جنگ همچنین به مسکو و پکن استدلال آسان دیگری برای نظم جهانی چندقطبی ارائه میدهد که مدتهاست بر سر نامطلوبیت سیستم تحت رهبری ایالات متحده از آن دفاع کردهاند. تنها کاری که آنها باید انجام دهند این است که به دیگران یادآوری کنند که ایالات متحده در 30 سال گذشته اولین قدرت بزرگ مدیریت خاورمیانه بوده است و نتایج آن، جنگ فاجعهبار در عراق، بروز توانایی نهفتۀ هستهای ایران، ظهور خلافت اسلامی (داعش)، فاجعه انسانی در یمن، هرج و مرج در لیبی، و شکست روند صلح اسلو است
اشاره: آنچه در حمله طوفانالاقصی و واکنش رژیم صهیونیستی به وقوع پیوست، اهدافی آنی و قابل پیشبینی برای طرفین درگیری داشت. با این حال، تبعات کوتاهمدت و بلندمدت این جنگ نهتنها برای طرفهای مستقیم درگیر بلکه برای حامیان دو طرف، بسیار گستردهتر و غیرقابل کنترلتر است. استفانوالت استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد در مطلب جدیدی که در ستون ثابتش در فارین پالیسی منتشر کرده است، تلاش دارد نشان دهد این جنگ چه بر سر برنامهریزی جامع ژئوپلتیک آمریکا در اقصینقاط جهان علیالخصوص شرق و غرب آسیا آورده است.
*عکس: سخنرانی ولادیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین در نشست اتحادیه عرب - 19 می - شهر جده
آیا جنگ اخیر غزه پیامدهای گستردهای خواهد داشت؟ بهعنوان یک قاعده، من فکر میکنم که تحولات ژئوپلیتیکی نامطلوب معمولاً توسط نیروهای متقابل از انواع مختلف متعادل میشوند و رویدادها در بخش کوچکی از جهان در جاهای دیگر تأثیرات موجی گستردهای ندارند. بحرانها و جنگها اتفاق میافتند، اما معمولاً سردرگمیها غالب میشوند و پیامدهای آنها را محدود میکنند.
اما نه همیشه، و جنگ کنونی غزه ممکن است یکی از این استثناها باشد. نه، من فکر نمیکنم که ما در آستانۀ جنگ جهانی سوم هستیم. در واقع، اگر جنگ کنونی به یک درگیری منطقهای بزرگتر منجر شود، تعجب میکنم. من این احتمال را بهطور کامل رد نمیکنم، اما تاکنون هیچ یک از دولتها یا گروههای حاشیه (حزبالله، ایران، روسیه و...) مشتاق به دخالت مستقیم نیستند و مقامات ایالات متحده در تلاش هستند تا درگیری را محلی نگه دارند. از آنجایی که درگیریهای منطقهای بزرگتر، پرهزینهتر و خطرناکتر خواهد بود، همۀ ما باید امیدوار باشیم که این تلاشها موفق شوند. اما حتی اگر جنگ به غزه محدود شود و بهزودی به پایان برسد، بازتابهای قابلتوجهی در سراسر جهان خواهد داشت.
برای اینکه بفهمیم این پیامدهای گستردهتر چه میتواند باشد، مهم است که وضعیت کلی ژئوپلیتیک درست قبل از حملۀ غافلگیرانه حماس در 7 اکتبر را یادآوری کنیم. قبل از حملۀ حماس، ایالات متحده و متحدانش در ناتو در حال جنگ نیابتی علیه روسیه در اوکراین بودند. هدف آنها کمک به اوکراین برای بیرونراندن روسیه از سرزمینی بود که پس از فوریه 2022 تصرف کرده بود و همچنین به این منظور که روسیه را تا حدی تضعیف کنند که نتواند در آینده اقدامات مشابهی انجام دهد. با این حال، جنگ خوب پیش نمی رفت: ضدحملۀ تابستانی اوکراین متوقف شده بود، به نظر می رسید که توازن قدرت نظامی بهتدریج به سمت مسکو تغییر میکند، و امیدها به اینکه کیف بتواند قلمروی ازدسترفتۀ خود را یا با زور اسلحه یا از طریق مذاکره بهدست آورد، کمرنگ شد.
ایالات متحده همچنین در حال بهراهانداختن یک جنگ اقتصادی واقعی علیه چین بود که قصد داشت پکن را از تسلط بر ارتفاعات فرماندهی تولید نیمههادی، هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و سایر حوزههای با فناوری پیشرفته بازدارد. واشنگتن چین را بهعنوان رقیب درازمدت اصلی خود میدید (به زبان پنتاگون، «تهدید مبتنی بر سرعت»)، و دولت بایدن قصد داشت توجه بیشتر و بیشتری را بر این چالش متمرکز کند. مقامات دولتی محدودیتهای اقتصادی آن را بهشدت متمرکز توصیف کردند (یعنی استراتژی «حیاط کوچک و حصار بلند») و اصرار داشتند که آنها مشتاق سایر اشکال همکاری با چین هستند. با این حال، حیاط کوچک همچنان بزرگتر میشد، با وجود شک و تردید فزاینده در مورد اینکه آیا حصار بلند میتواند مانع از دستیابی چین در حداقل برخی از حوزههای مهم فناوری شود.
در غرب آسیا، دولت بایدن در تلاش بود تا یک برنامۀ پیچیدۀ دیپلماتیک را از بین ببرد: این دولت سعی داشت با ارائۀ نوعی تضمین امنیتی رسمی به ریاض و شاید اجازۀ دسترسی به فناوری حساس هستهای، عربستان سعودی را از نزدیکشدن به چین منصرف کند. در ازای عادیسازی روابط سعودی ها با اسرائیل. با این حال، مشخص نبود که آیا این توافق قرار است به نتیجه برسد یا خیر، و منتقدان هشدار داده بودند که نادیدهگرفتن موضوع فلسطین و چشمپوشی از اقدامات خشن فزایندۀ دولت اسرائیل در اراضی فلسطینی، خطر انفجار نهایی را در پی دارد.
سپس 7 اکتبر فرا رسید. بیش از 1400 اسرائیلی کشته شدند و اکنون بیش از 10000 نفر در غزه -از جمله 4000 کودک- در اثر بمباران اسرائیل جان خود را از دست دادهاند. معنای این تراژدی ادامهدار برای ژئوپلیتیک و سیاست خارجی ایالات متحده چیست؟
برای شروعکنندگان جنگ، این جنگ در توقف تلاشهای عادیسازی عربستان-اسرائیل به رهبری ایالات متحده آمریکا نقش مهمی ایفا کرده است (توقف توسعه به طور قطع یکی از اهداف حماس بوده است). البته ممکن است برای همیشه از آن جلوگیری نکند، زیرا انگیزههای اصلی در پشت این معامله همچنان تلاش میکنند جنگ در غزه پایان یابد. با این حال، موانع بر سر معامله، آشکارا افزایش یافته است و هر چه تعداد تلفات بیشتر شود، به افزایش خود ادامه خواهد داد.
دوم، جنگ با تلاشهای ایالات متحده برای صرف زمان و توجه کمتر به خاورمیانه و معطوفکردن توجه و تلاش بیشتر به شرق آسیا تداخل خواهد کرد. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، در مقالهای در فارین افرز که اکنون بدنام و غیرمتناسب با وقایع است (که درست قبل از حمله حماس به چاپ رسید)، مدعی شد که رویکرد «منضبط» دولت در قبال خاورمیانه، منابع را برای دیگر اولویتهای جهانی آزاد میکند. و خطر درگیریهای جدید خاورمیانه را کاهش میدهد. همانطور که ماه گذشته نشان داد، اوضاع دقیقاً اینگونه نبود.
مسئله، پهنای زمان است: تنها 24 ساعت در روز و هفت روز در هفته وجود دارد و رئیس جمهور جو بایدن، آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه و دیگر مقامات ارشد ایالات متحده نمی توانند هر چند روز به اسرائیل و سایر کشورهای خاورمیانه پرواز کنند و هنوز هم زمان و توجه کافی را به جای دیگری اختصاص دهند معرفی کورت کمپل، متخصص [شرق] آسیا بهعنوان معاون وزیر امور خارجه ممکن است تا حدودی این مشکل را کاهش دهد، اما بحران اخیر خاورمیانه همچنان به این معنی است که ظرفیت دیپلماتیک و نظامی کمتری برای [شرق] آسیا در کوتاهمدت تا میانمدت در دسترس خواهد بود. یک تحول داخلی در حال جوشیدن در وزارت امور خارجه -جایی که مقامات سطح متوسط از واکنش یکطرفۀ دولت به درگیری ناراحت هستند- نیز این مشکل را آسانتر نخواهد کرد.
بهطور خلاصه، آخرین جنگ در خاورمیانه برای تایوان، ژاپن، فیلیپین یا هر کشور دیگری که با فشار فزایندۀ چین مواجه است، خبر خوبی نیست. مشکلات اقتصادی پکن اقدامات قاطعانه آن را علیه تایوان یا در دریای چین جنوبی متوقف نکرده است، از جمله حادثۀ اخیر که در آن یک رهگیر چینی طبق گزارشها در فاصلۀ 10فوتی یک بمبافکن بی-52 ایالات متحده در حال گشتزنی پرواز کرد. با وجود دو ناو هواپیمابر که اکنون در شرق دریای مدیترانه مستقر شدهاند و توجه واشنگتن به آنجا معطوف شده است، توانایی واکنش موثر در صورت وخامت اوضاع در [شرق] آسیا بهطور اجتنابناپذیری از بین می رود. و به یاد داشته باشید، من فرض میکنم که جنگ در غزه به لبنان یا ایران گسترش نمییابد، که در این صورت، ایالات متحده و دیگران را به وضعیت جدید و مرگبارتری سوق میدهد و زمان، توجه و منابع بیشتری را به خود اختصاص میدهد.
سوم، درگیری در غزه یک فاجعه برای اوکراین است. جنگ غزه بر پوشش مطبوعاتی مسلط است و جلب حمایت از بستۀ کمکی جدید ایالات متحده را دشوارتر میکند. جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان در حال حاضر [با کمک بیشتر به اوکراین] مخالفت میکنند و نظرسنجی گالوپ که از 4 تا 16 اکتبر انجام شد نشان داد که 41 درصد از آمریکاییها اکنون معتقدند که ایالات متحده از اوکراین حمایت بیش از حد میکند، در حالی که در ژوئن تنها 29 درصد بود.
با این حال، مشکل از این هم بزرگتر است. درگیری در اوکراین به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده است و این بدان معناست که توپخانه نقش اصلی را در میدان جنگ ایفا میکند. با این حال، ایالات متحده و متحدانش قادر به تولید مهمات کافی برای رفع نیازهای اوکراین نبودهاند. واشنگتن پیشتر مجبور شده بود تا به انبارها در کره جنوبی و اسرائیل حمله کند تا کیف را در نبرد نگه دارد. اکنون که اسرائیل در حال جنگ است، برخی از گلوله های توپخانه یا سایر تسلیحات را که در غیر این صورت به اوکراین می رفت، خود اسرائیل مصرف میکند. و اگر اوکراین زمینهای بیشتری را از دست بدهد، یا اگر ارتشش شروع به فروپاشی کند، بایدن چه کاری باید انجام دهد؟ در مجموع، آنچه در غزه اتفاق میافتد خبر خوبی برای کیف نیست.
برای اتحادیه اروپا نیز خبر بدی است. حملۀ روسیه به اوکراین با وجود برخی اصطکاکهای جزئی، اتحاد اروپا را افزایش داده بود و سرنگونی حزب مستبد و مخل قانون و عدالت در انتخابات اخیر لهستان نیز نشانهای دلگرمکننده بود. اما جنگ در غزه باعث شعلهورشدن مجدد اختلافات اروپاییها شده است، بهطوریکه برخی از کشورها بدون قید و شرط از اسرائیل حمایت میکنند و برخی دیگر همدردی بیشتری با فلسطینیها نشان میدهند (البته نه برای حماس). شکاف جدی بین اورسولا فوندرلاین، رئیس کمیسیون اروپا و جوزپ بورل، دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا نیز به وجود آمده است و گزارش شده است که حدود 800 کارمند اتحادیه اروپا نامهای را امضا کردهاند که از فون درلاین بهدلیل جانبداری بیش از حد نسبت به اسرائیل انتقاد کردهاند. هرچه جنگ طولانیتر شود، این شکافها بیشتر میشوند. این تقسیمبندیها همچنین بر ضعف دیپلماتیک اروپا، تأکید میکند که هدف گستردهتر متحدکردن دموکراسیهای جهان در یک ائتلاف قدرتمند و مؤثر را تضعیفشده نشان میدهد.
خبرهای بد برای غرب، خبرهای بسیار خوبی برای روسیه و چین است. از منظر آنها، هر چیزی که ایالات متحده را از اوکراین یا آسیای شرقی منحرف کند، مطلوب است، بهخصوص زمانی که آنها فقط بتوانند در حاشیه بنشینند و خسارات انباشتهشده را تماشا کنند. همانطورکه قبلا اشاره کرده بودم، جنگ همچنین به مسکو و پکن استدلال آسان دیگری برای نظم جهانی چندقطبی ارائه میدهد که مدتهاست بر سر نامطلوبیت سیستم تحت رهبری ایالات متحده از آن دفاع کردهاند. تنها کاری که آنها باید انجام دهند این است که به دیگران یادآوری کنند که ایالات متحده در 30 سال گذشته اولین قدرت بزرگ مدیریت خاورمیانه بوده است و نتایج آن، جنگ فاجعهبار در عراق، بروز توانایی نهفتۀ هستهای ایران، ظهور خلافت اسلامی (داعش)، فاجعه انسانی در یمن، هرج و مرج در لیبی، و شکست روند صلح اسلو است. آنها ممکن است اضافه کنند که حملۀ وحشیانۀ حماس در 7 اکتبر نشان میدهد که واشنگتن حتی نمیتواند از نزدیکترین دوستان خود در برابر حوادث وحشتناک محافظت کند. ممکن است کسی با هر یک از این اتهامات مخالفت کند، اما آنها در بسیاری از جاها مخاطب پروپاقرص خود را خواهند یافت.
با نگاهی به آینده، جنگ و واکنش آمریکا به آن برای مدتی، سنگ آسیابی بر گردن دیپلماتهای آمریکایی خواهد بود. از قبل، شکاف قابلتوجهی بین دیدگاههای ایالات متحده و غرب در مورد بحران اوکراین و نگرش بسیاری از دولتها در جنوب جهانی وجود داشت، جایی که رهبران دقیقاً از تهاجم روسیه حمایت نکردند، اما از آنچه استانداردهای دوگانه و توجه گزینشی نخبگان غربی نسبت به روسیه میدانستند، خشمگین بودند. پاسخ قاطع اسرائیل به حملات حماس در حال گسترش این شکاف است، تا حدی به این دلیل که همدردی با مصیبت کلی فلسطینیان در بقیه جهان بسیار بیشتر از ایالات متحده یا اروپا است. این همدردی هرچه جنگ طولانیتر شود و غیرنظامیان فلسطینی بیشتر کشته شوند، افزایش مییابد، بهویژه زمانی که دولت ایالات متحده و برخی از سیاستمداران برجسته اروپایی بهشدت به یک طرف متمایل شدهاند. همانطورکه یک دیپلمات ارشد G-7 ماه گذشته به فایننشال تایمز گفت: «ما قطعاً در نبرد در جنوب جهانی شکست خوردهایم. تمام کارهایی که ما با جنوب جهانی [بر سر اوکراین] انجام دادهایم از بین رفته است… قوانین را فراموش کنید، نظم جهانی را فراموش کنید. آنها دیگر هرگز به حرف ما گوش نخواهند داد». این دیدگاه ممکن است اغراقآمیز باشد، اما اشتباه نیست. درباره این تأثیر البته نباید اغراق کرد: کشورهای جنوب جهانی همچنان از منافع خود پیروی خواهند کرد و علیرغم خشم و عصبانیت خود از ریاکاری غرب، همچنان با ایالات متحده و دیگران تجارت خواهند کرد. اما برخورد با آنها آسانتر نمیشود، و باید انتظار داشته باشیم که به همه بحثهای ما درباره هنجارها، قوانین و حقوق بشر توجه کمی داشته باشند. تعجب نکنید اگر کشورهای بیشتری چین را به عنوان وزنه تعادلی مفید در برابر واشنگتن ببینند.
شکست بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در حفاظت از اسرائیل، ممکن است اعتبار او را برای همیشه لکهدار کند، اما نهاد سیاست خارجی ایالات متحده نیز جز تماشا نقشی در عدم تداوم وقوع این خونریزی نداشت و پاسخ آن تا به امروز کمکی نکرده است. اگر شکست اخیر با یک نتیجه ناخوشایند در اوکراین همراه شود، سایر کشورها نه اعتبار آمریکا، بلکه قضاوت آمریکا را زیر سوال خواهند برد. این کیفیت دوم است که مهمتر است، زیرا سایر دولتها همواره به توصیههای واشنگتن توجه بیشتری داشتند و از او پیروی میکردند. آنها فکر میکردند که رهبران ایالات متحده درک روشنی از آنچه در حال وقوع است دارند و میدانند چگونه پاسخ دهند و حداقل به ارزشهای ادعایی خود توجه دارند. اگر اینطور نباشد، چرا در مورد هر چیزی از توصیههای آمریکایی استفاده کنند؟
منبع: فارین پالیسی