حادثه همه را تا به سرحد مرگ میکشاند و از آن سو همه را در تدارک دوباره نام خود حیران میکند؛ ما که بودیم و چه میکردیم و اینک که هستیم و کجاییم و چه باید کنیم. حادثه غزه همه آنها را که در این جهان و منطقه کاری داشتند دوباره بر سر این پرسشها نشاند. امروز اگر فردای حادثه غزه باشد، روز بسیار پر مکر و فریبی است؛ چراکه شبیه روزها و شبهای دیگر است و همین ما را بر آن داشته که مانند همیشه باشیم و عمل کنیم؛ اما اینگونه نیست.
۱. حادثه غزه رخ داده است. این خبری است که باید شنیده شود و البته آن کس که نمیشنود یا نمیخواهد بشنود، به یکسان یا بیشتر در مسیر امواج سهمگین طوفان آن خواهد بود. مهم نیست چه تفسیری از آغاز و انجام یا ابعاد و پیامدهای آن داشته باشیم؛ این حادثهای است که رخ داده است و همواره خود را حتی فراتر از اراده آنانی که آغازش کردند قرار میدهد. از اینرو میتوان حادثهاش خواند، همانطور که به درستی طوفان نامیده شد. آری خبر این است که حادثهای در نزدیکی ما رخ داده است. حادثه دیواره زمان و مکان را میشکند و روحی جدید پدید میآورد. روحی جدید که هم ارواح دوستانش را که اینک وفادارانند بازآفریده است و هم ارواح دشمنانش را. حادثه همه را تا به سرحد مرگ میکشاند و از آن سو همه را در تدارک دوباره نام خود حیران میکند؛ ما که بودیم و چه میکردیم و اینک که هستیم و کجاییم و چه باید کنیم. حادثه غزه همه آنها را که در این جهان و منطقه کاری داشتند دوباره بر سر این پرسشها نشاند. امروز اگر فردای حادثه غزه باشد، روز بسیار پر مکر و فریبی است؛ چراکه شبیه روزها و شبهای دیگر است و همین ما را بر آن داشته که مانند همیشه باشیم و عمل کنیم؛ اما اینگونه نیست. امواج طوفان در حرکت افتاده است و دیر یا زود میرسد. نمیدانیم هم از کجا. آن حادثه، عناصر آشنای میدان حرکت ما را بههم ریخته و همه را از جغرافیا گرفته تا روابط و مناسبات، آبستن موالیدی نابهنگام کرده است. هر کس بخواهد پس از حادثه عادی بماند از زمین و زمان خود خواهد خورد. هربار تدبیری میکند که از این ضربات در امان بماند اما باز از سویی دیگر و از جایی که گمانش نمیرود خواهد خورد. امواج طوفانی که در غزه بپا شد به سوی همه خواهد رفت. ضربات بعدی این طوفان فقط نصیب اسرائیل و دشمنان فلسطین نیست؛ نصیب هر کسی است که خبر طوفان را نشنود و نبیند و بخواهد سر جایش بنشیند.
۲. امروز دولت وفاق، به هر روی دولت ایران است و تمام همّ این دولت در داخل و خارج عادیسازی جمهوری اسلامی ایران است؛ در داخل هر گفتار سیاسی را به دلیل برهمزدن این وفاق منزوی میکند و در خارج خود را آماده قرار گرفتن در تعادلهای منطقهای و جهانی نشان میدهد. شاید چنین سیاستی در دورههای دیگری نیز در پیش گرفته شده بود اما هیچگاه تا این حد نتوانست فراگیر و موفق باشد. اما حالا ۷ اکتبر رخ داده است و دولت وفاق وقتی به سوی عادیسازی حرکت کرده که نمیتوان عادی بود؛ نه زمین زیرپای ما عادی است و نه فرصتهای اطراف ما فرصتهای همیشگی. ما سودای سهیمشدن در معادلاتی را داریم که امروز بیش از هر زمان دیگری لرزاناند و میخواهیم در نظمهایی داخل شویم که دیگر خود را نمیشناسند؛ طبیعی است که صاحبان نظم پر از تردید باشند و بخواهند برای تثبیت دوباره قدرت خویش تحولی ایجاد کنند و در این التهاب بازیگران خرد و کلان به سوی نقشهای تازه و چه بسا غیرمنتظره حرکت کنند. در مورد آمریکا که این تحول روشن است اما متاثر از آن، حتی از بازیگرانی چون ترکیه و آذربایجان و امارات نیز میتوان انتظار رفتارهای نابهنگام داشت. این نابهنگامی البته تنها مربوط به رقیبان و دشمنان ما نیست؛ دوستان ما پس از طوفان نیز در حال یافت دوبارهی خویشاند. آنها قبلا موقعیت و نقش خود را در محور مقاومت میشناختند اما امروز در مسیر فکر تازه و و چه بسا پرورش نقش تازه هستند. حزبالله لبنان و انصارالله یمن و مقاومت عراق هر روز و هر لحظه در جولان و در جستجویند. نه دوستان ما دوستان سابق هستند، نه دشمنان ما دشمنان سابق و نه همپیمانان ما همانها که پیشتر میشناختیم.
۳. حرکت دولت وفاق به سوی تعادل و عادیسازیِ موقعیت جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که امواج حادثه غزه معادلات و مناسبات را بههم زده است، خطری سخت را متوجه ایران میکند. در هنگامهی طوفان، تنها در میانهی طوفان جایی و امکان تدبیری هست. هر که بیشتر در پی قرار و امن باشد سختتر ضربه خواهد خورد. امروز و در این روزهای بزرگ پیروزی انقلاب اسلامی، باید گروهی از دوستداران ایران جمع شوند و آماده باشند تا با فروتنی و جدیت بهرهای از نام ایران را نگه دارند. گفتار سیاسی جمهوری اسلامی را به استقبال از حادثه تازه کنند و نشان دهند پرچم ایران در گوشهای هنوز برافراشته است. آن زمان که تندبادها، سستی تعادلها و وفاقها را برملا کرد و جمعیتها پراکنده شدند، این گوشه همه ایران خواهد بود.