در واقع، در سطح منطقهای، رژیم [آیتالله] خامنهای بر استفاده از توافق با میانجیگری چین برای برهم زدن به جای تسهیل صلح متمرکز است یعنی خرابکاری در توافقنامه ابراهیم ِمورد مذاکره آمریکا. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دو سال گذشته بهطور خستگیناپذیر تلاش کرده است تا از عادیسازی روابط بیشتر کشورهای عربی با اسرائیل جلوگیری کند، ایران از اسرائیل به عنوان «غده سرطانی» یاد می کند که باید ریشهکن شود. رژیم ایران بر این باور است که معامله با میانجیگری چین با تاخیر در پیوستن بیشتر کشورهای عربی به توافقنامه ابراهیم و تضعیف ارزش ایالات متحده در خاورمیانه، دو پرنده را با یک سنگ در این زمینه میکشد.
اشاره: توافق ایران و عربستان به میانجیگری چین، ممکن است به سادگی نوعی دستکشیدن طرفین منازعه از پیگیری سیاستهای پیشین تفسیر شود. کما اینکه تصویری که عربستان از خود مخابره میکند نهتنها در این توافق، بلکه در عموم سیاستها، چنین تصویری از بازنگری تساهلگرانه به نفع توسعه اقتصادی است. با این حال تحلیلگران سیاسی، چه رویکرد همدلانهای داشته باشند و چه رویکرد خصمانه، میدانند که این تصویر به سادگی درباره ایران صدق نمیکند. در ایران اگرچه جریانات سیاسیای به دنبال عملیکردن واقعی چنان تصویری از ایران هستند، اما گمانهزنی درباره مقاصد بهواقع سیاسی ایران از تحرکات ظاهرا تنشزدایانه، کماکان با قدرت در جریان است. پایگاه تحلیلی فارین پالیسی اخیرا در مقالهای که به قلم دو تن از پژوهشگران موسسه تونی بلر، نوشته شده است، گمانهزنی خصمانهای را در اینباره با هشداری نسبت به مسئولیت ایالات متحده در قبال این تحرکات، انجام داده است. در سایه این تاکید دشمنان ایران بر وجود مقاصد سیاسی در تحرکات ایران و صرفنظر از تشخیص درست یا غلط این مقاصد توسط آنها، باید پرسید که نیروهای سیاست داخلی ایران، چه تصویری از فرصتهای سیاسی ظهوریافته در صحنه بینالمللی دارند؟
توافقنامهای که با میانجیگری چین بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی در ماه گذشته اعلام شد، سروصدای زیادی ایجاد کرد و برخی ناظران تا آنجا پیش رفتند که آن را یک پیروزی برای امنیت بینالمللی اعلام کردند.
اما بسیاری از تحلیلها یک نکتۀ کلیدی را نادیده میگیرند: برای آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، این توافق چیزی فراتر از عادیسازی روابط با دولت سعودی در ریاض است. در عوض موضوع، تسهیل بیشتر روابط با با چین و روسیه بهمنظورظهور نظم جهانی ضدغربی جدید و کنار گذاشتن ایالات متحده از ترتیبات جدید منطقهای است.
در واقع، از دیدگاه [آیت آلله] خامنهای و سپاه، بازگرداندن روابط با عربستان سعودی کماهمیتترین جنبۀ معامله است. آنچه از همه مهمتر است این است که این یک نقطۀ عطف دیگر در جهت دستیابی به جاهطلبیهای بزرگ جمهوری اسلامی است، این بار با دوستان قدرتمند. رهبرکنونی ایران، مانند سلف خود، معتقد است که برخورد تمدنها از دیرباز بین جهان به اصطلاح اسلام و غرب وجود داشته است. پروژۀ بلندمدت انقلاب اسلامی احیای تمدن اسلامی با محوریت اسلامگرایان شیعه ایران بوده است.
در دوران مدرن، ایالات متحده و نظم بینالمللی لیبرالی که آن را رهبری میکند، همیشه به عنوان مانع نهایی -شیطان بزرگ- در راه دستیابی به این هدف دیده میشود. و در طول 44 سال حیات جمهوری اسلامی، رژیم تمام امکانات خود را برای تکاندادن هستۀ اصلی مشروعیت غرب متمرکز کرده است. در سالهای اخیر، این هدف باعث شده است که [آیتالله] خامنهای با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و شی جین پینگ، رئیسجمهور چین که هر کدام همپیمانان ناخوشایندی هستند، پیوند بزند.
چه چین و روسیه بهطور کامل روی این تروئیکای ایدئولوژیک سرمایهگذاری کرده باشند یا نه، واضح است که رژیم ایران همه چیز را در دست دارد. [آیتالله] خامنهای یک تمدن اسلامی به رهبری ایران، یک تمدن روسی-اسلاوی به رهبری روسیه و یک تمدن کنفوسیوس-کمونیستی به رهبری چین را میبیند. همه در حال جنگ با تمدن غرب هستند و او فکر میکند که اکنون بهترین فرصتی است که آنها در دهههای اخیر برای ریشهکن کردن غرب داشتهاند.
حلقۀ نزدیک [آیتالله] خامنهای و سپاه واقعاً بر این باورند که نظم جهانی لیبرال به رهبری ایالات متحده در حال فروپاشی است و نظم جدید ضدغربی به رهبری چین، روسیه و ایران در حال شکلگیری است. در نوامبر 2022، خامنهای چشماندازی از نظم جدید مبتنی بر «انزوای آمریکا، انتقال قدرت به آسیا و گسترش جبهۀ مقاومت [ضد غرب]» به رهبری اسلامگرایان را ترسیم کرد. این همان دریچهای است که خامنهای از جنگ پوتین در اوکراین حمایت میکند. همچنین این بیانگر نگاه تهران به معامله ایران و عربستان با میانجیگری چین است. مقامات ایران این موضوع را تایید کردهاند. پس از امضای این قرارداد، یحیی رحیم صفوی، فرمانده ارشد سپاه و مشاور نظامی [آیتالله] خامنهای تاکید کرد که دوران پس از آمریکا در منطقه آغاز شده است و این توافق دومین ضربه بزرگ چین به آمریکا است.
بیمحتوا بودن این معامله برای جمهوری اسلامی نگرانکننده نیست. البته مبلغان رژیم در حالت فروش هستند و این معامله را بهعنوان اعلام صلح و فرصتی برای اعمال فشار برای رفع تحریمها علیه جمهوری اسلامی تبلیغ میکنند. اما در واقعیت، پس از اینکه ریاض در ژانویه 2016 پس از غارت سفارت عربستان در تهران توسط نیروهای شبهنظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روابط خود را قطع کرد، دو کشور صرفاً توافق کردند که روابط دیپلماتیک خود را در ماههای آینده بازگردانند. از دیدگاه [آیتالله] خامنهای و سپاه، بازگشت به وضعیت قبل از سال 2016 دلیل دیگری برای اعلام پیروزی است، زیرا آنها معتقدند که این امر سلطۀ منطقهای آنها را عملاً بدون هیچ هزینهای حفظ میکند.
تا آنجا که به سپاه مربوط میشود، هیچ تغییر عملی در استراتژی، ستیزهجویی یا حمایت از نیروهای نیابتی و گروههای شبهنظامی آن ایجاد نخواهد شد. خصومت شدید نسبت به عربستان سعودی در ایدئولوژی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ریشه دوانده است، با دکترینهای ضد سعودی که خانوادۀ سلطنتی سعودی را به عنوان «مرتد» با «منشا یهودی» به تصویر می کشد که در برنامۀ رسمی آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گنجانده شده است.
ریاض کاملاً از این موضوع آگاه است و هویت و انگیزه های واقعی سپاه را فراتر از چهره خندان علی شمخانی (مذاکرهکننده اصلی تهران) میداند. با این حال، برای سعودیها، این معامله بسیار ساده قابل درک است. این به آنها این توانایی را میدهد تا اهداف اولیه خود را دنبال کنند، یعنی این توافق، ایجاد قدرت اقتصادی کشورشان و پیشبرد اصلاحات اجتماعی که کشور را تحت رهبری محمدبنسلمان، ولیعهد عربستان در بر میگیرد، به همراه آنچه که آنها به عنوان حفاظت بیشتر در برابرحمله ایران یا نیروهای نیابتیاش به خاک عربستان میدانند. اما آنها احتمالاً توهمات کمی در مورد قابل اعتماد بودن هر یک از تعهدات رژیم ایران یا دوام توافق خواهند داشت.
در مقابل این پسزمینه، هیجانی که معامله با میانجیگری چین در مورد صلح پایدار در یمن ایجاد کرده است، بیش از حد افزایش یافته است. در بهترین حالت، در کوتاهمدت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهطور تاکتیکی ستیزهجویی خود را علیه دشمن کوچکتر خود، عربستان سعودی، به تأخیر میاندازد تا توجه بیشتری را به بیرون راندن دشمن بزرگتر خود، ایالات متحده، از خاورمیانه و در نتیجه نهایی کردن فروپاشی نظم تحت رهبری آن اختصاص دهد.
در هر صورت، در درازمدت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی احتمالا امیدوار است که توافق با میانجیگری چین در واقع دکترین شبهنظامی آن را پیش ببرد و استراتژی انکار قابل قبول حملاتی که حوثیها علیه ریاض انجام میدهند را تقویت کند. به عبارت دیگر، این معامله توانایی سپاه پاسداران را برای ادعای اینکه «هیچ کنترلی» بر عملیات حوثیها ندارد، علیرغم اینکه حامی اصلی آنها است، تقویت میکند.
در واقع، در سطح منطقهای، رژیم بر استفاده از توافق با میانجیگری چین برای برهم زدن به جای تسهیل صلح متمرکز است یعنی خرابکاری در توافقنامه ابراهیم ِ مورد مذاکره آمریکا. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دو سال گذشته بهطور خستگیناپذیر تلاش کرده است تا از عادیسازی روابط بیشتر کشورهای عربی با اسرائیل جلوگیری کند، ایران از اسرائیل بهعنوان «غدۀ سرطانی» یاد می کند که باید ریشهکن شود. رژیم ایران بر این باور است که معامله با میانجیگری چین با تاخیر در پیوستن بیشتر کشورهای عربی به توافقنامه ابراهیم و تضعیف ارزش ایالات متحده در خاورمیانه، دو پرنده را با یک سنگ در این زمینه میکشد.
اما به همین دلیل است که همۀ اینها چالش امنیتی بزرگی را برای غرب، متحدانش و نظام بینالملل بهطور گستردهتر به وجود میآورد: اگر [آیتالله]خامنهای و سپاه معتقد باشند که نظم جهانی جدیدی در حال ظهور است، قصد دارند فروپاشی را تسریع بخشند. این امر ممکن است تشدیدها، بیپرواییها و خطاهای استراتژیک ضد غربی از جمله در پروندههای هستهای و تروریسم را افزایش دهد. حمایت نظامی آنها از پوتین نشان میدهد که در حال حاضر چنین بوده است و تحولات نگرانکنندهتری هم اکنون در حال شکلگیری است.
فوریترین و مبرمترین نگرانی باید گسترش همکاری نظامی میان پکن، مسکو و تهران باشد که در جهت تضعیف نظم جهانی به رهبری ایالات متحده است. کمتر از یک هفته پس از اعلام توافق با میانجیگری چین، چین، ایران و روسیه مانورهای دریایی مشترکی را در سراسر اقیانوس هند و خلیج عمان انجام دادند. و اگرچه شی احتمالا تمایلی به پیشبرد روابط نظامی تحریکآمیزتر با [آیتالله] خامنهای نخواهد داشت، این را نمیتوان در مورد پوتین گفت. در ماهها و سالهای آینده، احتمالاً شاهد همکاریهای نزدیکتر روی زمین بین تهران و مسکو فراتر از اوکراین خواهیم بود. با توجه به اینکه هم [آیتالله] خامنهای و هم پوتین به دنبال استفاده از جنوب صحرای آفریقا به عنوان میدان نبرد برای هدف قرار دادن منافع غرب بوده اند، امکان هماهنگی نیروی قدس سپاه و گروه واگنر در قاره آفریقا دیگر دور از ذهن نیست. این امر به طور قابل توجهی پویایی امنیتی را در جایی که از قبل به عنوان کانون جدید تروریسم تلقی می شود، تغییر می دهد. بدترین سناریو ممکن است منجر به هماهنگی مسکو و تهران در حملات بازیگران غیردولتی علیه منافع غرب در سرتاسر جهان شود، با انکار کافی برای جلوگیری از هرگونه پیامد.
فراتر از قلمرو نظامی، توافق ایران و عربستان با میانجیگری چین، جاهطلبیهای مشترک پکن، مسکو و تهران را برای جایگزینی نهادها و توافقات فراملی با محوریت ایالات متحده با نسخههای جایگزین، جسورتر کرده است، مانند تأسیس سازمان همکاری شانگهای یا جایگزینی دلار با یوان چین و روبل روسیه. روندی که آنها مجموعاً برای گسترش آن تلاش خواهند کرد.
خود تهران نیز مشغول افزایش تلاشهای خود برای ایجاد ائتلاف نزدیکتر با کشورهایی است که آنها را بخشی از این محور در حال ظهور ضدغربی میداند. اظهارات اخیر [آیتالله] خامنهای در دیدار با الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس نشان داد که چگونه جمهوری اسلامی میخواهد تلاشها را برای تضعیف تحریمهای آمریکا در سطح جهانی رهبری کند و رهبر ایران خواستار تشکیل «مجمع مشترک» کشورهای تحریمشده توسط غرب شدند.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال حاضر شبکهای از مسیرهای تامین مالی غیرقانونی را در سراسر جهان، به ویژه در آمریکای جنوبی، ایجاد کرده است، با گزارشهایی که نشان میدهد چگونه تهران از تحریمهای نفتی آمریکا و اروپا فرار می کند و طلا را از ونزوئلا قاچاق میکند. تجدید حیات اخیر چپهای ضد آمریکایی در آمریکای جنوبی بار دیگر به رژیم ایران این امکان را داد که شبکه خود را در این قاره فراتر از ونزوئلا بسط دهد. فرصتی که آیتالله آن را هدر نداده است.
بنابراین، اگرچه توافق ایران و عربستان با میانجیگری چین در نگاه اول گامی مثبت برای ثبات منطقه و امنیت بینالمللی به نظر میرسد، اما ارزیابی دقیقتر از [آیتالله] خامنهای و انگیزههای سپاه، واقعیت دیگری را نشان میدهد. آنها از آن برای آسیبرساندن به غرب، تلاشهای صلح اعراب و اسرائیل و نظم بینالمللی لیبرال به رهبری ایالات متحده استفاده می کنند. اگر تردیدهای قبلی وجود داشت، این توافق تأیید میکند که خروج آمریکا از منطقه خلأ مهمی ایجاد می کند که به تدریج با محور ضدغربی پر خواهد شد. برخلاف آنچه انزواطلبها میگویند، خروج ایالات متحده از خاورمیانه مشکلات را از بین نمیبرد. در واقع با توانمندسازی نیروهایی که قصد به چالش کشیدن نظم جهانی لیبرال را دارند، امنیت بینالمللی را بیشتر تضعیف خواهد کرد.
منبع: فارین پالیسی