ظهور داعش بیش از هر چیز ناشی از بحران دولت-ملتها در منطقه است. در سوریه با دولتی مواجهیم که تنها بر یکسوم سرزمین خود اعمال حاکمیت مؤثر میکند و در آستانه فروپاشی قرار دارد، در عراق و تونس و افغانستان هم دولتهای تازهتأسیسی داریم که هنوز نتوانستهاند حاکمیت خود را تثبیت کنند و این تثبیت حاکمیت به صرف زور اسلحه امکانپذیر نخواهد بود، تنها با معنا کردن «ملت» این کشورها است که دولت به قاعده خواهد نشست. در ایران هم وضع مستثنی نیست، اگر «ملت ایران» تحتالشعاع نزاعهای قبیلهای و جناحی قرار گیرد، دولت ولو دولت اکثریت باشد تضعیف خواهد شد. در اینصورت باید منتظر وضعی بود که داعش یکی از عواید آن است.
تحولاتی که در چند سال گذشته و خصوصاً پس از انقلابهای اخیر در خاورمیانه به وقوع پیوسته است؛ بحرانها و شکافهایی را در وضع سیاسی خاورمیانه به وجود آورده که کنش سیاسی دولتها -این بازیگران رسمی میدان سیاست خاورمیانه- و همچنین ارتشها و دستگاههای دیپلماسی در محیط منطقه را به دشواری انداخته است. گویا امور آشنایی همچون دولت، ملت، مرز، جنگ و دیپلماسی، امروزه و در خاورمیانه، واجد معانی متحول و دگرگونهای شدهاند، نوع دیگری کار میکنند و ایبسا کارپردازان دیگری را نیز میطلبند. در این میان، ظهور داعش و توفیقات نسبی او، بیش از هر پدیده دیگری آشکارکنندۀ همین بحران است. نکتۀ حائز اهمیت اما آن است که بحرانهایی که با ظهور داعش در منطقه آشکار شدهاند؛ خود، دستمایهای برای تقویت زمینههای عمل آن است. اینکه دولت-ملتها در حال فروپاشی هستند، دیپلماسی در بحران قرار دارد و رسانههای رسمی ازکارافتادهاند و رسانههای مجازی قدرت گرفتهاند و نیز اینکه ارتشهای ملی، جای خود را به شبهنظامیان قبایلی دادهاند و در فقدان دولت مقتدر، ارتشها -این پایهگذاران بنای دولت ملی در خاورمیانه- نیز نحیف شدهاند؛ اینها همه و همه، امکانی برای داعش فراهم آورده است تا بتواند شانس خود را برای «ماندن» در خاورمیانه افزایش دهد. گویا وضع سیاسی جدیدی در منطقه، شکل گرفته است که مناسبات کهن سیاسی منطقه را از قدرت انداخته است و از شکلگیری بازی جدیدی در خاورمیانه خبر میدهد که شاید بازیگرانش را نیز خود انتخاب میکند. حال پرسشی که به میان میآید این است که داعش تا کجا میتواند از این وضع دگرگونه، برای قدرت گرفتن خویش بهرهمند شود؟
داعش تنها یکی از گروههای تکفیری منطقه است و تعداد این گروهها در عراق و سوریه و شمال آفریقا شاید از تعداد کشورهای عربی منطقه نیز بیشتر باشد. اما چرا داعش بیش از سایر گروههای تکفیری مورد توجه قرار گرفته است؟ مگر نه این است که این گروههای تکفیری علیرغم تعدد و گونهگونیشان، در برخی وجوه اساسی دارای شباهتهایی نیز هستند؛ پس چرا همه داعش را متمایز میپندارند؟ اگر قائل به جدید بودن ماهیت پدیده داعش باشیم، چه مؤلفههایی پدیده مورد بحث را از نمونههای متحقق تاریخی متفاوت میکند؟ یا چرا این پدیده یک پدیده جدید است؟
به نظر میرسد آنچه باعث تمایز و برجسته شدن داعش شده است همراهی او با امکانهایی است که دنیای مدرن و وضع منطقه در اختیار او قرار داده است. داعش نهتنها از این امکانها بهره میبرد بلکه آنها را بهپیش نیز میبرد و زمینه تحقق هر چه بیشتر آنها را فراهم میآورد. وقتی ما از وضع خاورمیانه سخن میگوییم دو بحران دولت-ملت و بحران در وضع جنگ در منطقه بیش از همه شرایط امکانی را فراهم آورده است که داعش بخت خود برای ماندن را بیازماید و از طریق به آزمون گذاشتن بخت خویش این بحرانها را که بهمثابه شرایط امکان ظهور تکفیریها نیز هست را عمق بخشد و بیشازپیش محقق نماید.
بحران دولت- ملت بهمثابه شرایط امکان ظهور داعش
ظهور داعش، شاید بیش از هر چیز از ظهور بحران دولت-ملتها در منطقه خبر میدهد. این شاید بزرگترین شانس داعش برای «ماندن و گسترش یافتن» باشد (اشاره به تیتر روی جلد پنجمین شماره مجله دابق). برخی از دولتهای ملی در خاورمیانه مانند عراق و سوریه در بحران قرارگرفتهاند و دیگر بهسختی میتوان از دولت بودن آنها سخن گفت. در سوریه با دولتی مواجه هستیم که تنها بر یکسوم سرزمین خود اعمال حاکمیت مؤثر میکند و در آستانه فروپاشی قرار گرفته است. این بیدولتی در برخی مناطق، باعث شکلگیری موجودیتهای سیاسی خُرد و شبهدولتی شده است که واجد بسیاری از شرایط شناختهشده برای کنشگران سیاسی نیستند. در میانۀ این بحران دولت، ما شاهد جمعیتهای انسانی هستیم که هیچ احساس تعلقی به دولت خود ندارند؛ گویا تعلقات قومی و مذهبی جای تعلقهای سیاسی را گرفته است. گویا عامل مرزگذارِ دیگری در کار است که چندان با قطبنمای سیاست دولتی، کار نمیکند. اما آیا سیاست، ازکارافتاده است؟ همه بهخوبی میدانیم که قبایل سنَی عراق، هیچ تعلقی به دولت مرکزی عراق ندارند. روند فرسایش و زوال دولتها در خاورمیانه از یک سو و تضعیف تعلقهای سیاسی و جایگزینی تعلقات قومی و مذهبی، گویای روندی رو به رشد از شکلگیری «دولتهای بدون ملت؛ و ملتهای بدون دولت» در خاورمیانه است. این «بیدولتی» و «بیملتی»، بحران مرز را بار دیگر، پیش کشیده است و همانقدر که باعث آزاد شدن نیروهای جدیدی نیز در خاورمیانه شده است؛ از خطیر شدن، داغ شدن و چندوجهی شدن بازیِ سیاست در خاورمیانه نیز خبر میدهد، که بازی سیاست در منطقه را دشوارتر کرده است. اینکه داعش از خلافت اسلامی در عراق و شام سخن میگوید و شهروندان خود را از سرتاسر جهان فرامیخواند، از فرسایش واحدهای سیاسی روایت میکند. بحران تجزیه و فروپاشی دولتها در منطقه ما سه وجهِ بنیادین دارد که توجه به آنها و یافتن معنایشان ما را به درک هستهی اصلی بحران نزدیک میکند. این سه وجه بنیادین شامل، بحران ملت، بحران دولت و بحران قلمرو میشود. توجه ما به این بحرانها نشان میدهد که ما در چه شرایطی قرار گرفتهایم و چگونه این بحرانها در هم بافته شدهاند و باهم از اتفاقی در صحنه سیاست و قدرت سخن میگویند. کمی اگر دقت کنیم و پیگیر خبرهای منطقه باشیم، میبینیم که دولت-ملتها، پایداری خود را از دست دادهاند و مرزها کمتر اهمیت دارند. امروز اگر جنگی هست، در مرزها اتفاق نمیافتد. آشفتگی در قلب دولتها و در قلب ملتها افتاده است و معنیشان را میگیرد؛ امروز ملت سوریه، چگونه میتواند «ملت» سوریه باشد، وقتی معنیِ باهم بودنشان از دست میرود. نگاه کنید به پناهجویان سوری در مرزهای اروپا. پناهندگی آنها نه صرفاً به جهت بریدن از نظام سیاسی و نه صرفاً به جهت جنگ و بیثباتی است. البته همه اینها هست اما آنچه معنای درونیِ این پناهندگی است، بریدن از «ملت» است؛ بریدن از تعلق به یک قلمرو است و این متفاوت بامعنایی است که ما سابق بر این از پناهندگی میفهمیدیم. مهمترین شاهد این امر از دست رفتن تلاش دولت سوریه است که روزگاری با جعل «ناسیونالیسم» و ایدئولوژی بعث درصدد ایدهسازی برای قوام ملت سوریه بود. این امر معنای ملت بودن مردم سوریه را در تعلیق قرار داده است. از جمعیت 23 میلیون نفری سوریه 12 میلیون نفر آواره شدهاند که از این تعداد 512 هزار نفر به اروپا پناهنده شدهاند. بسیاری از آوارگان سوری با قطع تعلق از سوریه سودای ماندن و ساختن آینده خود در اروپا و آمریکا را در سر میپرورانند. در این زمینه، «منفرد اشمیدت»، رئیس اداره فدرال امور مهاجرت و پناهندگان در آلمان در گفتگو با هفتهنامه «اشپیگل» تصریح میکند که بسیاری از سوریها ... متوجه میشدهاند که شرایط در سوریه همواره بدتر میشود، آنها میخواهند در جایی که شانسی برای زندگی میبینند زندگی خود را دوباره بسازند.
همچنین ما با بحران دولتها مواجهیم که پیش از آن سراغ نداشتیم؛ دولتهایی را ما امروز میبینیم که بااینکه در مسند قدرت نشستهاند، معلوم نیست بر چه ملتی حکم میرانند؛ ملتهایشان را از دست دادهاند؛ این ملتها دیگر با این دولتها نمیجوشند. نکته ظریف آن است که در اینجا مسند «دولت» به خطر افتاده است و نه دولتی خاص. سادهاندیشی نیست که فکر کنیم با برگزاری انتخابات و روی کار آمدن دولتی دیگر بهجای دولت اسد، بحران دولت در سوریه رفع شده است. بحران جدیتر است؛ اندیشه دولت در این مناطق استواری و قوام خود را از دست داده است. همچنین بحران «قلمرو» نیز در منطقه خود را مشخصاً نشان میدهد. ما امروز با مردمی در منطقه خود مواجهیم که اصل داشتن قلمرو و سرزمین را بیاعتبار کردهاند؛ پاسپورتهای خود را در جلوی دوربین پاره میکنند. این «بیمیهنی»، که پیوستگی درونی با بحرانهای ملت و دولت هم دارد، هرگونه تعلق را از این مردمان گرفته است؛ کسی که جایی نداشته باشد که به آن «تعلق» داشته باشد و به آن برگردد، معلوم است که با خشونت به جلو میرود و نابود میکند. این بیمیهنی برخلاف انتظار تنها برای اعضای گروههایی نیست که در منطقه به وجود آمدهاند، بلکه همانطور که در طرح بحران ملت و دولت اشارتی کردیم، وضعی است که مردم منطقه هم در آن افتادهاند. مثلاً توجه کنید به واکنش سربازان عراقی و اساساً مردم عراق به حمله داعش به سرزمینشان؛ مردمانی که از سرزمینشان دفاع نمیکنند. این بحران دولت- ملت امکانی را برای ظهور داعش فراهم ساخته است؛ امکانی که شرایط ظهور و قدرتیابی داعش را ممکن نموده است و ازقضا داعش فرزند خلفی است که این بحران را به جلو میبرد و وفادارانه چهرههای جدیدی از آن را نمایان میکند.
بحران در وضع جنگ و «بخت» ماندن برای داعش
حیات داعش در خاورمیانه، همچنین از بحران دیگری نیز خبر میدهند و آن بحران در وضع جنگ است. خشونت افسارگسیختهای که در خاورمیانه موج میزند نشان از آن دارد که مرزهای جدید در خاورمیانه خونین خواهد بود. «مرزهای خونین» خاورمیانه گویای آن است که تکهتکه شدن مرزها در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا و مرز گذاریهای جدید، نه از طریق شیوههای سیاسی و مسالمتآمیز بلکه بهواسطه جنگها تعیین خواهند شد. روند تجزیه دولتها در این منطقه از ظهور جنگهای جدید در منطقه خبر میدهند. البته این شرایط نهتنها منجر به وقوع جنگهای خونین در منطقه شده بلکه ماهیت جنگها در منطقه را نیز دگرگون نموده است. بنابراین روند بحران دولت در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا نهتنها ما را در محیط راهبردی قرار داده است که آبستن جنگهای خونین خواهد بود بلکه ماهیت جنگهایی را که احتمال درگیری مستقیم یا غیرمستقیم ما در آن وجود دارد را نیز تغییر میدهد. با این روند شاهد درگیر شدن دولتها در نوع جدیدی از جنگها در منطقه مانند «جنگ نیابتی» و «جنگ نامتقارن» هستیم.
خاورمیانه را میتوان محل تکامل و تحول مفهوم جنگ در سراسر دوره معاصر دانست. در سیاست خاورمیانه ارتشها و نظامیان همواره نقشی کلیدی داشتهاند. دولت-ملتسازی در خاورمیانه، تا حد زیادی، توسط ارتشها و نظامیان پیش رفته است. در سرتاسر جنگ سرد ارتشها و نظامیان، بهخصوص در جهان عرب، سیاست در خاورمیانه را پیش میبردند. با پایان جنگ سرد و جنگ اول و دوم خلیج فارس، نظامیگری در خاورمیانه رو به افول نهاد. اما این بهار عربی بود که میخ آخر را به تابوت ارتشهای عربی در خاورمیانه زد. با بهار عربی و ناتوانی ارتش لیبی و سوریه در کنترل ناآرامیها و جنگ داخلی با تروریستها، بحران ارتشهای عربی و ازکارافتادن ارتشهای عربی بهصورت کامل آشکار شد. در این مهلکه تنها ارتش مصر بود که از همان ابتدای اعتراضات با جدا کردن خود از سرنوشت حسنی مبارک و حفظ وجهه ملی خود و سرانجام کودتا علیه مرسی و تشکیل دولت نظامی توسط سیسی، توانست بحران را مهار کند. اما سؤال مهم این خواهد بود که زوال و ناکارآمدی ارتشها در جهان عرب به چه معناست؟ یکی از ابعاد و معانی این بحران این است که ناتوانی و فروپاشی ارتشهای عربی در خاورمیانه گویای دگرگونی ماهیت جنگ در منطقه است. ازکارافتادن ارتشهای عربی در لیبی، سوریه، عراق در برابر داعش نشان از دگرگونی ماهیت جنگ در منطقه است که پیوند وثیقی با بحران مرز، بحران دولت و سر آخر، ظهور بازیگران متعدد جدید در میدان خاورمیانه دارد. چه کسی میتواند منکر ناتوانی ارتش سوریه و عراق در مقابله با داعش باشد؟ شکستهای پیاپی ارتشهای کلاسیک منطقه از داعش و ناتوانی آنها در عقب راندن داعش از مواضعش این پرسش را طرح میکند که مگر داعش چگونه میجنگد که این ارتشهای تا بُن دندان مسلح توان شکست دادن آن را ندارند؟ گویا داعش شیوه جنگ پیچیدهتری را وارد میدان نبرد کرده است که ارتشهای کلاسیک با شیوه جنگ منظم قادر به رویارویی با آن نیستند. داعش با شیوه جنگ خود، بحران جنگ و ازکارافتادن ارتشهای منطقه در برابر تهدیدات نوظهور را نشان میدهد و ظهور امکانی را فریاد میزند که میتواند به امکانِ تداوم و بقای داعش نیز تبدیل شود.
امکان بهگونهای دیگر جنگیدن در دنیای ما شرایطی را برای داعش فراهم آورده است که بخت خود برای ماندن در میدان خاورمیانه را بیازماید؛ بختی که به داعش مجال این را داده است که امکانِ جنگی متفاوت در خاورمیانه را بهپیش ببرد و پدیده جنگ را در مرزهای امکان جدیدی قرار دهد که برای بسیاری از ارتشهای منطقه ناشناس است. توجه به شیوه جنگی که داعش به میدان آورده است از امکانهای جدید جنگ در دنیای ما سخن میگوید و چگونه بهپیش بردن آن توسط داعش را نمایان میکند. بنابراین لازم است کمی در خصوص شیوه جنگی که داعش در عراق و سوریه به نمایش گذاشته است سخن بگوییم تا بحران در وضعیت جنگ در خاورمیانه و اینکه این بحران چگونه برای داعش کار میکند را روایت کنیم.
مهمترین سیاست داعش «سیاست ماندن» است. ساختار داعش و حکمرانی داعش نشاندهنده این سیاست است و وجه تمایز بنیادین داعش با سایر گروههای تکفیری مانند القاعده در همین است. داعش ادعای حاکمیت و خلافت دارد و برای اینکه این ادعا را واقعی نشان دهد به زمین، شهر و جمعیت نیاز دارد و همینجاست که شکست و پیروزی را برای داعش مهم میکند. مسئله کارآمدی در حکمرانی از همینجا برای داعش مهم میشود. بهترین جایی که میشود «سیاست ماندن» داعش را دید، ماهیت و شیوه جنگ داعش است. ضرورت توجه به جنگ در فهم پدیده داعش را میتوان در فهمی که ماکیاوللی در کتاب «شهریار» از نسبت شهریار (سیاست) و جنگ ارائه میکند، دید. برای ماکیاوللی شرط بقای هر سیاستی در جنگ فراهم میآید و از همین روست که از نظر او پیامبران جنگاور و سلحشور همگی پیروز بودهاند و پیامبران بیسلاح ناکام ماندهاند. هیچچیز واقعیتر از جنگ نیست. برای پیروزی در جنگ باید دقیقترین راهبردها را داشت و الا شکست است و مرگ. از همین روست که در هیچ جا آشکارتر از جنگ مشخص نمیشود که در سیاست شکست و پیروزی به چه میزان ضروری است. ماکیاوللی همین را در ماهیت سیاست دریافته بود که با جنگ، توضیحش میداد: «پس بر شهریار است که هیچ هدفی در پیش و هیچ اندیشهای در سر نداشته باشد و دل بر هیچ کار نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن. فرمانروایان را کدام هنر بالاتر از این؟». جنگ، خطیرترین لحظه برای سیاست است و معنای حقیقی سیاست را آشکار میکند؛ برای داعش نیز که میخواهد دولتی نوبنیاد را بنا نهد جنگ بیش از هر چیزی ضروری است؛ چراکه هستی سیاسی داعش با جنگ گره خورده است. ازاینرو «شیوه جنگ» داعش جای خوبی برای نشان دادن تلاش داعش برای ماندن است.
داعش یک «سازمان استراتژیک» است. از همین روست که استراتژی دفاع دارد. استراتژی دفاع داعش چندلایه است؛ لایه اول، حفظ قلمرو فعلی در عراق و سوریه مانند رقه، الرمادی، فلوجه، موصل؛ لایه دوم، ادامه حملات در عراق و سوریه، و لایه سوم، کشاندن درگیری به سرزمینهای نزدیک در خاورمیانه (سینا، لیبی و یمن) و سرزمینهای دورتر در نقاط دیگر جهان مانند اروپا، آسیا (چین)، روسیه و آمریکا.
مهمترین ویژگی سازمان رزم داعش «مقاوم و انطباق پذیر بودن» آن است. مقاوم و انطباق پذیر بودن در جنگ ازآنجهت برای داعش اهمیت دارد که امکان طولانی شدن جنگ را میدهد؛ این شرایط بیثباتی ناشی از ادامه جنگ در منطقه امکان زیست بیشتری به داعش میدهد. داعش برای آنکه دارای سازمان رزم مقاوم و انطباق پذیر باشد از شیوه «جنگ ترکیبی» استفاده میکند. این نوع از جنگ به داعش امکان انطباق و فرار از شکست داده است. جنگ ترکیبی داعش ادغام پیچیدهای از سه نوع نبرد است: 1. جنگ سنتی و متعارف؛ 2. جنگ نامتقارن (نامتعارف)؛ 3. عملیات تروریستی.
تجربه جنگ داعش در عراق و سوریه نشان میدهد که داعش بهصورتی پیچیده و متناسب با میدان نبرد از ترکیبی از این شیوههای نبرد استفاده میکند؛ داعش معمولاً از شیوه جنگ نامنظم در جاهایی که حضور کمی دارد یا تعداد نیروهایش کم هستند استفاده میکند؛ از شیوه تروریستی زمانی بهره میبرد که میخواهد به مراکز امنیتی حمله کند یا به منازعات قومی و مذهبی دامن بزند (مانند بمبگذاری و حملات انتحاری در مناطق شیعهنشین بغداد) و از شیوه متعارف برای محاصره و تسخیر شهرهایی مانند کوبانی بهره برده است. اما پیچیدهترین میدان جنگ با داعش زمانی است که در مدلی ترکیبی و بهصورت همزمان از این شیوهها استفاده میکند. مدلی که داعش برای حمله و اشغال موصل و الرمادی استفاده کرده است بر اساس همین شیوه ترکیبی بوده است. این شیوه جنگیدن، جنگ با داعش را پیچیده کرده است.
چگونگی اشغال الرمادی این جنگ ترکیبی داعش را نشان میدهد. حمله داعش به الرمادی ابتدا با چهار بمبگذاری علیه نیروهای پلیس آغاز میشود. سپس سه عامل انتحاری با خودروهای بمبگذاریشده وارد دروازههای مرکز فرماندهی عملیات استان الا نبار شدند. داعشیها پس از ایجاد رعب و وحشتی که بهواسطه این حملات غافلگیرانه انتحاری انجام دادند وارد نبرد با نیروهای امنیتی و ارتش عراق میشوند و با توجه به غافلگیر شدن ارتش و نیروهای امنیتی آنها را وادار به فرار از شهر میکنند. داعش اندکی بعد از فرار نیروهای دولتی منطقه ملعب را گرفته و در یک پیام عمومی از پایگاه اینترنتی اعلام میکنند که پایگاه تیپ هشت ارتش عراق را اشغال کردهاند و تجهیزات آنها را به غنیمت گرفتهاند. این رعب آفرینی و فضاسازی رسانهای باعث میشود که داعش بهراحتی کنترل شهر را به دست گیرد.
علاوه بر پیچیدگی جنگ ترکیبی داعش، عامل دیگری که باعث پیچیدگی جنگ با داعش میشود نوع تقسیمبندی مناطق عملیاتی جنگ توسط داعش است. داعش مناطق عملیات و رزم خود را به سه میدان نبردِ شهرهای بزرگ، حومه شهرها و بیابانها تقسیم کرده است و متناسب با میدان نبرد از هریک از این شیوهها یا ترکیبی از آنها استفاده میکند:
شهرهای بزرگ؛ در این میدان، داعش از حملات برقآسا و ترکیبی استفاده میکند و هدفش تثبیت موقعیت و قدرتنمایی است؛ مانند موصل و الرمادی.
حومه شهرها؛ داعش از جنگ در حومه شهر بهعنوان کمربند محاصره برای شهرهای بزرگ و تحتفشار قرار دادن آنها استفاده میکند. مانند شهرهای حومهای فلوجه و جوف صخر که از آنها برای نفوذ به بغداد و ناآرام کردن آن استفاده میکند یا در سوریه از اردوگاه یرموک برای ناآرام کردن دمشق استفاده میکند.
بیابانها؛ سومین میدان عملیات داعش بیابانهای وسیع عراق و سوریه است. داعش از بیابانها بهعنوان عمق استراتژیک و افزایش قدرت مانور خود استفاده میکند. تجربه جنگ در عراق و سوریه نشان داده که وقتی داعش شکست میخورد به بیابانها و روستاها و شهرهای اطراف آن عقبنشینی میکند و از این طریق فرصتی را برای بازسازی خود و حمله مجدد فراهم میآورد. داعش از این استراتژی بعد از تجربه شکست در تکریت استفاده کرد و با عقبنشینی به بیابانها و شهرها و روستاهای حاشیه آن خود را بازسازی نمود و مجدداً در فرصت مناسب به الرمادی حمله کرد و آن را اشغال کرد. علاوه بر این بیابانها به داعش اجازه میدهد که شبکه ارتباطات خود را حفظ کند و بدون آنکه نیازمند برخورد غیرضروری با نیروهای عراقی یا سوری باشد قدرت مانور خود را افزایش دهد و این امر امکان حرکت سریع و حملات برقآسا و غافلگیرکننده را به داعش در عراق و سوریه میدهد.
این شیوه جنگ به داعش امکان انطباق و مقاومت را میدهد که در راستای سیاست ماندن و اهمیت پیروزی برای داعش است. به نظر میرسد داعش پدیدهای کوتاهمدت و گذرا نیست و این را بهخوبی میتوان از کلام مقامات آمریکایی مشاهده کرد. جان برنان رئیس سازمان سیا در مارس 2015 بادوام بودن پدیده داعش را مورداشاره قرار داده است: «جنگ با داعش یک جنگ طولانیمدت است. داعش یکشبه عقب رانده نمیشود». بِرت مک گارت سفیر آمریکا در عراق نیز انطباقپذیری داعش را عامل ماندگاری آن میداند: «داعش بهعنوان یک دشمن انطباق پذیر و نیرومند ... باقی خواهد ماند. بنابراین این نبرد طولانیمدت است که سالها به طول خواهد انجامید و نه ماهها».
آنچه مهم است این نکته است که داعش چه باقی بماند چه شکست بخورد ماهیت جنگ در خاورمیانه دگرگونشده است و بعد از داعش شیوه جنگ به عقب باز نخواهد گشت و ارتشها در خاورمیانه ازکارافتادهاند و بهعبارتدیگر با زوال ارتشها گفتار سیاسی دولتها درخطر است.
اما اینکه در شرایط فعلی «جنگ» است که بیش از هر عامل دیگری، سیاست در خاورمیانه را پیش میبرد، خودش نشانهای از بحران در معنا و کارکرد «دیپلماسی» در منطقه است. داعش چگونه این بحران را بهپیش کشیده است؟ در شرایط فعلی قدرتهای منطقهای خاورمیانه (ایران، ترکیه و عربستان) که میتوانند از طریق همکاری و دیپلماسی بحرانهای منطقه را مدیریت کنند، سیاست خود در منطقه را از طریق جنگهای نیابتی در سوریه، عراق و یمن پیگیری میکنند. درواقع در خاورمیانه، «بازی با حاصل جمع صفر» در کار است و دولتها چندان به همکاری یا «بازی با حاصل جمع مثبت» امیدی ندارند. همه میدانند که بین ایران، عربستان و ترکیه دیپلماسی برای حل بحرانهایی چون سوریه در دستور کار نیست. و حتی دشمن مشترکی مانند داعش نیز باعث همکاری میان قطبهای منطقهای نشده است و هریک از قدرتهای منطقهای تلاش دارند تا از داعش بهعنوان ابزار فشاری بر رقبای منطقهای خود استفاده کند. زبانِ دیپلماسی در منطقه، لکنت دارد. ظهور کنشگری چون داعش، نشانهی این لکنت است. با ظهور داعش ما با کنشگری در منطقه مواجه شدهایم که زبان دیپلماسی یا بهتر بگوییم «بازی سیاسی» در سیاست بینالملل را نمیشناسد. آنها زبان مذاکره و مصالحه در روابط بینالملل را به رسمیت نمیشناسند و حاضر به پذیرش قواعد مرسوم در بازی سیاست بینالملل نیستند. بهعنوانمثال داعش تقاضاهای مکرر و امتیازهای سیاسی که اردن حاضرشده بود برای آزادی خلبان به اسارت گرفتهشدهاش به آنها بدهد را نپذیرفت و با آتش زدن هالیوودی خلبان اردنی نفرت از خود را افزایش داد. ازکارافتادن دیپلماسی میان قدرتهای خاورمیانه و بیاعتنایی داعش به امکانهایی که دیپلماسی، بهعنوان یک کنشگر سیاسی، در اختیار آنها قرار میدهد، گویای در بحران بودن دیپلماسی در منطقه است. همهی اینها یعنی داعش، چهرهی بحرانیِ سیاست در خاورمیانه است. اما آیا تقدیر آن نیز هست؟ آیا این داعش خواهد بود که سرنوشت سیاست در خاورمیانه را رقم خواهد زد؟ آیا پرچم داعش، پرچم خاورمیانه خواهد شد؟ این بستگی به آن دارد که داعش را تا چه حد مهیای سیاست بدانیم. گویا همچنان این «سیاست» و ماهیت آن است که باید پی گرفته شود.
داعش، «قلمرو» دارد و برای حفظ قلمرو میجنگد. اما آیا این به آن معنی است که داعش «سیاست» نیز دارد؟ آیا داعش میتواند با کنشگران سیاسی در خاورمیانه و دنیا «طرف» شود؟ داعش به دیدار سیاست آمده است، اما برای ماندن در سیاست، باید با سیاست، طرف شد. آیا داعش میتواند در سیاست، «طرف» باشد. چنین پرسشهایی پس از حملات تروریستی داعش به پاریس قوت بیشتری یافته است. آیا اینکه داعش دست به دامن حملات انتحاری در قلب پاریس شده است به معنای نشان دادن چهره القاعدهای داعش است؟ آیا داعش بهواسطه فشارهای میدانی که در خاورمیانه بر آن وارد شده است دست به عملیات انتحاری زده است و این نشانه ضعف داعش و بازگشت آن به فرم اقدامات و رفتارهای القاعده است؟ حملات تروریستی داعش در پاریس را چگونه میتوان در بازی سیاست معنا کرد؟