ایران تلاش برای شکلگیری سازمانهای ملیِ باشخصیت را علیرغم تمام دشواریها و ریسکهایش به عنوان راه نجات تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. هر جبهۀ جدیدی که گشوده میشود، هر هسته جدیدی از مقاومت که در کشوری جدید، سربرمیآورد، تنها و تنها در این لحظه، یعنی لحظهای که تبدیل به یک تشکیلات سازمانیافته و مسئولیتپذیر میشود، میتواند نویدبخش تولد یک ملت باشد و آن را نمایندگی کند.
یکم: اعمال خشونت حداکثری، تنها کنش مورد توافق میان دو حزب رژیم اسرائیل است، اما با دو هدف کاملا متفاوت. راست افراطی، میخواهد با خشونت حداکثری روزبهروز به هدف نابودی یا کوچ کامل فلسطینیان نزدیک شود و چپ محافظهکار میخواهد با خشونت حداکثری، هم به فلسطینیان و هم به اسرائیلیان افراطی، ثابت کند که دشمنی دیگر موجه نیست. بنابراین خشونت حداکثری نهایتا به تثبیت موجودیت نامشروع اسراییل میانجامد.
دوم: ایران همواره انتظارش برای نابودی رژیم اشغالگر را در تصویر فروپاشی درونی، متعین میکرده است. یعنی تداوم زمان، علیه اسرائیل است و از این جهت دشمنان او، میتوانند بیشتر از او صبور باشند. دشمنان اسرائیل میتوانند کماکان ۲۵ سال صبر کنند ولی اسرائیل، درست از آن جهت که نمیتواند تنشهای درونی خودش و فشارهای بیرونی دشمنانش را تحمل کند، مدام دست به کنشهای بیمحابا میزند و همین چهبسا آن ۲۵سال را کوتاه کند.
سوم: واقعیت این است که اسرائیل از یک چیز تغذیه میکند و آنچیز بیش از آنکه خشونت باشد، امکان ثمربخشی خشونت است. امکان ثمربخشی خشونت، وابستگی است. اسرائیل بیش از هر چیزی، از وابستگی کشورهای منطقه تغذیه میکند. از اینکه ترسهای کشورهای منطقه در اقتصاد و امنیت و... همگی در لحظۀ استقلال، توسط قدرتهای فرامنطقهای، تبدیل به واقعیتهایی هولناک میشود و هزینۀ استقلال را گزاف میکند.
چهارم: در چنین صحنهای، ایران بیش از همه چیز به ازبینبردن امکان ثمربخشی رفتار اسراییل امید دارد. بنابراین دستاورد عملیات طوفانالاقصی، درست در همان آغازش محقق شده است: تصمیم مستقل حماس برای طراحی و اجرای یک عملیات نظامی علیه اسراییل. اعلان صریح و صادقانه آیتالله خامنهای مبنی بر استقلال حماس در تصمیمگیری، بیانگر وقوع یک اتفاق تازه در تاریخ شکلگیری مقاومت در منطقه است. اتفاقی که نقطه اوج سیاست ایران در قبال تمامی گروههای مقاومت بهشمار میرود. نقطهای که بتواند آنها را به چنان شخصیتی نائل کند تا بتوانند تصمیمات را مستقلا اتخاذ کنند، یعنی مسئولیت کل تصمیم را به دوش بکشند.
پنجم: ایران تلاش برای شکلگیری سازمانهای ملیِ باشخصیت را علیرغم تمام دشواریها و ریسکهایش به عنوان راه نجات تمام کشورهای منطقه در پیش گرفته است. هر جبهۀ جدیدی که گشوده میشود، هر هسته جدیدی از مقاومت که در کشوری جدید، سربرمیآورد، تنها و تنها در این لحظه، یعنی لحظهای که تبدیل به یک تشکیلات سازمانیافته و مسئولیتپذیر میشود، میتواند نویدبخش تولد یک ملت باشد و آن را نمایندگی کند.
ششم: تجمع روزهای اخیر جوانان ایرانی و عراقی در مرزهای اردن، میتواند ذیل چنین سیاستی معنا شود. اردن دهههاست در طراحی بریتانیایی آن جغرافیا همچون کشوری حائل عمل کرده است و توجه محور مقاومت به این جغرافیای راهبردی، میتواند دعوتی برای گروههای فلسطینی ساکن اردن و همچنین جوانان سرخوردۀ اردنی باشد تا عمق استراتژیک مقاومت را در پهنۀ جغرافیا تکمیل کنند. دعوتی که مشابه با تشکیل گروههای مقاومت در لبنان، سوریه، عراق، یمن و... بیش از آنکه مبتنی بر حمایت نظامی و مالی باشد، دعوتی سیاسی برای تشکیل یک جبهه ملی استقلالخواه در اردن است.