آیا وفاقی که امروز دولت در پیِ آن است، توانسته مؤلفه تازهای را بر قدرت سیاسی کشور بیفزاید؟ آیا توانسته عزم ایران را برای مواجهه با تهدیدات پیشِ رو و پیگیری اهداف اساسیاش جزم کرده و به نمایش بگذارد؟ آیا توانسته کشور را در اتخاذ تصمیمات قاطع و هوشمندانه، که اکنون در اوج تهدیدات دشمنانش بیش از همیشه نیازمند آن است، یاری رساند؟
با گذشت هفت ماهِ پرکشاکش از ریاستِ مسعود پزشکیان بر دولت چهاردهم، امروز به نظر میرسد دولت وفاق همگرایی بیشتری با سیاستهای شناختهشده و اصولی جمهوری اسلامی پیدا کرده است. این همگرایی بیش از همه خود را در تغییر آرایش کابینه و برکناری دو عضو کلیدی آن نشان میدهد. همتی، وزیر اقتصاد و ظریف، معاون راهبردی رئیسجمهور، دو چهره کلیدی، اما پرحاشیه بودند که تا پیش از این، دولت هزینۀ بالایی برای حضورشان در کابینه پرداخت کرده بود. هزینۀ بالایی که البته با رأی حداکثریِ مجلس، برای دولت چندان سنگین نبود. اما حالا این تغییرات میتواند بیانگر این باشد که در شرایط پیشآمدۀ اقتصادی و تهدیدات خارجی، دولت دیگر توان پرداخت چنین هزینهای را ندارد و ترجیح میدهد با افزودن بر دامنه وفاق، با احتیاط بیشتری گام بردارد؛ مجلس نیز نشان داد که پس از هفت ماه همراهی حداکثری با دولت، دیگر نمیتواند هزینه این همراهی را بپردازد.
اما از پسِ این تغییر آرایش و همگرایی پیشآمده، بسیاری از نیروهای سیاسیِ مستقلِ متعهد به انقلاب اسلامی، بهخصوص در مجلس، این اقدام را موفقیتی راهبردی قلمداد میکنند؛ چراکه به نظر میرسد این همگرایی و وفاقِ ارکان حاکمیت و نیروهای سیاسی میتواند در عین اینکه بحران دوپارگی در حاکمیت را فروبنشاند، توانایی ایران در برابر تهدیدات را نیز بالا ببرد؛ بهخصوص در این روزهای سرنوشتساز که ایران در یک رویارویی مستقیم با آمریکا و همپیمانان منطقهای آن قرار دارد. این همان چیزی است که دولت وفاق از همان دوره انتخابات نوید آن را میداد: وفاق و همگرایی حداکثری برای اداره کشور و دفع تهدیدات. و حالا با افزایش دامنه همگرایی، جریان وفاق میتواند مسیر خود را هموارتر بپیماند.
اما آیا واقعاً همگراییِ جریانهای سیاسی، برای حفظ و ارتقاء قدرت کشور کافی است؟ آیا نبود اختلاف بین نیروهای سیاسی میتواند جلوی تهدیدات کنونی کشور را بگیرد؟بهنظر میرسد آنچه امروز بهعنوان گفتمان وفاق شناخته میشود، بیش از آنکه طرحی سیاسی برای اداره کشور باشد، یک توافق انتزاعی است که اگرچه میتواند مصرف رسانهای داشته باشد و بخشی از افکار عمومی را به خود جلب نماید، اما هیچ محتوا و جهتی در واقعیت ندارد. وفاقی است بر سر «وفاق» و نه هیچ چیز دیگر! چنانکه اکنون میتوان پرسید آیا وفاقی که امروز دولت در پیِ آن است، توانسته مؤلفه تازهای را بر قدرت سیاسی کشور بیفزاید؟ آیا توانسته عزم ایران را برای مواجهه با تهدیدات پیشِ رو و پیگیری اهداف اساسیاش جزم کرده و به نمایش بگذارد؟ آیا توانسته کشور را در اتخاذ تصمیمات قاطع و هوشمندانه، که اکنون در اوج تهدیدات دشمنانش بیش از همیشه نیازمند آن است، یاری رساند؟
وفاق آنهنگام میتواند کشور را در برابر تهدیدات مقاوم کند که وفاق بر سرِ گفتاری پیشرو و نیرومند در جهت افزایش قدرت سیاسی کشور باشد. در فقدان چنین گفتاری، وفاق توافقی است انتزاعی برای تعدیل مواضع و کنارگذاشتنِ همه گفتارهای سیاسی، بهبهانۀ پرهیز و جلوگیری از اختلافنظر و کشمکش. و چهبسا با تعدیل نیروهای سیاسی به نام وفاق، نیروهای موجود در صحنه را نیز تحلیل میبرد.
بر این اساس، آنچه ما امروز به آن نیازمندیم، وفاقی انضمامی است؛ وفاقی که در صحنه واقعی سیاست منشأ اثر بوده و مولد حرکتی تازه و اساسی در کشور باشد؛ وفاقی که قدرت سیاسی تولید کند و موقعیت سیاسی ایران را در جهان ارتقا دهد؛ دوستانش را امیداور کند و هشداری برای دشمنانش باشد.
وفاق تنها در صورتی میتواند منجر به افزایش قدرت و دفع تهدیدات شود که بتواند بهواقع جمعیتی ارادهمند و مستقل را برای یک حرکت سیاسیِ هوشمندانه متشکل کند. بر این اساس، آنچه امروز میتواند در کشور محور وفاقی انضمامی قرار گیرد، جلب پشتیبانی و ائتلاف با نیروهای توانمند و مستقلِ مردمی برای حرکتی معین در جهت تولید قدرت سیاسی است. این پشتیبانی تنها در صورتی جلب میشود که دولت خود جهتی را دنبال کند و برای آن، ارادهای از خود نشان دهد و به سمت آن حرکت کند. بدون این ائتلاف و بدون شکلدادن به جمعیتهای تازه سیاسی در میان مردم، و نه صرفاً در سطح محدودی از نخبگان سیاسی، طرح وفاق فرصت ما را بیش از پیش میسوزاند و توان ما برای تصمیمگیری در برابر تهدیدات و حوادث پیشِ رو را تقلیل میدهد.