اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





بسیاری از آن گذر خواهند کرد
بررسی استعارۀ کشتی در اندیشۀ فرانسیس بیکن


۱۰ مرداد ۱۴۰۲   1060  6  0 گروه مطالعات علوم دقیقه
دو ستون هرکول نه‌تنها تنگی دایرۀ دید جهان کهن، بلکه دو مانع اصلی بر سر پیشرفت دانش را به نمایش می‌گذارند که باید از آن‌ها عبور کرد: یکی تحسین بیش از اندازۀ نیروهای پیشین شناخت است که تاکنون بوده‌اند و دیگری کوچک‌شمردن توانایی‌های واقعی شناخت بشری. تحسین بیش از اندازۀ قدما مایۀ خشوع، مجذوب‌شدن و بلکه مفتون‌شدن ذهن‌ها می‌شود و کوچک‌شمردن توانایی‌های واقعی بشر موجب بسنده‌کردن او به تماشا و نظارۀ جهان به‌جای دراختیارگرفتن آن به‌مدد علم و ساختن این جهان برای زندگی سعادت‌مندانه در آن

امیرحسین صنایعی. کشتی. کشتی و دریا. انسان، کشتی و دریا. حتی هنوز هم سفر دریایی برای انسان رازآمیزتر از هر نوع سفر دیگری‌ست. با وجود برآورده شدن آرزوی پرواز، اما بشر هنوز برای مواجه با خطر «دل به دریا می‌زند». گویی این دریاست که سرنوشت انسان است. آب ادامۀ خاک است، در امتداد خاک است. تو مپندار که جزر و مد آب را می‌توان جای دیگری سراغ گرفت؛ نه مدِ آب معنای صعود می‌دهد و نه جزرِ آن حکایت از نزول دارد. کشتی، قایق، زورق و... هیچ‌کدام ابزار پیمودن نیستند. کشتی بود تا انسان بر روی آب بماند. ماندن معجزۀ کشتی‌ست و همین معجزه است که در پرواز نیز تکرار می‌شود، شاید به همین دلیل باشد که نام سفینه را برای فضاپیماها برگزیده‌اند. ایستادگان ساحل‌ها، همه، چشم در چشمِ افقِ آب هستند و کجا بهتر از آبْ گسترۀ گشوده‌شدۀ پرواز مرغانِ دریایی‌ست؟ افق یا بی‌کرانگیِ دریا روزی چشمانِ پرسه‌زن و وسوسۀ روشنایی بود، حالیا «دیدن» آلتِ قمار نیست. بی‌سبب نیست که سرابْ فریب چشم‌ها باشد و بی‌کرانگیْ سراب دیگری. انسان در بطن شب کشتی به دریا می‌اندازد، آن هنگام که خبر از پاهای خویش می‌گیرد تا مطمئن شود ساحل را وداع گفته است. کشتی چنان که از ساحل‌ها بُرید، می‌توان به چشمان ناخدا ایمان آورد. اینک ساحل‌نشینان چشم‌انتظار رفتنِ کشتی هستند و ساکنانِ کشتی خواهند رفت تا رفتنی دیگر در کار نباشد. جایی دریاست که دیگر ساحلی پیدا نباشد و هر پاروزنی نقشِ بر آب شود. کشتیِ روان را خبری نیست تا آنکه دوباره پهلو به پهلوی ساحل شود. چه کسی می‌داند کشتی کجا بوده، غریو کودکان شنیدنی‌ست. آن‌ها تمام شب‌هایی که بر خودشان و پدرانشان گذشته را شمارده‌اند و حالا فریاد شادی می‌آورند که کشتی پس از فلان مدت برگشته است!

همان‌طور که گفته شد پرداختن به دریا برای انسان چیزی هم‌ردۀ دیگر چیزها نیست و شاید به همین دلیل باشد که در آثار مهم ادبی، از اودیسه‌ی هُمر تا اولیسِ دانته و تا موبی‌دیکِ ملویل همواره نویسندگان خود را عهده‌دار روایت مواجهۀ انسانِ عصر خود با دریا کرده‌اند. این رویارویی تنها در ادبیات متجلی نشده، بلکه می‌توان آن را در آثار فلسفی نیز مشاهده کرد. برای نمونه در متن حاضر، فرانسیس بیکن با بهره از استعارۀ کشتی درصدد است تا به پیشواز آینده‌ای که هنوز محقق نشده است بپردازد. مطلبی که پیش رو دارد، گزیده‌ای از مقالۀ «مفهوم علم و روش علمی در اندیشۀ فرانسیس بیکن» نوشتۀ جناب آقای دکتر سید محمدرضا بهشتی است که در شمارۀ هفتم پژوهش‌نامۀ انتقادی متون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به چاپ رسیده است.


به‌کارگیری استعاره‌ها در دوره‌های گذار از مفهوم تعریف شده‌ای که به‌نظر می‌رسد دیگر تکافوی دلالت‌های جدید را نمی‌کند به مفهوم آینده‌ای که هنوز به تثبیت نرسیده است نقشی تعیین‌کننده در شناسایی دلالت‌های مفاهیم در حال تطور دارد که استعاره‌های مربوط به روش نزد بیکن به وجه بارزی نمایانگر آن‌اند. مقالۀ حاضر بر آن است تا با تحلیل استعارۀ کشتی، که بیکن آن را در خصوص روش به‌کار برده است، این دلالت‌ها را شناسایی و به‌مدد آن‌ها مفهوم روش در اندیشۀ علمی آغاز عصر جدید را بازیابی کند.

... یکی از استعاره‌های اثرگذار در تاریخ علم و اندیشه و درخصوص روش در علم استعارۀ کشتی است. شاید بارزترین نمونۀ کاربرد این استعاره را نزد فرانسیس بیکن، آن هم در دو کتاب او یعنی ارغنون نو و آتلانتیس نو، داریم. پیش از ورود به تحلیل ویژگی‌های تلقی بیکن از روش ابتدا به توصیف مختصری از روی جلد کتاب ارغنون نوی بیکن می‌پردازیم که استعارۀ کشتی بر آن به گونه‌ای مصور به نمایش درآمده و سپس، اشاراتی به کتاب آتلانتیس نوی او خواهیم داشت که در آن غایات کاربرد این استعاره بیان شده است.

 

طرح جلد کتاب ارغنون نو اثر فرانسیس بیکن

ارغنون نوی دانش‌ها (Novum Organum Scientarium) جزء دوم کتاب احیای کبیر دانش‌ها (Instauratio Magna Scientarium) است که فرانسیس بیکن آن را در سال ۱۶۲۰ میلادی به چاپ رسانده است. از عنوان کتاب چنین برمی‌آید که بیکن زمانۀ خود را در حال‌وهوایی نو و کوچ به‌سمت‌وسویی جدید می‌بیند. در عنوان جزء دوم، واژۀ «ارغنون» اشاره به ارغنون قدیم دارد؛ مدرسیان لاتینی نوشته‌های ارسطو درباب منطق را به این نام می‌خواندند و آن را علمی آلی درخدمت شناخت حقیقت می‌دانستند. حال، بیکن با نقد تفکر قدیم، یعنی عهد باستان و سده‌های میانه بر آن است تا با تکیه بر مشاهده و تجربه، «ابزار» جدیدی برای شناخت علمی فراهم کند که به‌جای بسنده‌کردن به موشکافی‌ها و نظرورزی‌ها در گفته‌ها و نوشته‌های پیشینیان به کشف‌های جدیدی در عرصۀ شناخت طبیعت نائل شود و فنی برای کشف و ابداع (ars inveniendi) باشد.

طرح جلدی که بیکن برای چاپ نخست کتاب خود برگزیده نیز همین معنا را به تصویر می‌کشد. در میانۀ این تصویر، یک کشتی دیده می‌شود که درحال عبور از ستون‌های هرکولس یا هراکلس یا همان تنگۀ جبل‌الطارق است و مسیر اقیانوس پهناور اطلس را در پیش گرفته است. در اساطیر یونان باستان هراکلس یا هرکول در یکی از ماجراهای خود به این نقطه می‌رسد که به‌باور آنان پایان جهان مسکونی و منتهی‌الیه غرب بود. این تنگه میان دو کوه کالپه یا جبل‌الطارق کنونی در اروپا و جبل موسی در قارۀ آفریقا قرار گرفته که از بلندی‌‌های رشته‌کوه‌های اطلس است. در اسطوره، این‌جا جایگاه اطلس، یکی از تیتان‌ها، بود که پس از شکست از خدایان المپ و متحدان آن‌ها محکوم شد تا جهان را بر دوش خود نگه دارد. تنگۀ جبل‌الطارق با وجود باریک‌بودنش (چهارده کیلومتر)، در بسیاری از فصول سال متلاطم است و قارۀ اروپا را از آفریقا، و نیز دریای مدیترانه را از اقیانوس اطلس جدا می‌سازد. در روایات رومی برگرفته از یونان چنین آمده که هراکلس ستون‌هایی را در آن‌جا برپا کرده و بر آن‌ها نوشته بود: «ورای این‌جا چیزی نیست (non plus ultra)». این سخن نشان‌دهندۀ تلقی عهد باستان یونان و روم از مرزهای جهان بود.

ورای این تنگهْ اقیانوس (okeanos) پهناور بی‌انتهایی بود که به‌روایت اسطوره، گرداگرد زمین را فراگرفته بود و جایی ناشناخته، ترسناک و پر از مخاطرات به شمار می‌آمد. گذر از این تنگه به‌منزلۀ حدشکنی و فراروی جسورانه و بلکه عصیانگرانه از مرزی بود که خدایان برای زندگی انسان‌ها درنظر گرفته بودند. خشکی جایگاه طبیعی و مقدر انسان‌ها بود و حیات پایدار انسان از میان عناصر چهارگانه بیش از همه به خاک، که خاستگاه او بود، گره می‌خورد. زمین زادگاه انسان بود و او را در دامان خود پدید می‌آورد، می‌پروراند، و سرانجام پس از مرگ نیز در آغوش خود جای می‌داد. اقیانوس سرزمینی ناشناخته و بی‌کران بود، با موج‌های سربه‌فلک‌کشیده و ناآرامش که مظهر ناشناختگی، بی‌ثباتی، بی‌قانونی، بی‌اطمینانی، و خطر بود و پای‌نهادن در آن به مهلکه انداختن بیهودۀ خویش برای دست‌یابی آزمندانه یک‌شبه به ثروت‌هایی خیالی و بهره‌مندی‌هایی واهی و فراتر از نیاز و حدود انسان به شمار می‌آمد و سرانجامش، آن‌چنان که در اُدیسۀ هُمر آمده بود، سرگشتگی و فلاکت یـا حتی مرگ بود. هزیود در کتاب روزها و کارها برادرش پرسس (Perses) را شماتت می‌کند که آکنده از سبک‌سری است و به‌جای کار بر روی زمین به قمار کشتی‌رانی در سواحل روی آورده و همچون پدرشان، در سودای زندگی بهتر، بیشتر عمرش را در دریا سپری کرده است. هزیود اساساً به عنصر آب بدبین بود؛ چراکه یک‌سره تحت انقیاد زئوس نبود، بلکه در آب‌های دوردست پوزایدُن پرفریب خدای دریاها سیطره داشت که خدای زلزله و ناپایداری نیز بود (49-640 :1996 Hesiod).

اصل پای‌گذاردن به دریا در اندیشۀ اسطوره‌ای دورۀ آرخائیک ماجراجویانه و جسارت‌آمیز، و انسانی که به چنین مخاطره‌ای دست می‌زد اعجاب‌آور و بلکه ترسناک بود. سوفوکلس در تراژدی آنتیگونه از زبان کُر پیرمردان تبای می‌گوید: «...چیزهای شگفت و ترسناک بسیارند؛ اما هیچ‌یک شگفت‌تر و ترسناک‌تر از انسان نیست؛ چراکه شب، هنگامی که دربرابر زمستان باد جنوب می‌وزد دریای سفید را درمی‌نوردد» (Sophocles 1967:124).

البته، می‌دانیم که یونانی‌ها در دوره‌های بعد همچون اقوام دیگر به‌ویژه فنیقی‌ها، بـه دریانوردی و دادوستد در مدیترانه روی آوردند و در سرزمین‌های مجاور زادگاه اصلی‌شان مانند جنوب ایتالیا و الئا و نیز در آسیای صغیر و ایونی مهاجرنشین‌هایی را برپا کردند و به سواحل شمال قارۀ آفریقا در مدیترانه سفر می‌کردند. بااین‌حال، مرز دنیای قدیم برای آنان و حتی امپراطوری روم در عهد باستان و نیز سده‌های میانه در غرب همین تنگه بود.

در سال ۱۴۹۲ میلادی با سفر اکتشافی کریستف کلمب برای رسیدن به سرزمین افسانه‌ای هند براساس فرض کروی‌بودن زمین و سفرهای پی‌درپی دریانوردان ماجراجویی همچون آمِریگو وسپوس، واسکو دو گاما، ماژلان و امثال آن‌ها بود که این مانع دیرینه شکسته شد و شور و شوق کشف و تصرف سرزمین‌های ناشناخته حال‌وهوای دیگری را در سراسر اروپا پدید آورد که به نوزایی یا رنسانس مشهور شد.

کشتی روی جلد کتاب بیکن یک گالی از نوع کشتی‌های باربری و نیمه‌جنگی کمپانی هند شرقی است که بیست سال قبل از انتشار این کتاب یعنی در سال ۱۶۰۰ میلادی، ساخته شده بود. این کشتی، به‌منزلۀ نماد روش، درحال گذر از میان ستون‌های هرکولس و ورود به پهنۀ بی‌کران اقیانوس دانش و درعین‌حال، یادآور کشف و تسخیر سرزمین‌های جدید و بازارهای ناشناخته است. البته، پژوهش علمی، برخلاف اکتشافات دریایی، نه کار دریانوردان و ملوانان خشن و جنگ‌جو، بلکه کار عالمان تجربی است. به‌علاوه، از دیدگاه بیکن، پژوهش علمی دیگر کار تک‌افرادِ برگزیده نیست بلکه حاصل کار جمعی عالمان است. به همین دلیل، برای توجیه کار آنان در پایین تصویر، این آیه از کتاب دانیال نبی در وصفشان به‌زبان لاتینی آمده است: «بسیاری از آن گذر خواهند کرد و دانش فزونی خواهد یافت» (دانیال ۴: ۱۲). 

شاهد آن کشتی دیگری است که پیش‌تر همین مسیر را طی کرده است. دو ستون هرکول نه‌تنها تنگی دایرۀ دید جهان کهن، بلکه دو مانع اصلی بر سر پیشرفت دانش را به نمایش می‌گذارند که باید از آن‌ها عبور کرد: یکی تحسین بیش از اندازۀ نیروهای پیشین شناخت است که تاکنون بوده‌اند و دیگری کوچک‌شمردن توانایی‌های واقعی شناخت بشری. تحسین بیش از اندازۀ قدما مایۀ خشوع، مجذوب‌شدن و بلکه مفتون‌شدن ذهن‌ها می‌شود و کوچک‌شمردن توانایی‌های واقعی بشر موجب بسنده‌کردن او به تماشا و نظارۀ جهان به‌جای دراختیارگرفتن آن به‌مدد علم و ساختن این جهان برای زندگی سعادت‌مندانه در آن (Bacon 1990: Praefatio I, 56, 84).

... توجه به این اندیشۀ بیکن موجب شد که سرانجام، با الهام از خانۀ سلیمان، در 28 نوامبر 1660، به‌فرمان چارلز دوم، انجمن سلطنتی لندن (Royal Society of London for Improving Natural Knowledge) برای پیش‌برد علم طبیعی در انگلستان تاسیس گردد و سپس، نهادهایی مشابه در پاریس و برلین با همین اهداف پایه‌گذاری شود.
 


 

رنسانس استعاره کشتی
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
نام من، هیچ‌کس
جغرافیای مقاومت در محاصره افتاده است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
پول هنگفت انباشته در این کشورها به همراه سیاست مسالمت‌جوی دیکته‌شده، همۀ آن چیزی است که امکان رویاپردازی‌های توسعه را فراهم کرده و البته کار را برای کشوری چون ایران بسیار سخت نموده است؛ تصویر پاکیزۀ توسعه در این جغرافیا، در تقابل شدیدی با سیاست مقاومت از طرفی و در ادامۀ آن اقتصاد سیاسی تولیدی جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی که پس از انقلاب، جبهه‌ای تازه در منطقۀ آسیای غربی باز کرد و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را در طرف کشورهای مرتجع و وابسته نشاند و خود داعیه‌دار استقلال و مبارزه با نیروهای غیرملی شد، حالا با چهره‌ای جدید از این کشورها روبه‌رو شده است. آن‌ها با شما نمی‌جنگند؛ می‌خواهند همکاری کنند؛ گویا از شما خواسته‌اند که نگاه تنگ‌نظرانۀ ژئوپلیتیک را به کناری نهید و جهان وسیع پر از فرصت را ببینید


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)