اطلاعیه !
فرم عضویت در باشگاه مخاطبان





شرایط امکان داعش
چهرۀ بحرانی خاورمیانه


۲۴ خرداد ۱۳۹۶   1667  0  0 دیدگاه
ظهور داعش بیش از هر چیز ناشی از بحران دولت-ملت­‌ها در منطقه است. در سوریه با دولتی مواجهیم که تنها بر یک‌سوم سرزمین خود اعمال حاکمیت مؤثر می­کند و در آستانه فروپاشی قرار دارد، در عراق و تونس و افغانستان هم دولت‌های تازه‌تأسیسی داریم که هنوز نتوانسته‌اند حاکمیت خود را تثبیت کنند و این تثبیت حاکمیت به صرف زور اسلحه امکانپذیر نخواهد بود، تنها با معنا کردن «ملت» این کشورها است که دولت به قاعده خواهد نشست. در ایران هم وضع مستثنی نیست، اگر «ملت ایران» تحت‌الشعاع نزاع‌های قبیله‌ای و جناحی قرار گیرد، دولت ولو دولت اکثریت باشد تضعیف خواهد شد. در اینصورت باید منتظر وضعی بود که داعش یکی از عواید آن است.

تحولاتی که در چند سال گذشته و خصوصاً پس از انقلاب­های اخیر در خاورمیانه به وقوع پیوسته است؛  بحران­ها و شکافهایی را در وضع سیاسی خاورمیانه به وجود آورده که کنش سیاسی دولت­ها -این بازیگران رسمی میدان سیاست خاورمیانه- و همچنین ارتش­ها و دستگاه­های دیپلماسی در محیط منطقه­ را به دشواری انداخته است. گویا امور آشنایی همچون دولت، ملت، مرز، جنگ و دیپلماسی، امروزه و در خاورمیانه، واجد معانی متحول و دگرگونه‌­ای شده‌­اند، نوع دیگری کار می­کنند و ای‌بسا کارپردازان دیگری را نیز می­‌طلبند. در این میان، ظهور داعش و توفیقات نسبی او، بیش از هر پدیده دیگری آشکارکنندۀ همین بحران است. نکتۀ حائز اهمیت اما آن است که بحران­هایی که با ظهور داعش در منطقه آشکار شده‌­اند؛ خود، دستمایه‌­ای برای تقویت زمینه­‌های عمل آن است. اینکه دولت-ملت­ها در حال فروپاشی هستند، دیپلماسی در بحران قرار دارد و رسانه­‌های رسمی ازکارافتاده‌­اند و رسانه­‌های مجازی قدرت گرفته‌­اند و نیز اینکه ارتش‌­های ملی، جای خود را به شبه‌­نظامیان قبایلی داده­‌اند و در فقدان دولت مقتدر، ارتش­‌ها -این پایه‌­گذاران بنای دولت ملی در خاورمیانه- نیز نحیف شده­‌اند؛ این‌ها همه و همه، امکانی برای داعش فراهم آورده است تا بتواند شانس خود را برای «ماندن» در خاورمیانه افزایش دهد. گویا وضع سیاسی جدیدی در منطقه، شکل گرفته است که مناسبات کهن سیاسی منطقه را از قدرت انداخته است و از شکلگیری بازی جدیدی در خاورمیانه خبر می­‌دهد که شاید بازیگرانش را نیز خود انتخاب می­‌کند. حال پرسشی که به میان می­‌آید این است که داعش تا کجا می­‌تواند از این وضع دگرگونه، برای قدرت گرفتن خویش بهره­‌مند شود؟

داعش تنها یکی از گروه‌های تکفیری منطقه است و تعداد این گروه‌ها در عراق و سوریه و شمال آفریقا شاید از تعداد کشورهای عربی منطقه نیز بیشتر باشد. اما چرا داعش بیش از سایر گروه­‌های تکفیری مورد توجه قرار گرفته است؟ مگر نه این است که این گروه‌های تکفیری علی‌رغم تعدد و گونه‌گونی‌شان، در برخی وجوه اساسی دارای شباهت‌هایی نیز هستند؛ پس چرا همه داعش را متمایز می­‌پندارند؟ اگر قائل به جدید بودن ماهیت پدیده داعش باشیم، چه مؤلفه‌هایی پدیده مورد بحث را از نمونه‌های متحقق تاریخی متفاوت می‌کند؟ یا چرا این پدیده یک پدیده جدید است؟

به نظر می­‌رسد آنچه باعث تمایز و برجسته شدن داعش شده است همراهی او با امکان­هایی است که دنیای مدرن و وضع منطقه در اختیار او قرار داده است. داعش نه‌تنها از این امکان­ها بهره می­برد بلکه آن‌ها را به‌پیش نیز می­برد و زمینه تحقق هر چه بیشتر آن‌ها را فراهم می­‌آورد. وقتی ما از وضع خاورمیانه سخن می­گوییم دو بحران دولت-ملت و بحران در وضع جنگ در منطقه بیش از همه شرایط امکانی را فراهم آورده است که داعش بخت خود برای ماندن را بیازماید و از طریق به آزمون گذاشتن بخت خویش این بحران‌ها را که به‌مثابه شرایط امکان ظهور تکفیری‌ها نیز هست را عمق بخشد و بیش‌ازپیش محقق نماید.

بحران دولت- ملت به‌مثابه شرایط امکان ظهور داعش

ظهور داعش، شاید بیش از هر چیز از ظهور بحران دولت-ملت­ها در منطقه خبر می­‌دهد. این شاید بزرگ‌ترین شانس داعش برای «ماندن و گسترش یافتن» باشد (اشاره به تیتر روی جلد پنجمین شماره مجله دابق). برخی از دولت­‌های ملی در خاورمیانه مانند عراق و سوریه در بحران قرارگرفته‌اند و دیگر به‌سختی می­‌توان از دولت بودن آن‌ها سخن گفت. در سوریه با دولتی مواجه هستیم که تنها بر یک‌سوم سرزمین خود اعمال حاکمیت مؤثر می­کند و در آستانه فروپاشی قرار گرفته است. این بی‌دولتی در برخی مناطق، باعث شکل‌گیری موجودیت­های سیاسی خُرد و شبه‌­دولتی شده است که واجد بسیاری از شرایط شناخته‌­شده برای کنشگران سیاسی نیستند. در میانۀ این بحران دولت، ما شاهد جمعیت­های انسانی هستیم که هیچ احساس تعلقی به دولت خود ندارند؛ گویا تعلقات قومی و مذهبی جای تعلق‌­های سیاسی را گرفته است. گویا عامل مرزگذارِ دیگری در کار است که چندان با قطب­‌نمای سیاست دولتی، کار نمی‌کند. اما آیا سیاست، ازکارافتاده است؟ همه به‌خوبی می­دانیم که قبایل سنَی عراق، هیچ تعلقی به دولت مرکزی عراق ندارند. روند فرسایش و زوال دولت­ها در خاورمیانه از یک سو و تضعیف تعلق‌های سیاسی و جایگزینی تعلقات قومی و مذهبی، گویای روندی رو به رشد از شکل­گیری «دولت­های بدون ملت؛ و ملتهای بدون دولت» در خاورمیانه است. این «بی‌دولتی» و «بیملتی»، بحران مرز را بار دیگر، پیش کشیده است و همان‌قدر که باعث آزاد شدن نیروهای جدیدی نیز در خاورمیانه شده است؛ از خطیر شدن، داغ شدن و چندوجهی شدن بازیِ سیاست در خاورمیانه نیز خبر می­‌دهد، که بازی سیاست در منطقه را دشوارتر کرده است. اینکه داعش از خلافت اسلامی در عراق و شام سخن می­گوید و شهروندان خود را از سرتاسر جهان فرامی‌خواند، از فرسایش واحدهای سیاسی روایت می­کند. بحران تجزیه و فروپاشی دولت­ها در منطقه ما سه وجهِ بنیادین دارد که توجه به آن‌ها و یافتن معنایشان ما را به درک هسته­ی اصلی بحران نزدیک می­کند. این سه وجه بنیادین شامل، بحران ملت، بحران دولت و بحران قلمرو می­شود. توجه ما به این بحران­ها نشان می­دهد که ما در چه شرایطی قرار گرفته­ایم و چگونه این بحران­ها در هم بافته شده­اند و باهم از اتفاقی در صحنه سیاست و قدرت سخن می­گویند. کمی اگر دقت کنیم و پیگیر خبرهای منطقه باشیم، می­بینیم که دولت-ملت­ها، پایداری خود را از دست داده‌­اند و مرزها کمتر اهمیت دارند. امروز اگر جنگی هست، در مرزها اتفاق نمی­‌افتد. آشفتگی در قلب دولت­ها و در قلب ملت­ها افتاده است و معنی­شان را می­گیرد؛ امروز ملت سوریه، چگونه می­تواند «ملت» سوریه باشد، وقتی معنیِ باهم بودنشان از دست می‌­رود. نگاه کنید به پناه­جویان سوری در مرزهای اروپا. پناهندگی آن‌ها نه صرفاً به جهت بریدن از نظام سیاسی و نه صرفاً به جهت جنگ و بی­‌ثباتی است. البته همه این‌ها هست اما آنچه معنای درونیِ این پناهندگی است، بریدن از «ملت» است؛ بریدن از تعلق به یک قلمرو است و این متفاوت بامعنایی است که ما سابق بر این از پناهندگی می­‌فهمیدیم. مهم­ترین شاهد این امر از دست رفتن تلاش دولت سوریه است که روزگاری با جعل «ناسیونالیسم» و ایدئولوژی‌ بعث درصدد ایده‌سازی برای قوام ملت سوریه بود. این امر معنای ملت بودن مردم سوریه را در تعلیق قرار داده است. از جمعیت 23 میلیون نفری سوریه 12 میلیون نفر آواره شده­اند که از این تعداد 512 هزار نفر به اروپا پناهنده شده­اند. بسیاری از آوارگان سوری با قطع تعلق از سوریه سودای ماندن و ساختن آینده خود در اروپا و آمریکا را در سر می­پرورانند. در این زمینه، «منفرد اشمیدت»، رئیس اداره فدرال امور مهاجرت و پناهندگان در آلمان در گفتگو با هفته‌نامه «اشپیگل» تصریح می­کند که بسیاری از سوری‌­ها ... متوجه می­شده‌­اند که شرایط در سوریه همواره بدتر می­شود، آن‌ها می­خواهند در جایی که شانسی برای زندگی می­بینند زندگی خود را دوباره بسازند[1].

همچنین ما با بحران دولت­ها مواجهیم که پیش از آن سراغ نداشتیم؛ دولت­هایی را ما امروز می­بینیم که بااینکه در مسند قدرت نشسته­اند، معلوم نیست بر چه ملتی حکم می­رانند؛ ملت­هایشان را از دست داده­اند؛ این ملت­ها دیگر با این دولت­ها نمی­جوشند. نکته ظریف آن است که در اینجا مسند «دولت» به خطر افتاده است و نه دولتی خاص. ساده‌اندیشی نیست که فکر کنیم با برگزاری انتخابات و روی کار آمدن دولتی دیگر به‌جای دولت اسد، بحران دولت در سوریه رفع شده است. بحران جدی­تر است؛ اندیشه دولت در این مناطق استواری و قوام خود را از دست داده است. همچنین بحران «قلمرو» نیز در منطقه خود را مشخصاً نشان می­دهد. ما امروز با مردمی در منطقه خود مواجهیم که اصل داشتن قلمرو و سرزمین را بی­اعتبار کرده­اند؛ پاسپورت­های خود را در جلوی دوربین پاره می­کنند. این «بی­میهنی»، که پیوستگی درونی با بحران­های ملت و دولت هم دارد، هرگونه تعلق را از این مردمان گرفته است؛ کسی که جایی نداشته باشد که به آن «تعلق» داشته باشد و به آن برگردد، معلوم است که با خشونت به جلو می­رود و نابود می­کند. این بی­میهنی برخلاف انتظار تنها برای اعضای گروه­هایی نیست که در منطقه به وجود آمده­اند، بلکه همان‌طور که در طرح بحران ملت و دولت اشارتی کردیم، وضعی است که مردم منطقه هم در آن افتاده­اند. مثلاً توجه کنید به واکنش سربازان عراقی و اساساً مردم عراق به حمله داعش به سرزمین­شان؛ مردمانی که از سرزمین­شان دفاع نمی­کنند.‌ این بحران دولت- ملت امکانی را برای ظهور داعش فراهم ساخته است؛ امکانی که شرایط ظهور و قدرت‌یابی داعش را ممکن نموده است و ازقضا داعش فرزند خلفی است که این بحران را به جلو می­برد و وفادارانه چهره­های جدیدی از آن را نمایان می­کند.

بحران در وضع جنگ و «بخت» ماندن برای داعش

حیات داعش در خاورمیانه، همچنین از بحران دیگری نیز خبر می­دهند و آن بحران در وضع جنگ است. خشونت افسارگسیخته‌ای که در خاورمیانه موج می­زند نشان از آن دارد که مرزهای جدید در خاورمیانه خونین خواهد بود. «مرزهای خونین» خاورمیانه گویای آن است که تکه‌تکه شدن مرزها در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا و مرز گذاری‌های جدید، نه از طریق شیو­ه­های سیاسی و مسالمت‌آمیز بلکه به‌واسطه جنگ­ها تعیین خواهند شد. روند تجزیه دولت­ها در این منطقه از ظهور جنگ­های جدید در منطقه خبر می­دهند. البته این شرایط نه‌تنها منجر به وقوع جنگ­های خونین در منطقه شده بلکه ماهیت جنگ­ها در منطقه را نیز دگرگون نموده است. بنابراین روند بحران دولت در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا نه‌تنها ما را در محیط راهبردی قرار داده است که آبستن جنگ­های خونین خواهد بود بلکه ماهیت جنگ­هایی را که احتمال درگیری مستقیم یا غیرمستقیم ما در آن وجود دارد را نیز تغییر می­دهد. با این روند شاهد درگیر شدن دولت­ها در نوع جدیدی از جنگ­ها در منطقه مانند «جنگ­ نیابتی» و «جنگ نامتقارن» هستیم.

خاورمیانه را می­توان محل تکامل و تحول مفهوم جنگ در سراسر دوره معاصر دانست. در سیاست خاورمیانه ارتش­ها و نظامیان همواره نقشی کلیدی داشته­اند. دولت-ملت‌سازی در خاورمیانه، تا حد زیادی، توسط ارتش­ها و نظامیان پیش رفته است. در سرتاسر جنگ سرد ارتش­ها و نظامیان، به‌خصوص در جهان عرب، سیاست در خاورمیانه را پیش می­بردند. با پایان جنگ سرد و جنگ اول و دوم خلیج فارس، نظامی­گری در خاورمیانه رو به افول نهاد. اما این بهار عربی بود که میخ آخر را به تابوت ارتش­های عربی در خاورمیانه زد. با بهار عربی و ناتوانی ارتش لیبی و سوریه در کنترل ناآرامی­ها و جنگ داخلی با تروریست­ها، بحران ارتش­های عربی و ازکارافتادن ارتش­های عربی به‌صورت کامل آشکار شد. در این مهلکه تنها ارتش مصر بود که از همان ابتدای اعتراضات با جدا کردن خود از سرنوشت حسنی مبارک و حفظ وجهه ملی خود و سرانجام کودتا علیه مرسی و تشکیل دولت نظامی توسط سیسی، توانست بحران را مهار کند. اما سؤال مهم این خواهد بود که زوال و ناکارآمدی ارتش‌ها در جهان عرب به چه معناست؟ یکی از ابعاد و معانی این بحران این است که ناتوانی و فروپاشی ارتش­های عربی در خاورمیانه گویای دگرگونی ماهیت جنگ در منطقه است. ازکارافتادن ارتش­های عربی در لیبی، سوریه، عراق در برابر داعش نشان از دگرگونی ماهیت جنگ در منطقه است که پیوند وثیقی با بحران مرز، بحران دولت و سر آخر، ظهور بازیگران متعدد جدید در میدان خاورمیانه دارد. چه کسی می­تواند منکر ناتوانی ارتش سوریه و عراق در مقابله با داعش باشد؟ شکست­های پیاپی ارتش­های کلاسیک منطقه از داعش و ناتوانی آن‌ها در عقب راندن داعش از مواضعش این پرسش را طرح می­کند که مگر داعش چگونه می­جنگد که این ارتش­های تا بُن دندان مسلح توان شکست دادن آن را ندارند؟ گویا داعش شیوه جنگ پیچیده­تری را وارد میدان نبرد کرده است که ارتش­های کلاسیک با شیوه جنگ منظم قادر به رویارویی با آن نیستند. داعش با شیوه جنگ خود، بحران جنگ و ازکارافتادن ارتش­های منطقه در برابر تهدیدات نوظهور را نشان می­دهد و ظهور امکانی را فریاد می­زند که می­تواند به امکانِ تداوم و بقای داعش نیز تبدیل شود.

امکان به‌گونه‌ای دیگر جنگیدن در دنیای ما شرایطی را برای داعش فراهم آورده است که بخت خود برای ماندن در میدان خاورمیانه را بیازماید؛ بختی که به داعش مجال این را داده است که امکانِ جنگی متفاوت در خاورمیانه را به‌پیش ببرد و پدیده جنگ را در مرزهای امکان جدیدی قرار دهد که برای بسیاری از ارتش­های منطقه ناشناس است. توجه به شیوه جنگی که داعش به میدان آورده است از امکان­های جدید جنگ در دنیای ما سخن می­گوید و چگونه به‌پیش بردن آن توسط داعش را نمایان می­کند. بنابراین لازم است کمی در خصوص شیوه جنگی که داعش در عراق و سوریه به نمایش گذاشته است سخن بگوییم تا بحران در وضعیت جنگ در خاورمیانه و اینکه این بحران چگونه برای داعش کار می­کند را روایت کنیم.

مهم­ترین سیاست داعش «سیاست ماندن» است. ساختار داعش و حکمرانی داعش نشان‌دهنده این سیاست است و وجه تمایز بنیادین داعش با سایر گروه‌های تکفیری مانند القاعده در همین است. داعش ادعای حاکمیت و خلافت دارد و برای اینکه این ادعا را واقعی نشان دهد به زمین، شهر و جمعیت نیاز دارد و همین‌جاست که شکست و پیروزی را برای داعش مهم می­کند. مسئله کارآمدی در حکمرانی از همین‌جا برای داعش مهم می‌شود. بهترین جایی که می‌شود «سیاست ماندن[2]» داعش را دید، ماهیت و شیوه جنگ داعش است. ضرورت توجه به جنگ در فهم پدیده داعش را می­توان در فهمی که ماکیاوللی در کتاب «شهریار» از نسبت شهریار (سیاست) و جنگ ارائه می­کند، دید. برای ماکیاوللی شرط بقای هر سیاستی در جنگ فراهم می­آید و از همین روست که از نظر او پیامبران جنگاور و سلحشور همگی پیروز بوده­اند و پیامبران بی‌سلاح ناکام مانده‌اند[3]. هیچ‌چیز واقعی­تر از جنگ نیست. برای پیروزی در جنگ باید دقیق­ترین راهبردها را داشت و الا شکست است و مرگ. از همین روست که در هیچ جا آشکارتر از جنگ مشخص نمی­شود که در سیاست شکست و پیروزی به چه میزان ضروری است. ماکیاوللی همین را در ماهیت سیاست دریافته بود که با جنگ، توضیحش می­داد: «پس بر شهریار است که هیچ هدفی در پیش و هیچ اندیشه­ای در سر نداشته باشد و دل بر هیچ کار نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن. فرمانروایان را کدام هنر بالاتر از این؟»[4]. جنگ، خطیرترین لحظه برای سیاست­ است و معنای حقیقی سیاست را آشکار می­کند؛ برای داعش نیز که می­خواهد دولتی نوبنیاد را بنا نهد جنگ بیش از هر چیزی ضروری است؛ چراکه هستی سیاسی داعش با جنگ گره خورده است. ازاین‌رو «شیوه جنگ» داعش جای خوبی برای نشان دادن تلاش داعش برای ماندن است.

داعش یک «سازمان استراتژیک» است. از همین روست که استراتژی دفاع دارد. استراتژی دفاع داعش چندلایه است؛ لایه اول، حفظ قلمرو فعلی در عراق و سوریه مانند رقه، الرمادی، فلوجه، موصل؛ لایه دوم، ادامه حملات در عراق و سوریه، و لایه سوم، کشاندن درگیری به سرزمین­های نزدیک در خاورمیانه (سینا، لیبی و یمن) و سرزمین­های دورتر در نقاط دیگر جهان مانند اروپا، آسیا (چین)، روسیه و آمریکا[5].

مهم­ترین ویژگی سازمان رزم داعش «مقاوم و انطباق پذیر بودن[6]» آن است. مقاوم و انطباق پذیر بودن در جنگ ازآن‌جهت برای داعش اهمیت دارد که امکان طولانی شدن جنگ را می­دهد؛ این شرایط بی‌ثباتی ناشی از ادامه جنگ در منطقه امکان زیست بیشتری به داعش می­دهد. داعش برای آنکه دارای سازمان رزم مقاوم و انطباق پذیر باشد از شیوه «جنگ ترکیبی[7]»  استفاده می­کند. این نوع از جنگ به داعش امکان انطباق و فرار از شکست داده است. جنگ ترکیبی داعش ادغام پیچیده­ای از سه نوع نبرد است: 1. جنگ سنتی و متعارف؛ 2. جنگ نامتقارن (نامتعارف)[8]؛ 3. عملیات تروریستی.

تجربه جنگ داعش در عراق و سوریه نشان می­دهد که داعش به‌صورتی پیچیده و متناسب با میدان نبرد از ترکیبی از این شیوه­های نبرد استفاده می­کند؛ داعش معمولاً از شیوه جنگ نامنظم در جاهایی که حضور کمی دارد یا تعداد نیروهایش کم هستند استفاده می­کند؛ از شیوه تروریستی زمانی بهره­ می­برد که می­خواهد به مراکز امنیتی حمله کند یا به منازعات قومی و مذهبی دامن بزند (مانند بمب‌گذاری و حملات انتحاری در مناطق شیعه‌نشین بغداد) و از شیوه متعارف برای محاصره و تسخیر شهرهایی مانند کوبانی بهره برده است. اما پیچیده‌ترین میدان جنگ با داعش زمانی است که در مدلی ترکیبی و به‌صورت همزمان از این شیوه­ها استفاده می­کند. مدلی که داعش برای حمله و اشغال موصل و الرمادی استفاده کرده است بر اساس همین شیوه ترکیبی بوده است. این شیوه جنگیدن، جنگ با داعش را پیچیده کرده است.

چگونگی اشغال الرمادی این جنگ ترکیبی داعش را نشان می­دهد. حمله داعش به الرمادی ابتدا با چهار بمب‌گذاری علیه نیروهای پلیس آغاز می­شود. سپس سه عامل انتحاری با خودروهای بمب‌گذاری‌شده وارد دروازه‌های مرکز فرماندهی عملیات استان الا نبار شدند. داعشی­ها پس از ایجاد رعب و وحشتی که به‌واسطه این حملات غافلگیرانه انتحاری انجام دادند وارد نبرد با نیروهای امنیتی و ارتش عراق می­شوند و با توجه به غافلگیر شدن ارتش و نیروهای امنیتی آن‌ها را وادار به فرار از شهر می­کنند. داعش اندکی بعد از فرار نیروهای دولتی منطقه ملعب را گرفته و در یک پیام عمومی از پایگاه اینترنتی اعلام می­کنند که پایگاه تیپ هشت ارتش عراق را اشغال کرده­اند و تجهیزات آن‌ها را به غنیمت گرفته­اند. این رعب آفرینی و فضاسازی رسانه­ای باعث می­شود که داعش به‌راحتی کنترل شهر را به دست گیرد.

علاوه بر پیچیدگی جنگ ترکیبی داعش، عامل دیگری که باعث پیچیدگی جنگ با داعش می­شود نوع تقسیم‌بندی مناطق عملیاتی جنگ توسط داعش است. داعش مناطق عملیات و رزم خود را به سه میدان نبردِ شهرهای بزرگ، حومه شهرها و بیابان­ها[9] تقسیم کرده است و متناسب با میدان نبرد از هریک از این شیوه­ها یا ترکیبی از آن‌ها استفاده می­کند:

شهرهای بزرگ؛ در این میدان، داعش از حملات برق‌آسا و ترکیبی استفاده می­کند و هدفش تثبیت موقعیت و قدرت‌نمایی است؛ مانند موصل و الرمادی.


حومه شهرها؛ داعش از جنگ در حومه شهر به‌عنوان کمربند محاصره برای شهرهای بزرگ و تحت‌فشار قرار دادن آن‌ها استفاده می­کند. مانند شهرهای حومه­ای فلوجه و جوف صخر که از آن‌ها برای نفوذ به بغداد و ناآرام کردن آن استفاده می­کند یا در سوریه از اردوگاه یرموک برای ناآرام کردن دمشق استفاده می­کند.


بیابان­ها؛ سومین میدان عملیات داعش بیابان­های وسیع عراق و سوریه است. داعش از بیابان­ها به‌عنوان عمق استراتژیک و افزایش قدرت مانور خود استفاده می­کند. تجربه جنگ در عراق و سوریه نشان داده که وقتی داعش شکست می­خورد به بیابان­ها و روستاها و شهرهای اطراف آن عقب‌نشینی می­کند و از این طریق فرصتی را برای بازسازی خود و حمله مجدد فراهم می­آورد. داعش از این استراتژی بعد از تجربه شکست در تکریت استفاده کرد و با عقب‌نشینی به بیابان­ها و شهرها و روستاهای حاشیه آن خود را بازسازی نمود و مجدداً در فرصت مناسب به الرمادی حمله کرد و آن را اشغال کرد. علاوه بر این بیابان­ها به داعش اجازه می­دهد که شبکه ارتباطات خود را حفظ کند و بدون آنکه نیازمند برخورد غیرضروری با نیروهای عراقی یا سوری باشد قدرت مانور خود را افزایش دهد و این امر امکان حرکت سریع و حملات برق‌آسا و غافلگیرکننده را به داعش در عراق و سوریه می­دهد.

این شیوه جنگ به داعش امکان انطباق و مقاومت را می­دهد که در راستای سیاست ماندن و اهمیت پیروزی برای داعش است. به نظر می­رسد داعش پدیده­ای کوتاه‌مدت و گذرا نیست و این را به‌خوبی می­توان از کلام مقامات آمریکایی مشاهده کرد. جان برنان رئیس سازمان سیا در مارس 2015 بادوام بودن پدیده داعش را مورداشاره قرار داده است: «جنگ با داعش یک جنگ طولانی‌مدت است. داعش یک‌شبه عقب رانده نمی­شود». بِرت مک گارت سفیر آمریکا در عراق نیز انطباق‌پذیری داعش را عامل ماندگاری آن می­داند: «داعش به‌عنوان یک دشمن انطباق پذیر و نیرومند ... باقی خواهد ماند. بنابراین این نبرد طولانی‌مدت است که سال­ها به طول خواهد انجامید و نه ماه­ها»[10].

آنچه مهم است این نکته است که داعش چه باقی بماند چه شکست بخورد ماهیت جنگ در خاورمیانه دگرگون‌شده است و بعد از داعش شیوه جنگ به عقب باز نخواهد گشت و ارتش­ها در خاورمیانه ازکارافتاده­اند و به‌عبارت‌دیگر با زوال ارتش­ها گفتار سیاسی دولت­ها درخطر است.

اما اینکه در شرایط فعلی «جنگ» است که بیش از هر عامل دیگری، سیاست در خاورمیانه را پیش می­برد، خودش نشانه­ای از بحران در معنا و کارکرد «دیپلماسی» در منطقه است. داعش چگونه این بحران را به‌پیش کشیده است؟ در شرایط فعلی قدرت­های منطقه­ای خاورمیانه (ایران، ترکیه و عربستان) که می­توانند از طریق همکاری و دیپلماسی بحران­های منطقه را مدیریت کنند، سیاست خود در منطقه را از طریق جنگ­های نیابتی در سوریه، عراق و یمن پیگیری می­کنند. درواقع در خاورمیانه، «بازی با حاصل جمع صفر» در کار است و دولت­ها چندان به همکاری یا «بازی با حاصل جمع مثبت» امیدی ندارند. همه می­دانند که بین ایران، عربستان و ترکیه دیپلماسی برای حل بحران­هایی چون سوریه در دستور کار نیست. و حتی دشمن مشترکی مانند داعش نیز باعث همکاری میان قطب­های منطقه­ای نشده است و هریک از قدرت­های منطقه­ای تلاش دارند تا از داعش به‌عنوان ابزار فشاری بر رقبای منطقه­ای خود استفاده کند. زبانِ دیپلماسی در منطقه، لکنت دارد. ظهور کنشگری چون داعش، نشانه­ی این لکنت است. با ظهور داعش ما با کنشگری در منطقه مواجه شده­ایم که زبان دیپلماسی یا بهتر بگوییم «بازی سیاسی» در سیاست بین‌الملل را نمی­شناسد. آن‌ها زبان مذاکره و مصالحه در روابط بین‌الملل را به رسمیت نمی­شناسند و حاضر به پذیرش قواعد مرسوم در بازی سیاست بین‌الملل نیستند. به‌عنوان‌مثال داعش تقاضاهای مکرر و امتیاز­های سیاسی که اردن حاضرشده بود برای آزادی خلبان به اسارت گرفته‌شده‌اش به آن‌ها بدهد را نپذیرفت و با آتش زدن هالیوودی خلبان اردنی نفرت از خود را افزایش داد. ازکارافتادن دیپلماسی میان قدرت­های خاورمیانه و بی‌اعتنایی داعش به امکان­هایی که دیپلماسی، به‌عنوان یک کنشگر سیاسی، در اختیار آن‌ها قرار می­دهد، گویای در بحران بودن دیپلماسی در منطقه است. همه­ی این‌ها یعنی داعش، چهره­ی بحرانیِ سیاست در خاورمیانه است. اما آیا تقدیر آن نیز هست؟ آیا این داعش خواهد بود که سرنوشت سیاست در خاورمیانه را رقم خواهد زد؟ آیا پرچم داعش، پرچم خاورمیانه خواهد شد؟ این بستگی به آن دارد که داعش را تا چه حد مهیای سیاست بدانیم. گویا همچنان این «سیاست» و ماهیت آن است که باید پی گرفته شود.

داعش، «قلمرو» دارد و برای حفظ قلمرو می­جنگد. اما آیا این به آن معنی است که داعش «سیاست» نیز دارد؟ آیا داعش می­تواند با کنش­گران سیاسی در خاورمیانه و دنیا «طرف» شود؟ داعش به دیدار سیاست آمده است، اما برای ماندن در سیاست، باید با سیاست، طرف شد. آیا داعش می­تواند در سیاست، «طرف» باشد. چنین پرسش­هایی پس از حملات تروریستی داعش به پاریس قوت بیشتری یافته است. آیا اینکه داعش دست به دامن حملات انتحاری در قلب پاریس شده است به معنای نشان دادن چهره القاعده­ای داعش است؟ آیا داعش به‌واسطه فشارهای میدانی که در خاورمیانه بر آن وارد شده است دست به عملیات انتحاری زده است و این نشانه ضعف داعش و بازگشت آن به فرم اقدامات و رفتارهای القاعده است؟ حملات تروریستی داعش در پاریس را چگونه می­توان در بازی سیاست معنا کرد؟

 

پانوشت

  1. ^ http://www.mashreghnews.ir/fa/news/473323
  2. ^ Remain Policy.
  3. ^ نیکولو ماکیاوللی، شهریار، ترجمه: داریوش آشوری، انتشارات آگاه، تهران: 1394، ص 82.
  4. ^ همان، ص 129.
  5. ^ Jessica Lewis, The ISIS Defense  in Iraq and Syria, 2015, p.  available at: www.understandingwar.org.
  6. ^ Resilience and Flexibility.
  7. ^ Hybrid war.
  8. ^ وجه تمایز این نوع جنگ­ها در دو مقوله سازمان‌دهی و تجهیزات است.
  9. ^ Jessica Lewis, The Islamic State: A Counter-Strategy for a Counter-State, July 2014, Institute for the Study of War, http:// www.understandingwar.org.
  10. ^ http://www.washingtonpost.com/news/checkpoint/ wp/2015/02/25/gen-john-allen-islamic-state-has-lost-half-of-itsleaders-in-iraq/.
داعش خاورمیانه
دیدگاهتان را بنویسید
نام

ایمیل

متن پیام ارسـال دیدگـاه
دیدگاه
در محاصرۀ ناملت‌ها
فلسطین، مسئله‌ای مربوط به سیاست داخلی است
اباصالح تقی‌زاده طبری   
دولتی که ملی باشد در پی جغرافیای مستقل خود می‌رود و چگونه می‌تواند با اسرائیل که موجودیتی مجعول و وابسته است و همچون ویروسی به اینجا و آنجا سرایت می‌کند، بسازد؟ اگر اسرائیل رسمیت یابد، هیچ دولت ملی در منطقۀ ما نمی‌تواند مطمئن به رسمیت خود باشد. به همین جهت است که مسئلۀ فلسطین، لااقل در منطقۀ سرنوشت‌ساز غرب آسیا، مسئله‌ای مربوط به سیاست خارجی کشورها نیست؛ هر موضعی در قبال اسرائیل مستقیما مربوط به موضع کشورها دربارۀ مردم خویش است.


سرمقاله
مشارکت ناامید
بدون تشکل‌یابی نیروهای مولد، نیروی انقلابیِ وفاداران جمهوری اسلامی به مصرف می‌رسد
محمدرضا هدایتی    سیدعلی کشفی   
فقدان گفتارهای سیاسی مؤثر و قدرتمند و کادر رهبری قابل‌اعتماد در این شرایط، می‌تواند سرنوشت متفاوتی برای این نیروها رقم بزند؛ سرنوشتی که یا نیروی ایجادشده را سرخورده‌تر می‌کند و فرومی‌نشاند یا آن را در جهاتی مغایر با منافع و قدرت ملی ایران به مصرف رساند. در این میان، شکل‌گیری تشکلی از نیروهای سیاسیِ مولّد که بتواند واجد گفتاری قدرتمند و امیدآفرین و کادر رهبری منسجم باشد، ضروری به نظر می‌رسد.


سرمقاله
جغرافیای ضعیف
سیاست همسایگی نمی‌تواند صرفا پیگیری منافع باشد
علیرضا شفاه   
چین قطعا باید در اولویت بالای همکاری‌های اقتصادی ایران قرار بگیرد اما نمی‌‌تواند سیاست همسایگی دولت آقای رئیسی را تضمین کند. چین کشوری آرام است و اقتصادی جهانی دارد. اقتضای سیاست خارجی چین این است که از جنگ‌های نیابتی ایران و عربستان جلوگیری کند اما اگر بنا باشد ثبات اقتصادی جامعۀ ایران منجر به قدرت‌نمایی‌ها و تنش‌های تازه‌ای در منطقه شود، قطعا چین ضامن فعالیت‌های اقتصادی‌ای نمی‌شود که به چنان نتیجه‌ای منجر شود. در ذیل همین محاسبه است که چین ذیل مزایایی که به این منطقه می‌بخشد مراقبت می‌کند که روی زمین لغزنده و پرفتنۀ آن پیراهن‌آلوده نشود. آیا ما می‌توانیم خودمان را به‌عنوان برندۀ مطلق منطقه معرفی کنیم و همۀ امنیت آن را تضمین نماییم؟





موسسه علم و سیاست اشراق
شماره تماس : 77136607-021


عضویت در باشگاه مخاطبین

اینکه چیزها از نام و تصویر خود سوا می‌افتند، زندگی را پر از هیاهو کرده است و این هیاهو با این عهد مدرسه که «هر چیزی خودش است» و خیانت نمی‌ورزد، نمی‌خواند. مدرسه آرام است و این آرامش بخشی از عهد و ادعای مدرسه است. هیاهو در مدرسه به معنای ناتوانی مدرسه در نامگذاری چیزها است؛ به این معناست که چیزها می‌خواهند از آنچه هستند فرا بروند. آنجا که می‌توان دانست از هر چیز چه انتظاری می‌توان داشت، دعوا و هیاهویی نیست، نظم حاکم است و هر چیز بر جای خویش است. اما اگر هرچیز حقیقتاً بر جای خود بود و از آنچه هست تخطی نداشت، دیگر چه نیازی به مدرسه بود؟ اگر خیانتی ممکن نبود مدرسه می‌خواست چه چیزی را بر عهده بگیرد. اگر حقیقت نامی دارد، از آن روست که امکان ناراستی در جهان هست. نام چنانکه گفتیم خود عهد است و عهد نگه داشت است و نگه داشت آنجا معنا دارد که چیزها از جای خود خارج شوند.

(تمام حقوق متعلق به موسسه علم و سیاست اشراق است)