هرچند دشوار، اما امروز و در این لحظات سرنوشتساز وقت آن است تا یکبار آنچه را که در همه این سالها نادیده گرفتیم، ببینیم و فراتر از تحلیلهای طولانی، ارادهای برای عمل را در خود زنده کنیم. تصمیم ما اول از همه باید این باشد که زمان را بر خودمان تنگ کنیم و فشارش را بر تن و جانمان حس نماییم. بعد از این فرصتی برای ما باز میشود که در آن همهی ارکان کشور و مشخصاً شیوه حکمرانی، باید متحول شود و پوستاندازی کند.
جنگ گام به گام به ما نزدیکتر میشود. جنگی که البته شروع شده است و همه میدانند از آنِ ماست. ما بیش از 30 سال است که از جنگی بیرون آمدیم و از همان روز، نیک میدانستیم جنگ بزرگتری در پیش است؛ جنگی سختتر و با دشمنی که نه با تصرف بخشی از سرزمین ما، که تنها با نابودی نام ما آرام میگیرد. حال باید ببینیم امروز که آتش آن جنگ شعلهور شده و به دروازهی شهر ما رسیده است، از برای آن آمادهایم؟ البته آمادگی برای جنگ به معنای زمینهچینی و فراهم آوردن تدارکات و تجهیزات برای جنگ نیست؛ جنگ همواره نامنتظره است و این ذات جنگ است. همین جنگ را تا به این اندازه خطیر و دردناک و بیرون از طاقت انسان کرده است. بنابراین وقتی از آمادگی برای جنگ سخن میگوییم، در واقع میخواهیم به این موضوع توجه دهیم که آیا به هنگام جنگ، خواهیم جنگید یا نه. و البته باید اضافه کرد که ملتی برای این لحظهی تکین آماده است که پیش از فرارسیدنش احضارش کرده باشد. یعنی در شرایطی که به ظاهر عادی است، جنگش را جستجو کرده و از نیروی آن، مناسبات زندگی خویش را طراحی و بازسازی نموده است.
اینجا نکته مهم و درسآموزی وجود دارد. آمادگی برای جنگ، چه در لحظهی تکینِ تصمیمگیری و چه در شرایط به ظاهر عادی، تنها برای ملتی ممکن خواهد شد که جنگ را همچون پدیداری تام که متوجه کلیت اوست فهم کرده باشد. یعنی از تقلیل جنگ به یک زد و خورد موقت یا ضربه محدود خودداری کند و جنگ را به صورتی تام و همهجانبه به سوی خود ببیند. این نکته ابداً به این معنا نیست که باید جنگی همهجانبه را شروع کرد یا منتظر جنگی همهجانبه بود بلکه به این معناست که تنها چنین مواجههای با جنگ میتواند ما را آماده برای جنگ نگه دارد. به عبارت دیگر، ملتی که خود را در آستانه جنگ همهجانبهای ببیند، آماده برای جنگ میماند. شاید نهایتاً جنگی درنگیرد یا محدود باشد اما آن کسی آماده برای جنگ است که از تمام جنگ استقبال کرده باشد.
به موضوع ابتدای نوشتار برگردیم. جنگ اسرائیل با فلسطین و لبنان از همان ابتدا هم جنگ با ایران بود و حالا بیش از هر زمان دیگری به ما نزدیک است. اما به نظر نمیرسد که ما آمادهاش باشیم؛ نه به این خاطر که قوای نظامی کشور از رویارویی هراسانند و یا قادر نیستیم پاسخ مناسبی به حملات دشمنی بدهیم که در جلدش آمریکاست، بلکه تنها به این جهت که جنگ را تام و همهجانبه نمیبینیم. اصرار داریم که به هر دلیلی جنگی با ایران شروع نخواهد شد و یا نهایتاً با ضربات محدود و شاید دردناکی روبرو خواهیم بود. و این البته بسیار نگرانکننده است و آنجا نگرانکنندهتر میشود که دشمن ما خود را در جنگی همهجانبه دیده است. اسرائیل آماده برای جنگ است اما در کشور ما هنوز جنگ دور است. اثری از آن در شیوه حکمرانی ما نیست. هنوز عدهای از تعلل در واردات خودرو و اختصاص ارز به آن (آن هم در این شرایط که احتمالاً تخصیص ارز باید با حساسیت بالا دنبال شود) صحبت میکنند و عدهای میپرسند وضعیت فیلترینگ به کجا رسید! نه اینکه دولت از این جنگ بزرگ احساس خطر نکرده باشد و اثرات عمیق آن را بر جغرافیای سیاسی امروز و فردای ایران نبیند، اما نمیتواند با آن به صورت همهجانبه روبرو شود. جنگ را برای ایران محدود و قابل اجتناب میپندارد و همین آمادگیاش را برای جنگیدن از بین میبرد و البته دشمن این را به خوبی حس میکند. اینکه دولت نمیتواند با تمام این جنگ همهجانبه روبرو شود، صرفاً به خواست امروز او و یا شخص رئیس دولت مربوط نیست، بلکه به شکل و شیوه اداره کشور مربوط است. ادارهی همواره عادی و به عبارت بهتر، به نحو مصنوعی عادیِ کشور، امروز و در همه این سالها، اجازه نمیدهد تا آمادگی برای جنگی که نام و نشان ما را هدف گرفته است وجود داشته باشد.
هرچند دشوار، اما امروز و در این لحظات سرنوشتساز وقت آن است تا یکبار آنچه را که در همه این سالها نادیده گرفتیم، ببینیم و فراتر از تحلیلهای طولانی، ارادهای برای عمل را در خود زنده کنیم. تصمیم ما اول از همه باید این باشد که زمان را بر خودمان تنگ کنیم و فشارش را بر تن و جانمان حس نماییم. بعد از این فرصتی برای ما باز میشود که در آن همهی ارکان کشور و مشخصاً شیوه حکمرانی، باید متحول شود و پوستاندازی کند. یعنی خود را از فرسودگیهای چسبیده به تناش رها کند تا مطابق این موقعیت دشوار یا همان فرصت ضیق باشد. در این فرصت ابتدا آنچه ضروری است آماده شدن برای حضور در جنگی همهجانبه است که تمام نام و نشان ما را هدف گرفته است؛ نباید بترسیم نه از دشمن فریبکار و نه از بهمریختنِ فضای مصنوعی آرام کشور. این تصمیم که صداقت خود را با فراخواندنِ فرصت خویش نشان داده است، برخلاف گمان امروز دولتیان، مردم را نمیتاراند، ازقضا آنها را متذکر وجود دولت کرده و جمع میکند. مردم در این خطرِ جنگ که تنها در پراکندگی اخبار و شایعات و شبکههای مختلف اجتماعی نمود نیافته، بلکه در تعهد دولتشان تعین پیدا کرده است، عنصری از آینده و اراده را در زندگی خود دیدار میکنند و هرچند مضطرب شوند، آن را صمیمانه دوست دارند. این فرصت ضیق پس از آن، امکان تنفس را از فرایندها و ساختارهای تو در تو و پیچیدهی فرسوده و ناتوان اما تثبیتشدهی کشور میگیرد. زندگی روزمره مردم هرچند به دشواری افتاده و تغییر میکند اما در این فرصت، تابآوری عمومی مردم بالا رفته است. هر اقدام مصلحانهای که تا دیروز با فشار ذینفعانِ ذینفوذ تقریباً غیرممکن تلقی میشد، حالا با تصمیم دولت و ذهنیت آمادهی عموم مردم دور از دسترس نخواهد بود. به عبارت دیگر، حکمرانی جنگ چهبسا فرصتی را در اختیار یک ملت برای تحول شاکله فرسوده خود قرار دهد که برای سالهای سال نه فکرش میتوانست معقول باشد و نه راهش.