اگر نیروهای نخبه و مولد در فاصله با مرکز (دولت) بخواهند بمانند و نقش خود را ایفا کنند، این فاصله کاری خواهد کرد. بودن در فاصله، نیروهای متعهد را به پیداکردن جایی برای خود وادار میسازد. نیروها به واسطۀ این جایابی و ساختن، به گفتوگو خواهند افتاد. گفتارسیاسی جمهوری اسلامی با فعالیت مستقل نیروهای مولدش، صاحب جغرافیا و سروشکلی خواهد شد
همۀ ما کم و بیش میدانیم که در این سالها نگاهی امنیتی عرصۀ سیاست را تنگ کرده است. حالا امروز همه از چپ و راست، داخل و خارج از این نگاه حرف میزنند و نقدش میکنند. سیاست مستعد تنش است و گفتار امنیتی در تلاش برای محافظت از قدرت و فاصله از این تنش، صحنه را دور از سیاست میخواهد. این گفتار به این گمان که تنش در صحنهای بروز میکند که نیروها در آن مجال کنش فعال دارند - مانند صحنۀ انتخابات- تلاش میکند با برنامههای مختلفی این صحنهها را از گفتار سیاسی تخلیه کند و برای پر کردن خلأ آن به استقبال گفتارهای مدیریتی، رفاهی و خدماتی میرود. از همین روست که ممکن است در صحنۀ انتخابات فعالیتشان بیشتر به چشم آید. اما از آنجا که این گفتار نمیتواند برای حصول مقصودش به صحنۀ انتخابات متوقف بماند، از این پس تلاش گستردهای برای تعیین تکلیف سیاست خواهد کرد. این برنامهها پیامدهای خطرناکی از قضا برای جمهوری اسلامی که ماهیتی سیاسی دارد خواهند داشت. آنچه در جریان حوادث نزدیک به انتخابات دیدیم نشانگر آن بود که چنین برنامههایی گرچه ناخواسته، تا از بین بردن نیرو و مشروعیت نهادها و ساختارهای سیاسی که تأمینکنندۀ مشارکت مردمی در جمهوری اسلامی هستند هم پیش میروند. گفتار امنیتی تلاش میکند، سیاستمدار را در فراموشی از مشارکت اصیل مردم و نیروهای مولد جامعه قرار داده و مشارکت آنها را به صندوق آراء محدود کند. این مسیر سرانجام، هر آنچه در سیاست داریم را از معنا تهی خواهد کرد. اما ما در این مختصر قصد نداریم تا بیش از این ابعاد این طرح امنیتی را بکاویم؛ میخواهیم از نحوی حضور فعال در سیاست صحبت کنیم که در فکر مقابلۀ رو در رو با نگاه امنیتی نیست بلکه در فکر تولد دوبارۀ سیاست در ایران است.
یک شکل از مشارکت و پیگیری سیاست میتواند ورود نیروها در درون نهاد دولت باشد. این تصور که تنها نقطۀ اثرگذار و قدرتمند برای ایجاد تغییرات در کشور، مسئولیتهای دولتی و حکومتی است، یک خطای محاسباتی است که همچنان از درک اهمیت اطراف در سیاست فرومانده است. شاید مثال نزدیک آن، وضعیت دولت نهم و نیروهای اجتماعی–سیاسی آن دوران بود که با واردشدن به دستگاه بزرگ اداری دولت، امید به ایجاد تغییرات شگرفی داشتند. اما در فاصلۀ کوتاهی این نیروها تبدیل به کارمندان کشوری شدند و بعد از تغییر دولت، جایگاههایشان را از دست دادند.
نگاهی که تنها راه سیاست را قرار داشتن در ساختار رسمی آن میجوید، توجه ندارد که جغرافیای سیاست، مرکز و اطرافی دارد. نه آن مرکزیت در فراغت از این اطراف مرکز میماند و نه این محیط، بدون آن مرکزیت ترسیم میشود. سیاست در ائتلاف مرکز و پیرامون فرصت و امکان مییابد.
این فهم از امکان نقشآفرینی و مشارکت در سیاست در این خطر است که با دور ماندن از ساختارهای اصلی سیاست، به سرعت نا امید شود و از دیگر سو تجربۀ دولت نهم هم به ما نشان داد این نیروها با مهاجرت به درون ساختار رسمی و دستگاه اجرایی نه تنها خالق تحول شگرفی نمیشوند، که به سرعت به نیروهای فرسوده و فرسایشگر تغییر مییابند. اکنون پرسشی که خود را پیش میکشد این است که آیا میتوان از وضع دیگری برای خلق صحنۀ سیاست در اکنون ایران گفت؟
نگاهی که تنها راه سیاست را قرار داشتن در ساختار رسمی آن میجوید، توجه ندارد که جغرافیای سیاست، مرکز و اطرافی دارد. نه آن مرکزیت در فراغت از این اطراف مرکز میماند و نه این محیط، بدون آن مرکزیت ترسیم میشود. سیاست در ائتلاف مرکز و پیرامون فرصت و امکان مییابد. همین غفلت، نیروهای سیاسی ما را از مولد بودن دور نگه داشته و از آنها نیروی سیاسی منفعلی ساخته است که امکان پیداکردن نقش و برعهدهگرفتن مسئولیت سیاسیِ خود را نمییابند و به این واسطه از صحنه بیرون میافتند. توجه به نیروهای مولد و جایگاه قرارگیریشان، فرصت از سر گیری دوبارۀ سیاست و بلکه تنها فرصت آن در صحنۀ کنونی ماست. ورود همۀ نیروها به ساختار دولت، جغرافیای سیاسی و مردمی انقلاب را تخت میکند. برهوتی که امید هیچ زایشی به آن نیست. اما اگر نیروهای نخبه و مولد در فاصله با مرکز (دولت) بخواهند بمانند و نقش خود را ایفا کنند، این فاصله کاری خواهد کرد. بودن در فاصله، نیروهای متعهد را به پیداکردن جایی برای خود وادار میسازد. نیروها به واسطۀ این جایابی و ساختن، به گفتوگو خواهند افتاد. گفتارسیاسی جمهوری اسلامی با فعالیت مستقل نیروهای مولدش، صاحب جغرافیا و سروشکلی خواهد شد. بودن در میانۀ دولت و مردم به آنها این امکان را میدهد که به هر دو سمت نیروی لازم برای خلق و گسترش را وارد سازند و حتی همدیگر را تعقیب و تنظیم کنند. این نیروها از لحظهای که اراده بر مستقلبودن میکنند، میتوانند به متن سیاست فشار بیاورند. استقلال این نیروهای متعهد یعنی بدون اینکه به لحاظ اقتصادی تحت تکفل دولت یا نهادهای رسمی دولت قرار گیرند یا تعهدی نامشروط به ساختاری داشته باشند، آنگاه که در ائتلاف با دولت قرار گیرند، طرحی از استقلال را پیش میکشند که نه در تقابل با دولت، بلکه در همکاری مولد، امکاناتی فرای امکانات اینک موجود دولت را احیا میکند.
.