سیاست منطقهای به دنبال ایجاد یک قطب مستقل قدرت در برابر بلوک غرب است و سیاست داخلی بدون اینکه بتواند اقتضائات چنین تصمیمی را حمل کند، سیاستزدایی و کنترل را در پیش گرفته است. آنچه برآیند این تعادل خواهد بود، فقدان یک تصمیم نهایی و تعیینکننده است. هم این آشوب خیابانی و هم آن موقعیت حساس بینالمللی، تصمیمی بزرگ در خور چنین صحنهای طلب میکند و اگر جمهوری اسلامی با جناح محافظهکار و سیاست بیطرفیاش تعیین تکلیف نکند، باید آمادۀ بزرگترین فجایع تاریخ ایران و جهان باشد که تجزیه کشور کمترین آن خواهد بود.
امروز با آشوبی روبهرو شدهایم که هجدهمین روز خود را پشت سر گذاشت. این آشوبها که از سال 78 در یک دومینوی زمانی در حال وقوع است، هر چه جلوتر میرود بازۀ زمانی کوتاهتری را به خود میبیند. آیا به نقطۀ سرنوشت جمهوری اسلامی نزدیک شدهایم؟ چگونه باید با این سرنوشت روبرو شد؟
در آستانه جنگ جهانی اول، وقتی که قدرتهای طرف درگیری مشغول آرایش جنگی بودند، تنگه «داردانل» در عثمانی، موقعیتی استراتژیک برای تمام طرفهای جنگ بود. آلمان بهشدت نیازمند کنترل تنگه داردانل بود تا مانع تحرک روسها شود و روسها سیطرۀ آلمان بر این تنگه را بسیار خطرناک میدیدند. آلمانها مدام عثمانی را به جبهۀ خود فرامیخواندند و روسها اعلام کرده بودند که در قبال آزادی این تنگه، از تمام ادعاهای قبلی خود در مورد عثمانی دست خواهند کشید. همه طرفها از آلمان، روسیه، فرانسه و حتی انگلیس باید عثمانی را در جبهۀ خود میداشتند. اما در این میان ترکهای جوان، اعلام بیطرفی کرده و تمایل نداشتند طرفی از جنگ قرار بگیرند. سرنوشت جنگ نیازمند تصمیمی بود که ترکهای جوان جرئت اتخاذ آن را نداشتند. آلمانها دو کشتی بزرگ خود را به تنگه فرستادند و بهرغم تردید ترکهای جوان آمادۀ ورود به تنگه شدند. ترکها پیشنهاد دادند که کشتیها با پرچم عثمانی وارد شوند تا اینطور تداعی شود که عثمانی کشتیهای آلمان را خریده است و ورود کشتیهای آلمان حمل بر نقض بیطرفی عثمانی نشود. آلمانها پذیرفتند و با پرچم عثمانی در تنگه داردانل مستقر شدند اما در 28 اکتبر با پرچم عثمانی به کشتیهای فرانسه و روسیه حمله کردند و ترکهای جوان را در عمل انجام شده قرار دادند. حالا ترکها ناخواسته و از موضع ضعف طرفی از جنگ ایستاده بودند. انگلستان، روسیه و فرانسه به عثمانی اعلان جنگ کردند. جنگی که سرنوشت آن تجزیه سهمگین عثمانی بود. مطابق توافق سایکس پیکو، عثمانی به اقوام ترک و عرب و ارمنی تقسیم شد و از تسلط بر تنگه استراتژیک داردانل و بسفور سلب اختیار گردید.
مارک سایکس، در معیت محافظان عرب، لحظاتی پیش از امضای توافق محرمانه سایکس-پیکو
|
این تجربۀ تلخ، سرنوشت تمام کشورهایی بود که در جنگ جهانی اول بیطرف ماندند. پیش از این در مقاله «فاجعه بیطرفی» نوشته بودم که انقلاب مشروطه به نفی تمام مرجعیتهای سیاسی ختم شد. هیچ یک از طرفها در نهایت تصمیمی اتخاذ نکردند و مسئولیت ایران را بر عهده نگرفتند. این وضع، روزگار بیدولتی را برای ایران به ارمغان آورد و فاجعه پشت فاجعه آفرید؛ تا هفدهسال، 36 دولت تشکیل شد و در واقع هیچ دولتی در ایران پا نگرفت. از گوشهوکنار علم تجزیهطلبی برافراشته شد و خفتبارترین تجاوز خارجی توسط روسها (1911م) رخ داد. با چنین وضعی در معرض جنگ جهانی اول قرار گرفتیم و چون طرحی برای آینده ایران نداشتیم، ناتوان از اتخاذ تصمیم سیاسی، بیطرف ماندیم و سرنوشت؛ قحطی، بیماری و تلفشدن 9میلیون نفر(40%) از جمعیت ایران بود.
وضعی که امروز در برابر جمهوری اسلامی قرار گرفته نیز زاییده سیاست بیطرفی است. انقلاب اسلامی در «استقلالخواهی» و «تعهد به ذات انسان»، زیبایی خود را بر چشم و دل مردم ایران آشکار کرده بود و دعوتی به مشارکت در تنش درونی خود برای مردم داشت. اما خطی که از همان ابتدای انقلاب، سیاست را امری حرفهای و نه مردمی میدانست، هر چه پیشتر آمد، بیشتر غلبه کرد و مردم را به حاشیه برد. سیاست بیطرفی از مردم سیاستزدایی کرد و آنها را صرفاً مسئول شغل و حرفه خود دانست. مردم باید خوب کار میکردند و زندگی شاد و مرفه میداشتند. مردمی بیطرف و میانمایه که نباید در معرض هیچ تصمیمی قرار میگرفتند؛ حتی حضورشان در انتخابات نیز باید در یک صحنۀ نمایشی و کنترلشده رقم میخورد. نتیجه اینکه مردمی به بار آمد که دیگر آرمانهای بلند ندارند، خود را شریک انقلاب نمیدانند و به خیر و شرش کاری ندارند. اما همین مردم شاهد طرف دیگری در حاکمیت هستند که بلندترین آرمانهای انسانی و اسلامی را بر سر دست گرفته و برای آنها و زندگیشان هزینه تولید میکند؛ تحریم میشود، ترور میشود و مدام در معرض تهدید به حمله است. در عین حال در لحظات حساسی که لازم است در برابر هزینههای تولید شده تصمیم مقتضی اتخاذ شود، جناح محافظهکار، مانع تصمیم شده و چهرهای مزوّر و زشت از جمهوری اسلامی به بار میآورد. در چنین وضعی است که زندگی برای مردم غیرقابل تحمل میشود و آشوبهای کور به بار میآید. مردم نه به آنچه دعوت شدهاند که زندگی مرفه و بیدردسر داشته باشند رسیدهاند و نه در قبال هزینههایی که برای آرمانهای انقلاب بر ایشان تحمیل شده است، تصمیمی سیاسی میبینند تا به زندگیشان معنا ببخشد و در افق زیبای این امر انسانی، ناملایمات را تحمل کنند. آنها صرفاً با یک دستگاه مزوّرِ بیتصمیم روبرو هستند که مسئولیت هیچ طرفی از زندگی را بر عهده نگرفته است.
مردمی که امروز در خیابان بر علیه تمامیت انقلاب شعار میدهند، در برابر زیبایی انقلاب نایستادهاند. آنها در برابر چهرۀ زشت سیاستزدایی از جامعه ایستادهاند. بخش قابل توجه مردمی که در خیابان هستند بیشک از زیر تابوت «قاسم» آمدهاند. همین مردم آنجا زیبایی تصمیم و هزینهدادن برای آرمانها را یافتهاند و به استقبال آن رفتهاند اما اینجا چیزی جز زشتیِ تزویر و فساد و بیعملی نیافتهاند.
به نظر میرسد که ما اکنون در آستانۀ جنگ جهانی سوم و تجربه آنچه در جنگهای پیش از این، کشورهای بیطرف از سر گذراندند ایستادهایم. جغرافیای سیاسی جهان ملتهب و متأثر از آرایش سیاسی جدیدی است که در حال شکل یافتن است؛ انگلستان و آمریکا در لحظۀ سرنوشت خود در برابر چین ایستادهاند. اسرائیل سال جاری را سال سرنوشت نهایی یهودیان اعلام کرده و تعیین تکلیف با ایران را در دستور کار خود قرار داده است. روسیه نیز با حمله به اوکراین، پیش از همه، تصمیمی سخت گرفته و گام اول را برداشته است. اما ایران در این میان بازی روشنی ندارد. این بازی دوگانه بیش از هر چیز خود را در سیاستهای اقتصادی نشان میدهد. دولت ایران اگر چه اعلام میکند که سرنوشت مردم را به برجام گره نزده است، اما تصمیم اقتصادی متناسبی از ناحیه دولت اتخاذ نمیشود و معنای استمرار چنین وضعی، وابستگی زندگی مردم به فروش نفت و بنابراین وابستگی امنیت اقتصاد کشور به برجام است. در واقع گسستی عمیق در سیاستهای منطقهای و جهانی ایران با سیاستهای داخلیاش قابل ردیابی است. سیاستهای منطقهای به دنبال ایجاد یک قطب مستقل قدرت در برابر بلوک غرب است و سیاستهای داخلی بدون اینکه بتواند اقتضائات چنین تصمیمی را حمل کند، سیاستزدایی و کنترل را در پیش گرفته است. روشن است که این سیاست دوگانه در تعادل نیروهای صحنه شکل گرفته اما آنچه برآیند این تعادل خواهد بود، فقدان یک تصمیم نهایی و تعیینکننده است. هم این آشوب خیابانی و هم آن موقعیت حساس بینالمللی، تصمیمی بزرگ در خور چنین صحنهای طلب میکند و اگر جمهوری اسلامی با جناح محافظهکار و سیاست بیطرفیاش تعیین تکلیف نکند، باید آمادۀ بزرگترین فجایع تاریخ ایران و جهان باشد که تجزیه کشور کمترین آن خواهد بود.