کم نیستند افرادی که در کشور ما بر علوم بنیادین متمرکزند. شاید بدترین پرسش از آنها این باشد که کار شما به چه کار این مملکت میآید؟ این پرسش شاید سرسری باشد اما بیتفاوتی در توضیح مسئولیت علوم بنیادین نیز موقعیت این علوم را سست میکند. شهید فخریزاده بیش از آنکه دستاوردی در توجه به علوم بنیادین برای جمهوری اسلامی ایران داشته باشد، راهی بود که نشان میداد که چگونه با صبر و متانت راه علم و سیاست به هم میرسد.
اشاره: به مناسبت شهادت دکتری فخریزاده، آقایان دکتر درهشیری، دکتر وزیری و دکتر تقیزاده طبری، با جناب آقای دکتر فرتوکزاده گفتوگویی داشتند که گزیدهای از آن در ادامه میآید.
معمولا در گفتوگوهایی که دربارۀ شهید فخریزاده صورت میگیرد روایت ترازی از آن ارائه میکنند. این نگاه باعث میشود که بگوییم این شخصیت یک تمایزاتی دارد و بسیار مهم است که بتوانیم داستان شخصیتها را یکبار روایت کنیم. آیا میتوانید این نقطه را برای ما روایت کنید؟
ما در کشور فیزیکدان، مدیر صنعتی و پژوهشی و ... کم نداریم، اما هیچ کدام وجه تمایز شهید عزیز ما نیستند. اینکه چه چیزی باعث شد که آنقدر او قیمت پیدا کند که با این طرح پیچیده ایشان را به شهادت برسانند مهم است و باید مورد کندوکاو قرار بگیرد. ایشان تجربههای منحصر به فردی داشت و بنیادیترین علوم پایه، فلسفی، فیزیک، فناوری، بازار کسب و کار و ... را درک کرده بود.
شهید فخریزاده تجربه علوم محض، کاربردی، فناوری و ... را داشت و میتوانست نسبتی میان ما و این دریای بیپایان علوم پایه در کشورمان برقرار کند، چون ما در کشورمان علوم پایه بسیار داریم اما نسبتی با ما ندارد. ما اساتید بزرگی داریم که در سطوح بالای علمی در دنیا حضور دارند و مقالات مهمی در ژورنالهای خارجی منتشر میکنند و البته این کارها خیلی هم خوب است اما این مقالات چه نسبتی با ایران و تاریخچه علم در ایران دارد؟
ایران به هر حال روزی، ایران زکریای رازی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی بوده که امروز گسست پیدا کرده اما در گذشته دانشمندان ما به همان مختصات تاریخی و جغرافیایی تعلق داشتند و در همان موقعیت جغرافیایی خود توانستند برای ایران افقگشایی کنند اما آنچه که در جهان مدرن تحت عنوان علوم پایه به روشهای برونزا وارد کشور شده ضمن ارزشمند بودن، برای ما افقگشایی ندارند و در اکنونیت ایران نیستند و بنابراین در حوضچۀ اکنون ایران شنا نکردند، اما شهید فخریزاده آنچه که میسر بوده را به اکنونیت ایران منتقل کرده و با تار و پود لحظۀ کنونی ایران ارتباط برقرار کرد و این دستاورد بزرگ ایشان بود. وگرنه شاید هماکنون هم افراد بسیاری باشند که نوآوری داشته باشند اما قرار دادن این حرکت علمی در تاریخیت ایران نادر است و افراد کمی هستند که چنین جانماییای داشتند و مواجهه علمیشان برای افقگشایی بوده است.
امروز ما این جای خالی را می بینیم که این شهید عزیز میتوانست این پروژۀ ناتمام را که روی زمین مانده، برای آیندگان ادامه دهد. باید افقگشایی کنیم و بتوانیم از علوم پایه و انسانی برای راهبری در جامعه استفاده کنیم.
بسیاری از دستاوردهای علمی ما در ایران روی شانههایمان سنگینی میکند و به عبارتی آن نیرویی که به وجود آمده دچار فرسایش شده؛ یا باید از ایران مهاجرت کند یا به صورت آفلاین جدا از جریان تاریخی خودش بتواند ارتقا یابد و مثلاً استاد دانشگاه یا پژوهشگر برجستهای شود، اما درک شهید فخریزاده بسیار متفاوت بود و این مهارتی که ایشان پیدا کرده بود و گشودگیای که نسبت به مفاهیم نوین داشت واقعاً متمایز بود و با دیگر افراد فرق داشت. ایشان به مسأله بازارسازی، تجمیع منابع و ... اهتمام داشت و من میدیدم که ایشان چگونه در این عرصه فعالیت میکرد.
او میخواست قدرت علوم پایه وارد زندگی مردم شود، چرا که موجب دم و بازدم آن میشد. به تعبیر خودشان ما در دل طبیعت نیروهای نهفتهای داریم که باید آنها را مهار کنیم. از زیستشناسی گرفته تا اکوسیستم میتوان ایدههای کاربردی برای جامعه ساخت. اما طبیعی است که این مسیر زودبازده نباشد چون حوصله و صبوری می خواست.
معمولا مسئولان آن قدر صبوری ندارند که سالها منتظر باشند تا یک پروژۀ تحقیقاتی به نتیجه برسد و در واقع تحمل این صبر، تربیت علمی می خواهد. شهید فخریزاده چگونه به این سطح رسید؟
این جملهای که میخواهم بگویم به این معنی نیست که شهید فخریزاده دستاورد تکنیکی نداشته اما مهمتر از آن این است که ایشان راهی را برای ما گشود که علم ورزیدن در تاریخیت و اکنونیت ایران چگونه ممکن میشود. شاید تمام زندگی و شهادت ایشان طرح این پرسش بود حتی پاسخ هم نبود، اما ایشان این پرسش را زیسته بود که ورزیدن علوم پایه چگونه در تاریخیت ایران کنونی ما ممکن میشود؟ بنابراین منظور من مقاله نوشتن یا ننوشتن استاد دانشگاه در علوم پایه نیست، بلکه منظور ما این است که علوم پایه در اکنونیت تاریخ ما حضور ندارد!
اینکه کسی در ایران بنشیند و یک دستاورد علمی تولید کند و حتی در سطح جهانی حضور داشته باشد به معنای علم ورزیدن در تاریخ کنونی ایران نیست، چون این متعلق به ایران نیست. بنابراین ما نسبتی با آن نداریم و تنها خوشحالیم که یک ایرانی میتواند جایزهای بگیرد. مثل خانم مریم میرزاخانی که جایزه گرفته بود و ما از اینکه یک ایرانی جایزه گرفته خوشحال بودیم و چون ایشان تلاش علمی الهامبخش داشت ارزشمند است، اما علم ورزیدن در لحظه کنونی ایران ما چگونه ممکن میشود؟ شهید فخریزاده این پرسش را زیسته و بخشی از آنرا عملی کرده بود.
اساساً اینکه ایشان صبوری و تحمل ایستادن در این نقطه را داشتند، مهم بود!
بله! همین طور است مگر ایشان نمیتوانست برود دکترا بگیرد حتی یادم هست در جلسات تأکید میکرد که دکتر نیست اما فهمیده بود علم در ایران در لحظه کنونی حضور ندارد. منظور من ساختن فیزیک ایرانی و... نیست، بلکه منظور این است که علم ورزیدن در ایران در یک تاریخی متولد شده باشد و با آن لحظۀ کنونی نسبت داشته باشد. نه اینکه یک کسی به لحاظ تاریخی از تاریخ ایران بیرون افتاده و در دانشگاهی کار میکند. پس دشواری و خرد شدن استخوانهای فخریزاده به این دلیل بود که میخواست علم را در تاریخیت ایران ممکن کند و جانش را هم بر سر این پیمان گذاشت. همه نیروهای بیرونی میگفتند ایران نباید در این لحظه قرار گیرد، اما ایشان میگفت این حق ایران است که در این لحظه قرار گیرد.
وقتی شما از توجه به علوم بنیادین در حوضچۀ اکنون سخن میگویید این یعنی باعث منشی شده بود مبتنی بر اینکه شهید فخریزاده عطش یادگیری داشت و این عطش را به سازمان انتقال داده بود. این باعث میشد ایشان از هر امکانی برای نسبت برقرار کردن با قابلیتهای بیرونی استفاده کند. بنابراین ایشان این گونه نبود که خودش را صرفاً رئیس یک سازمان تصور کند، بلکه رابطه سازمان خود را با دیگران به منزلۀ یک امکان بنیادین میدید.
ایشان ایران را به صورت کلیت درآورده بود و این پرسش را زیسته بود که علم ورزیدن در تاریخ کنونی ایران چه تفاوتهای بنیادین با علم ورزیدن خارج از تاریخ کنونی ایران دارد؟ بنابراین ممکن است ما در ایران، علمی داشته باشیم، اما چون این علم زادۀ ایران نیست، در ایران زایش نمیکند و شهید فخریزاده تلاش میکرد این پرسش را زیست کند. من در اینجا به هر مصداقی اشاره کنم شاید به این مفهوم لطمه بزند، چون این مفهوم آنقدر مهم بود که این پایان را برای او رقم زد. شهید فخریزاده یک راه بود و زیستنش هم راهی برای علم ورزیدن در تاریخ کنونی ایران بود. ما این راه را گم کرده بودیم اما ایشان توانست این راه را زندگی کند. من حتی نمیگویم ایشان توانست این راه را هموار کند یا نه، چون وقتی صحبت از دستاورد کنم آن زمینه از بین میرود، بنابراین تأکید من این است که فردی در چنبرۀ دیوانسالاری ایرانی صبورانه ایستادگی کند تا این پرسش را زندگی کرده و آنرا زنده نگه دارد تا ما بتوانیم شاید دو نسل یا بیشتر این پرسش را استمرار بدهیم و بعد بگوییم علم ورزیدن در تاریخیت ایران ممکن است. اکنون زود است. اگر شما به تجربههای غربی از دوران قرون وسطی، روشنگری، پیشامدرنیته، مدرن و ... رجوع کنید میبینید برای اینکه این مراحل با علم ورزیدن با لحظۀ کنونیشان قرار گیرد و پیوندهای حیاتیاش با زیست پروتستانتیسم غربی ارتباط یابد، چه تلاشهای طاقتفرسایی کردند و ما شاید شهید فخریزاده را باید این گونه بفهمیم و گذار به دوران جدیدی از علم ورزیدن ایرانی را توسط ایشان درک کنیم.
گاهی شهید فخریزاده با شهید سلیمانی مقایسه میشود. شما چه وجه مشترکی بین این دو شهید بزرگوار مشاهده میکنید؟
یک وجه مشترک محسن فخریزاده و قاسم سلیمانی این بود که هر دو در عین اعتقاد و التزام به دینداری، به ایران و اعتلای میهن تعلق داشتند. منظورم از تعلق به ایران، فقط تعلق خاطر نیست که البته تردیدی در تعلق خاطر آن دو عزیز به ایران نداریم، بلکه منظورم موقعیتیابی هردو در مهمترین لحظههای تاریخی ایران به عنوان عاملیتی است که در گرگ و میش سحرگاهان، سوسوی نشانگرهای زایمان تاریخی یک ملت را از دور مشاهده کرده و افتان و خیزان خود را به میعادگاه طلوع خورشید می رسانند. قاسم سلیمانی، ایران را به روزگار طلایی جاده ابریشم یا بهتر بگوییم جاده ابریشم را به ایران برگرداند و محسن فخریزاده راه مسدود شده ایران را به روزگار طلایی ابنسینا و بیرونی و زکریای رازی گشود.
قاسم سلیمانی و محسن فخریزاده در عین این که رهپیمای قلههای دینداری بودند، در زمرۀ مهمترین نقشآفرینان و سرداران تاریخی ایران زمین محسوب میشوند.