امروز مطالبۀ عمومی تغییر و غنیسازی کتابهای درسی، به هجوم بیسابقه به «ناکارآمدی» کتابهای درسی بدل شده است. گفتار حاکم بر اداره کشور امروز منتظر دانشآموزانی است که علم را صرفاً در جهت کاربردیاش فهم میکنند. باید این پرسش در برابر مدعیان تغییر کتابهای درسی قرار بگیرد که چرا پیش از این علم به «معنیبخشی» به جهان معتبر بود و امروز به «کاربردی» بودن معتبر شده است و بدتر اینکه حتی امروز دیگر «کاربرد» در معنای «سیاسی» مورد توجه نیست بلکه کاربرد علم، به حرفه و تخصص فروکاسته شده است.
چندی پیش وزیر آموزش و پرورش با حاضر شدن در برنامه ثریا تأکید کرد که برخی مطالب غیر کاربردی از کتابهای درسی حذف میشوند. اگر این خبر را با دقت بخوانیم دلالتهای عمیقی به درک شرایط سیاسی کشور مییابیم. برنامه ثریا که گفتار کارآفرینی را نمایندگی میکند، میزبان وزیر آموزش و پرورش میشود و مهمترین دستاورد برنامه، جملهای میشود که بر زبان وزیر جاری شد: «مطالب غیر کاربردی» از کتابهای درسی حذف خواهند شد. ظاهر امر این است که موضع وزیر در حمایت از سخنان رهبر انقلاب بیان شده است. رهبر انقلاب، مسئولان آموزش و پرورش را به علم نافع و علم لاینفع توجه دادند و نسبت به لزوم حذف مطالب غیر مفید از کتابهای درسی تأکید کردند. ابتدا ببینیم که جمله دقیق رهبر انقلاب چه بود؟ ایشان گفتند: «نکتۀ دیگر در مورد مسائل آموزش و پرورش که به برنامهریزیهای این وزارتخانه ارتباط پیدا میکند، تفکیک بین علم نافع و علم لاینفع است؛ علم نافع. حالا شماها خودتان تخصّص دارید، یعنی شماها در این مسئله کارشناستر از بنده هستید، الان در دبیرستانهای ما و شاید در دبستانهای ما دانشهایی تدریس میشود که هیچ فایدهای به حال امروز و آیندۀ این دانشآموز ندارد؛ یک چیزهایی است، [یک] ذهنیّاتی است که یادشان هم میرود و در هیچ مسئلۀ زندگی به اینها کمک نمیکند، در پیشرفت علم به اینها کمک نمیکند؛ اینها را شناسایی کنید، حذف کنید. علم نافع، آن علمی است که بتواند استعداد جوان و نوجوان را شکوفا کند». رهبر انقلاب در توضیح «علم غیر نافع» گفتند: «در هیچ مسئلۀ زندگی به اینها کمک نمیکند، در پیشرفت علم به اینها کمک نمیکند...». یعنی نه علم است و نه در عمل به کار میآید. درحالیکه در موضع وزیر و گفتار حاکم بر رسانهها و سازمانها، مطالب غیر نافع برای «علم» و «عمل» در بیان رهبر انقلاب، به مطالب «غیرکاربردی» فروکاسته شده است. این فروکاست صحبت رهبر انقلاب در خلط میان «غیر نافع» با «غیر کاربردی» را نباید اتفاقی تلقی کرد. روشن است که این دو تعبیر فاصله دارند و آن گفتاری که علم را به کاربردهایش فروکاسته است، چنین تعبیری را میگزیند. گوشها بنا به زمان و جهان خود، طور دیگری میشنوند و چشمها طور دیگری میبینند. در نظر گفتار «مدیریت»، «کارشناسی» و «کارآفرینی» که اکنون گفتار حاکم در سیاستگذاری و دستگاه ادارۀ کشور است، علم جستوجوگر حق نیست و تحقیق در امور جایی ندارد. در این گفتار، کارشناس جای دانشمند را میگیرد و خدمات جای تولید را اشغال میکند. گفتار کارشناسی، اقتصاد و سیاست متناسب خود را به بار میآورد و جامعه را خدماتی میکند.
اگر چه در مشی سیاسی رهبر انقلاب، یک سویۀ عملگرایانه وجود دارد اما این عملگرایی، عملگرایی گفتار کارشناسی نیست. گفتار کارشناسی علم را به خدمات فرو میکاهد و در برابر جامعۀ سیاسی و مولد، یک جامعه خدماتی و کارشناسی تصویر میکند. نامگذاری سالهای گذشته توسط رهبر انقلاب، یک موضعگیری سیاسی در برابر غلبۀ این جریان بر دستگاه ادارۀ کشور است. شعار «تولید» یک موضعگیری سیاسی صریح در برابر گفتار «کارآفرینی» است. شعار سال 1401 نیز اگر چه به دانشبنیان تعبیر شده اما باز هم با محوریت «تولید»، «تولید دانشبنیان» عنوان شده است و تخصیص «دانشبنیان» به «تولید» حامل همین مناقشه در لایههای درونی اداره کشور است. بنابراین عملگرایی رهبر انقلاب برآمده از درکی است که علم را در بن خود سیاسی یافته و عمل را شرط و آزمون علم میداند.
نقاشی لحظات پایانی عمر ارشمیدس، حکاکی قدیمی در اواخر قرن نوزدهم. ارشمیدس در خلال جنگ پونیک دوم، زمانی که نیروهای رومی به فرماندهی ژنرال مارکوس کلودیوس مارسلوس شهر سیراکوز را پس از یک محاصره دو ساله تصرف کردند، کشته شد؛ آن هم در شرایطی که مقاومت دوساله سیراکوز مرهون ابتکارات و اختراعات ارشمیدس در استحکامات دفاعی شهر بود. با این حال زمانی که شهر تسلیم شد، ارشمیدس غرق در حل مسائل هندسی بود و لحظاتی پیش از مرگ، خطاب به سربازی که به سمت او میآمد گفت: دایرههای من را به هم نریز!
 |
مناقشۀ موجود در صحنۀ سیاست کشور بر مدار ایستادن گفتار رهبر انقلاب بر محور «تولید»، صورتبندی شده است. در غیر اینصورت همه چیز آنقدر واضح و روشن است که جایی برای مناقشه نمیماند. اکنون هم همه چیز در دستگاه ادارۀ کشور به نفع «کاربردی» شدن مصادره شده و علم و سیاست به محاق رفته است. دستگاه ادارۀ کشور همانطور که به دانشمند نیاز ندارد، به شهروند سیاسی نیاز ندارد. شهروندان جامعه خدماتی، کارشناسان و کارگرانی هستند که صرفاً متخصص در حوزۀ کاری خود هستند و دیدگاه سیاسی ندارند. انسان دانشگاهی در یک جامعۀ تولیدی، انسانی سیاسی است که نسبت به سرنوشت انسان حساس است. حال آنکه انسان جامعه خدماتی، مسئولیتی بیش از انجام وظیفه تخصصی خود ندارد. سیاستزدایی از جامعه، محور «گفتار کارشناسی» است. دانشگاه تهران به عنوان نماد دانشگاه ایرانی، در نقطۀ تأسیس و در سالهای پس از آن، همواره دانشجویانی تربیت کرد که شخصیت سیاسی داشتند و در تحولات آینده کشور و در انقلاب اسلامی مردم ایران هم، نقش رهبری اجتماعی بر عهده گرفتند. دانشآموزان مدارس که علم را واجد حقی میدانستند، تربیت سیاسی داشتند و شهروند سیاسی آینده ایران شدند. اگر ملت ایران بر خلاف ملتهای منطقه، همواره سیاسیتر بوده و اکنون هم مقاومت بیشتری در برابر سیاستزدایی گفتار کارشناسی دارد، برآمده از نهاد علمی است که از مدرسه تا دانشگاه رسالت خویش را تربیت روشنفکر یا شهروند سیاسی تعریف کرده بود. اما امروز ما دیگر نه از مدرسه و نه از دانشگاه، شخصیتهای علمی و سیاسی نمیخواهیم. حتی محافل و دانشگاههای علوم انسانی دیگر محل گفتوگوهای عمیق علمی و البته سیاسی دربارۀ مهمترین مسائل کشور نیستند. دانشگاههای ما امروز تکنسینهایی تربیت میکنند که حتی علوم انسانی را در وجه خدماتی آن مشروع میدانند. دانشجوی علوم سیاسی امروز آینده خود را مذاکرهکنندهای حرفهای برای یک شرکت اقتصادی میداند که قرار است با تکنیکهای مذاکره منافع بیشتری برای شرکت خود کسب کند. امروز انتظار ما از مدرسه و دانشگاه، تربیت شهروندان متخصص و حرفهای است و ما دیگر منتظر برآمدن شخصیت علمی و سیاسی از مدارس و دانشگاهها نیستیم و چه بسا ظهور چنین شخصیتهایی را خطرناک و برهمزنندۀ نظام حرفهای و تخصصی علم بدانیم. روشن است که شخصیت سیاسی به تخصص و حرفه خود تن نمیدهد و فروکاسته نمیشود و گفتار کارشناسی چنین فراروی از تخصص را روا نمیدارد.
همان گفتاری که سالهای گذشته متمرکز بر سیاستزدایی از فناوری بوده و استارتاپها را بدل به مدل اقتصادی اداره کشور کرده است، امروز آموزش و پرورش را مهمترین محمل برای تربیت نسلی متناسب با ایدۀ علمی و سیاسی خود میداند. امروز مطالبۀ عمومی تغییر و غنیسازی کتابهای درسی، به هجوم بیسابقه به «ناکارآمدی» کتابهای درسی بدل شده است. گفتار حاکم بر اداره کشور امروز منتظر دانشآموزانی است که علم را صرفاً در جهت کاربردیاش فهم میکنند. باید این پرسش در برابر مدعیان تغییر کتابهای درسی قرار بگیرد که چرا پیش از این علم به «معنیبخشی» به جهان معتبر بود و امروز به «کاربردی» بودن معتبر شده است و بدتر اینکه حتی امروز دیگر «کاربرد» در معنای «سیاسی»اش مورد توجه نیست بلکه کاربرد علم، به حرفه و تخصص فروکاسته شده است.
تقلیل علم به مهارت در گفتار کارشناسی محصول دیدگاهی بنیادی به علم است که آمریکای دوران متأخر عهدهدار آن شده و کسانی که امروز گفتار کارشناسی را راهحل مسائل کشور تشخیص دادهاند، به بنیاد علمی این دیدگاه و خاستگاه تاریخی و جغرافیایی آن توجه ندارند. اصلاح کتابهای درسی و حذف مطالب غیر نافع، بدون درکی بنیادی از ماهیت علم و زمینههای تاریخی آن ممکن نیست. تشخیص نافع و غیرنافع بودن علم به طور مستقیم به نگرش بنیادین انسان از علم مربوط است و در هر دوره تاریخی، تلقی از علم نافع متفاوت بوده است. اکنون تفسیر نافع به کاربردی برآمده از نگرش آمریکایی به علم است که مسئول وضع کنونی جهان است. آیا مدعیان حذف مطالب غیرکاربردی از کتابهای درسی با نظر به چنین زمینههای فلسفی و تاریخی و همچنین جریانهای سیاسی حاکم در دستگاه اداره کشور، پیگیر چنین مطالبهای هستند؟ آیا قرار است با همان منطق کاربردگرایی در علم، ارادۀ علمزدایی از آموزش عمومی، روند حذف حساب دیفرانسیل و انتگرال را توسعه داده و علوم دقیقه، علوم انسانی، ادبیات و هنر را کاربردی بخواهد؟ سیاستگذاران این روند که ظاهرا قرار است به نحو عاجلی کار ناتمام حذف علم از آموزش ریاضیات را در تمام گستره آموزش عمومی تمام کنند، مطمئنا از تبعات این کار بر تربیت سیاسی شهروندان آینده ایران، آگاهی ندارند. یا شاید بهتر باشد اینطور فرض کنیم که آگاهی ندارند.