی باز است. برای عبور از دماغه‌های ناممکنی که ما را در همین صحنه عینی، در همین زندگی واقعی، کامیاب می‌کند.

در تمام طول این دو سال، مخصوصا از زمانی که ورق جنگ به ضرر محور مقاومت برگشت، در حالی که ما در سیاست داخلی‌مان، در حال شنیدن سخنرانی‌ها، خواندن یادداشت‌ها و دیدن کنش‌هایی از سر ترس بودیم، کشوری در ساحل دریای سرخ، با ضعف خود مواجه شد و همزمان نخواست زیربار آن برود. وضع روحی انسان یمنی در این کشاکش، منجر به ایجاد توفیقات و پیروزی‌هایی برای او شد. یمن، تنها نزد فرشتگان الهی سربلند نیست، بلکه واقعا توانسته ناو آمریکایی و فرودگاه اسرائیلی را بزند. یمن توانسته واقعا دشمنش را منفعل کند و این «واقعیت» به چشم ما نمی‌آید. ما فکر می‌کنیم راه غلبه، مستقیم است. از آن غلبه‌های طنزآمیز تلفن پاناسونیک روی میز رئیس‌جمهور آمریکا. اما از قضا، غلبه‌های واقعی و پیروزی‌های غیرقابل انکار، حاصل اختراع شیوه‌های جدیدی برای زندگی و جنگ است.

ما هنوز با وجود ۴۵سال جنگیدن با دشمنی بزرگ، در موقعیت سفر واسکودوگاما نیستیم. ما هنوز نمی‌خواهیم به هر ترتیبی پیروز شویم، بنابراین به سرعت مستعد این هستیم به هر قیمتی، بقای خود را از بیگانه طلب کنیم. تلخ‌کامی ما، درست در این نقطه تولید می‌شود. در نقطه‌ای که گویا فکر می‌کنیم یک زندگی مرفه، حق طبیعی ماست و چون از ما سلب شده، باید آن را از زورمندان بخواهیم. گدایی زندگی، عامل تلخکامی ماست، وگرنه این واقعیت که ما ضعیفیم، مهم‌ترین نیروی محرکه هر انسانی برای ایستادن و ساختن است.
 

یمن ضعف مذاکره
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
نشست
نهضت بیداری
گزارشی از نشست موسسه اشراق بعد از اعلام شهادت سید حسن نصرالله - 9 مهرماه 1403
اگر انسان این مسئله را با قلبش جذب کند که این تکلیف من است که در این جنگ مشارکت کنم و بجنگم، بعدش ممکن است یک راهی باز شود. قبل از هر چیزی باید یک اتفاق روحی در انسان رخ دهد. ما باید خودمان را عمیقاً آماده این اتفاق روحی کنیم. یعنی عمیقاً آماده‌ی این تطور روحی شویم که از یک موجود اجتماعی به موجودی که قصد جنگیدن دارد، تبدیل شویم. در این صورت ممکن است راهی باز شود، راهی که در حال حاضر با محاسبات عقلانی از میدان قفل است؛ یعنی تحلیل انضمامی سیاسی از وضعیت این جنگ، از جغرافیایش، از سازمان رزمش به ما می‌گوید که راهی برای پذیرش مشارکت اجتماعی وجود ندارد. ولی اگر قرار باشد راهی باز شود مقدمه‌ی آن این است که نیروهایی دقیقاً در درون ایران، بی‌هیچ تردیدی، این را از صمیم قلب بپذیرند که ما در حال حاضر، تکلیفی جز جنگیدن نداریم و این امتحان نسل ماست.


دیدگاه
در محاصرۀ ناملت‌ها
فلسطین، مسئله‌ای مربوط به سیاست داخلی است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
دولتی که ملی باشد در پی جغرافیای مستقل خود می‌رود و چگونه می‌تواند با اسرائیل که موجودیتی مجعول و وابسته است و همچون ویروسی به اینجا و آنجا سرایت می‌کند، بسازد؟ اگر اسرائیل رسمیت یابد، هیچ دولت ملی در منطقۀ ما نمی‌تواند مطمئن به رسمیت خود باشد. به همین جهت است که مسئلۀ فلسطین، لااقل در منطقۀ سرنوشت‌ساز غرب آسیا، مسئله‌ای مربوط به سیاست خارجی کشورها نیست؛ هر موضعی در قبال اسرائیل مستقیما مربوط به موضع کشورها دربارۀ مردم خویش است.


سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)