اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





«اعلانِ» ادبیات، بزرگ‌ترین قدرت ادبیات است



۲۱ مرداد ۱۳۹۷   1984  0  0 دیدگاه
نخستین كنگره نویسندگان، با اعلان ادبیات، شأن مشاركت جوی ادبیات را بازسازی كرد و اجازه داد موضوع و هدف و فرم اثر هنری، آگاهانه بر هم منطبق شوند.

سال 1325ه.ش بود. همه فكر مي‌كردند رضاخان در جزيره موريس پوسيده و تعليمي و چكمه‌هاي ديكتاتوريش براي هميشه خاك مي‌خورد. نويسندگان فكر مي‌كردند بايد از آرامش نسبي به دست آمده یک سد نفوذ ناپذير اجتماعي بسازند. از آن سو، خاكستر جنگ جهاني دوم هنوز گرم بود و روسيه به پيروزي بر فاشيزم مي‌باليد. به نظر می‌رسید وقت آن است که مردم فراخوانده شوند و چيزي شبيه خلق خروشاني كه در كشور شمالي به وجود آمده بود را در ايران بازسازي شود. قوام السلطنه، نخست وزير وقت، در باغ فرهنگ، روي صندلي نشست. ساد چيكف، سفير كبير اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، اضافه شد و ملك الشعراي بهار جايش را پشت ميزي كه براي رئيس كنگره و وزير فرهنگ تدارك ديده بودند پيدا كرد. به اين ترتيب انجمن دوستي ايران و روسيه 100 نويسنده و شاعر را دعوت كردند تا در گرماي تيرماهي سخنراني‌هايشان را آغاز كنند.

هر کس چیزی برای گفتن داشت. حكمت سالخورده گفت «شاعر با غيب رابطه ناپيدا دارد» و خانلري جوان از تجدد و راه‌هاي نوجويانه‌اش مي‌گفت. نيما يوشيج خواند« شب قورق باشد بيمارستان/ اگر از خواب برآيد بيمار/ كرد خواهد كاري كارستان» و بزرگ علوی در نوبتش ادعا کرد «... بايد در ادبيات نقشه داشت. چون نويسندگان رهبران قوماند و بايد بدانند چطور و چگونه جامعه را رهبري نمايند. » اين بحث را فاطمه سياح و احسان طبري در سخنرانی شان دنبال کردند. اما آنچه همۀ گفته‌های آن کنگره را گویا می‌کند در بخشی از سخنرانی بهار به خوبی آمد: «ایامی فرا رسیده است که بایستی این فن از طرف خود ملت حمایت شود و مردم دریابند که حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن‌ها رهین زبان و ادبیات آن‌هاست و برای بقای شخصیت ملی و استقلال سیاسی خود باید از نویسندگان و گویندگان با علاقه و التهاب حمایت نمایند... اگر مردم خود از ادبا و نویسندگان خویش حمایت نکنند، باید اعتراف کرد که ریشه ادبیات ما از اینکه هست باز هم خشک‌تر خواهد شد و آن ضربت کشنده که در دوره دیکتاتوری با کمال نفرت و خشم به پیکر ادب و صنعت و زبان ما وارد آمد بار دیگر تکرار خواهد شد.»

كنگره با بيانهاي در 5 اصل پايان يافت و قرار شد «كميسوين و تشكيلاتي موقتي را... پي‌ريزي كند» اين كميسيون در نبرد براي ملي شدن صنعت نفت حل شد و با 28 مرداد نويسندگان به خانه‌ها و كافه‌ها پناه بردند و در چيزي مثل شعر زمستان اخوان ثالث، «هوا را بس ناجوانمردانه» سرد يافتند. مع هذا كنگره، ادبيات سياسي را اعلان كرد و نهادهايي مانند «كانون نويسندگان» در دهه چهل را ساخت. خاطره اين كنگره هيچ گاه فراموش نشد. خاصه اينكه نويسندگان و شاعران در آن خود را چونان نهادي مي‌ديدند كه ديگر به دولت متكي نيست و از هم‌جواري هنرمندان گرد شعله‌هاي جادويي زبان و ادبيات فارسي نيرو مي‌گيرد. اين نيرو مي‌توانست به آنها موقعيتي مستقل از دولت و حتي معارض با آن بسازد و فرصت مي‌داد تا بتوانند رهبري مردم را به دست گيرند. اين فاصله گيري نقش سياسي نويسندگان را تضمين مي‌كرد. نويسندگان از ابتدا سوداي سياست داشتند. اما در اينجا نقش منتقد به مثابه نگهبان كيفيت سياسي اثر و فرم به منزله ساختاري كه بنيادی سياسي است تصريح شد. بنابراين نيروي سياسي از توجه مستقيم به ادبيات به دست مي‌آمد.

پيش از آن، گردهم‌آيي اهل ادب، يك بار هم به سال 1313 در جشن هزاره فردوسي با شكوه تمام در دارلفنون برگزار شده بود. به دنبال آن گردهمایی بود که رضا خان به توس رفت و آرامگاه فردوسي را افتتاح كرد، ناسيوناليسم باستانگرا از كاخ شاهي بيرون پريد و خانه‌اي تحت عنوان فرهنگستان براي خودش ساخت. اما اين تمام ماجرا نبود. يك جاي كار مي‌لنگيد؛ چون كساني كه مي‌گويند چه بايد كرد، احيانا نقش‌هايی براي كارهايي كه نبايد كرد هم دارند. در سال 1299 اداره مميزي سانسور را آغاز كرد؛ و لابد چون كافي نبود از علي دشتي خواستند برود و با راه اندازي«اداره راهنمايي نامه نگاري» نويسندگان را به راه راست دربار دعوت كند. همه اينها را مي‌توان به گردن وابستگي نهاد ادبي به دربار انداخت. ولي اين بار پس از کنگرۀ سال 1325، قدرت ميان نمایندگان دولت، دلواپسان توده مردم، هواداران ادبيات نوين و طرفداران ادبيات كلاسيك توزيع شد. وقتي قدرت را توزيع مي‌كنيم راهي را رفته‌ايم كه بازگشت از آن دشوار است.

آنچه نخستين كنگره نويسندگان ايران را با موارد قبلي متفاوت مي‌كرد اعلان نقش ادبيات بود كه بايد سرپا مي‌ايستاد و همچون شاخصي جاي نهادها و افراد را تعيين مي‌كرد. ادبا فكر مي‌كردند چيزي كه وحدت كشور ايران را حفظ كرده زبان و ادبيات فارسي است. ما بارها توسط اسكندر، اعراب مغول‌ها و تركان زير و رو شده بوديم. ولي هر بار توانسته بوديم دوباره متحد شويم. بهار در منظومه‌هاي چهار خطابه كه به رضا شاه نوشته بود، بر همين نكته تاكيد كرده بود «پادشه آ قصه نيكان شنو/ شمه اي از حال نياكان شنو...هر كه زبان داشت به مانند شمع/ سوخت تنش ز آتش دل پيش جمع...». در اين مقطع روشنفكران و مثلا بهار در همين منظومه‌ها از رضاشاه مي‌خواهد كه عدالت را برپا كند، ترقي را بياورد، تشيع را عزيز بدارد و نگهبان زبان شود. اما در سخنراني كنگره، از مردم مي‌خواهد كه وظيفه خود را در قبال ادبيات بر عهده گيرند تا نجات يابند. در اين كنگره، اعلان، شأن مشاركت جوي ادبيات را بازسازي كرد، جاي همه را معين نمود، سازمان‌ها را ممكن ساخت و مهم‌تر از همه اينكه اجازه داد موضوع و هدف و فرم اثر هنري، آگاهانه بر هم منطبق شوند.

اين خطر وجود دارد كه «اعلان» را دست كم بگيريم. زيرا عادت كرده‌ايم با اعلان، به گفتاري رسميت اداري ببخشيم و يا جرمي را نشانه رويم. همين؛ بستن دكمه كت يا كوبيدن چكش قضاوت بر ميز. همه اين‌ها مي‌تواند ادا اطوارهاي مردمي باشد كه بيش از اندازه خودپسندند. اعلان، شيپور زدن براي جلوس استدلال يا صورت محترمانه ارائۀ شواهد هم نيست. چون استدلال و شواهد و حيثيت تجربه، وقتي ظاهر مي‌شوند كه اعلاني وجود داشته باشد. اعلان تمهيدي است كه قيام به هر كاري پيشاپيش به آن سپرده شده است.

اعلان علم را به نتايج‌اش مي‌رساند و هنر را از ذوقي درون ريز به سمت مشاركت در جهان هل مي‌دهد. جمعيت با اعلان شكل مي‌گيرد. پيش از اعلان چيزها براي خودشان پراكنده‌اند. با اعلان جهت مي‌گيريم، در موقعيت مي‌افتيم و سياسي مي‌شويم. هر تصميمي مايل است دكمه‌هاي كت‌اش را محكم ببندد و با چكش بر ميز عدالت بكوبد. اما تنها بعد از سال‌ها مي‌توان خطوط سرنوشت امور مهم را گرفت و به عقب برگشت و اعلاني را ديد كه چگونه زاينده و درخشان مي‌جوشد.

نخستين كنگره نويسندگان ايران، يكي از همين موارد است كه چهره‌اش همچنان از پس سال‌ها جوان مانده است. قبلا داستان كوتاه و رمان مدرن توسط جمالزاده و هدايت به عرصه آمده بود و فرم ادبي خود را به اثبات رسانده بود. فرمي كه مي‌گفت همه چيز بعد از من آغاز مي‌شود، علوي در ماجراي پنجاه و سه نفر زنداني شده بود و «ورق پاره‌هاي زندان» را به سبك روزنوشت احوال زندانيان به دست ماشين تبليغ سازماني چپ‌ها سپرده بود، دشتي در رمانچه‌هايش قر و غمزه‌ه‌اي عاشقانه‌اش را آورده بود و استادان عصا قورت داده، تتبع در ادب قديم را به نحو نسبتا رضايت بخشي انجام مي‌دادند. اينها مي‌توانست ادبيات را تكه پاره كند. زيرا هر كس مي‌خواست سهم خود را براي به مصرف رساندن بردارد و ببرد. با چنين تقسيمي، ادبيات در ميان كاربردهايش تجزيه مي‌شد. راهي جز اين وجود نداشت كه ادبيات در ميانه بايستد. اين در ميانه ايستادن، با كنگره كه خود به خود فرمي داشت صورت خاص گرفت. هر كس ايده‌اش را برداشت و به كنگره آمد؛ ولي صحنه گفت و شنودها به ادبيات مركزيت بخشيد. به اين ترتيب در پايان كنگره، نيروي ادبي به نحوي توزيع شد كه پس از آن، هر گرايشي مي‌بايست به امر مركزي يعني ادبيات بر مي‌گشت. زيرا معنا، نيرو و مشروعيتش را از آن مي‌گرفت.

تاريخ رمان و معناي رمان سياسي پس از كنگره نمي‌توانست مثل گذشته پراكنده باشد. چرا كه ادبيات، از وسيله‌اي موثر تبديل به مرجعي الهام بخش شده بود. پس از این کنگره بود که علوی رمان چشم‌هایش را نوشت، داستانی عاشقانه که در نفوذین ترین گره‌هایش سیاسی بود و شور عاشقانه اش را از آن می‌آورد. بعد از این کنگره بود که آل احمد براي گفت و گوهاي طولاني در سرگذشت كندوها، افشاگري عليه فساد اداري در مدير مدرسه، و مبارزه با غربزدگي در زمين سوخته، نثري را ساخت كه به خودي خود ارزش ادبي داشت. جمله‌هاي كوتاه، صريح، عصبي و روشن كه آدم هيچ جور نمي‌توانست پشت آن بايستد و عقيده سياسي‌اش را پنهان كند. استواري ادب قديم، روشني زبان مردم و جنگندگي نطقه‌اي سياسي همزمان در ساختار نحوي آل احمد بود. نه به اين خاطر كه با آن حرف‌هاي سياسي مي‌زد بلكه به اين دليل كه هر چه با آن مي‌گفتند موقعيت سياسي پيدا مي‌كرد.

ما مي‌توانيم از ادبيات در پژوهش و حتي تفنن يا تبليغ استفاده كنيم. ولي فقط زماني در كار خود توفيق مي‌يابيم كه عميقا در به رسميت شمردن ارزش بنيادين ادبيت متن ادبي، صداقت به خرج دهيم. در ملاقات با ادبيات است كه مشاركت در جهان ممكن مي‌شود. نخستين كنگره نويسندگان، اعلان ارزش ادبي و به بيان دقيق‌تر، اعلان ارزش سياسي ادبيات محض بود. طوري كه وقتي احمد محمود شروع به نوشتن همسايه‌ها كرد، ديگر همه چيز براي نوشتن رمان داشت و نيازي نمي‌ديد براي جلب توجه بيشتر، ماجراي سياسي ملي شدن صنعت نفت را به اثرش بچسباند. هر چه توصيف اهواز واضح‌تر و داستاني‌تر انجام مي‌شد جغرافياي رمان سياسي‌تر از آب درآمد و هر قدر كردار و گفتار خالد طبيعي‌تر به نمايش در مي‌آمد بيشتر به مبارزه نزديك مي‌شد. رمان احمدمحمود سياسي شد؛ چون پس از كودتاي 28 مرداد، هر رمان خوبي را كه به حال خودش مي‌گذاشتي، فورا سياسي مي‌شد.

کنگره نویسندگان اعلان ادبیات فرم و سیاست
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
دیدگاه
در محاصرۀ ناملت‌ها
فلسطین، مسئله‌ای مربوط به سیاست داخلی است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
دولتی که ملی باشد در پی جغرافیای مستقل خود می‌رود و چگونه می‌تواند با اسرائیل که موجودیتی مجعول و وابسته است و همچون ویروسی به اینجا و آنجا سرایت می‌کند، بسازد؟ اگر اسرائیل رسمیت یابد، هیچ دولت ملی در منطقۀ ما نمی‌تواند مطمئن به رسمیت خود باشد. به همین جهت است که مسئلۀ فلسطین، لااقل در منطقۀ سرنوشت‌ساز غرب آسیا، مسئله‌ای مربوط به سیاست خارجی کشورها نیست؛ هر موضعی در قبال اسرائیل مستقیما مربوط به موضع کشورها دربارۀ مردم خویش است.


سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)